یادداشت آنشرلی:))

        کتاب زیبایی بود،با اینکه خیلی باهاش گریه کردم و زجر کشیدم ولی بازم عمیقا دوستش دارم😭😂
این کتاب احساسات من رو به بازی گرفت و کاری کرد موقع گریه کردن لبخند بزنم و یا دو دقیقه بعد از اینکه قهقهه میزدم با صدای بلند گریه کنم!! 
و مثل همیشه میخوام درمورد هرکدوم از شخصیت های کتاب که نظر قابل توجه ای درموردشون دارم صحبت کنم:
اسکارلت رو گاهی تحسین میکردم و گاهی از دستش به شدت عصبانی میشدم و گاهی هم اصلا درکش نمیکردم.اسکارلت دختر شجاع و قوی ای بود و با کارهایی که میکرد من رو هیجان زده میکرد و سعی میکنم توی زندگیم اسکارلت رو در بعضی مواقع الگوی خودم قرار بدم،سعی میکنم مثل اسکارلت قوی باشم و هرجوری شده به چیزی که میخوام برسم و همینطور سعی میکنم مثل اسکارلت با فکر کردن به گذشته و چیزای بیهوده خودم رو اذیت نکنم.اما این روهم قبول دارم که اسکارلت زن بی چشم و رو و نمک نشناسی بود و سریع افرادی رو که براش کارهای خوب و بزرگی انجام داده بودن رو فراموش میکرد...! 
و کلی ویژگی های بد و همچنین خوب داشت که به نظرم زیادیه که بخوام اونارو اینجا بگم! 
و اینم باید بگم که،دقیقا همونطور که اسکارلت الن رو دوست داشت و براش احترام قائل بود،دقیقا من هم همونقدر مادرم رو دوست دارم:))! 
و اینکه عشقش به اشلی رو درک نمیکردم،اصلا یه عشق واقعی بود یا نه یه عشق سطحی بچگونه؟واقعا نمیدونم... 
و اما رت...آه که چقدر این مرد خوب بود... 
خیلی زیبا عشق میورزید، از بیانِ احساسات و افکارش نمیترسید و مرد شجاع و باحالی بود،یه مردِ واقعی!! 
درسته،همیشه گفتم من توی زندگی واقعی تحمل زندگی کنار همچین مردی رو ندارم،چون حتی تحمل اینکه با کسی که بیشتر از خودم اطلاعات داره و گاهی اوقات بابت همین چیزا مسخرم میکنه رو ندارم!! 
اما واقعا به نظرم باید اسکارلت به خاطر اینکه همچین فرد باحالی عاشقش شده به خودش افتخار کنه!
و ملانی،یه دختر مهربون و فداکار.آه که چقدر این زن رو دوست دارم،توی قسمت هایی از کتاب شدیدا استرس میگرفتم که نکنه ملانی از دست بره،آخه این زن واقعا خیلی ضعیف و کوچولو بوود:)) 
و خوشحالم که آخرش ملانی و اسکارلت همدیگه رو مثل خواهر خودشون دونستن و حداقل یکمی باهم صمیمی شدن.
در مورد هرکدوم از شخصیت های کوچیک و بزرگ این کتاب نظراتی دارم ولی فکر نکنم که حرفام اونقدراهم مهم باشن.
اوایل کتاب که فقط درمورد اسکارلت و زیبایی اون بود یه کتاب جالب و دوست داشتنی بود،راستی اینم باید بگم که همون اول روی دو برادر تارلتون کراش زدم چون خیلی باحال بودن😔😂
اما از یه جایی به بعد که اسکارلت خودش رو به خاطر لجبازی کودکانه و یهویی بدبخت کرد انقدری عصبانی شدم که دیگه حتی دوست نداشتم ادامه ی کتاب رو بخونم.ولی خب رت یجورایی مثل فرشته نجات اومد و اسکارلت رو نجات داد و چقدر این فرشته ی نجات خوب و باحالهه!! 
و اواخر کتاب هم که کامل درمورد جنگ بود و بدبختی هایی که تارا و خانواده اسکارلت کشیدن؛و دقیقا همینجا بود که شجاعت اسکارلت بیشتر از همیشه نشون داده شد.
در کل کتاب خوبی بود و به خاطر اینکه یکمی طولانی بود میخوام بعد از یه استراحت کوچولو برم سراغ جلد دوم.
پیشنهاد میشه اما فقط به کسایی که دنبال ژانر کلاسیک و سیاسی هستن و اونایی که مثل من عاشق کتابایی میشن که افسردگی رو با خودش به همراه داره😔😂
      
425

35

(0/1000)

نظرات

رت واقعا مرده🤌✨✨
1

1

اوهومم
یه مردِ فوق العادهه!!  

1

توصیه بخش آخر یادداشت دقیقاً همون چیزی بود که باعث شد از فهرست کتاب‌هایی که بخوام بخونم، کنارش بذارم 🤦‍♂️
1

0

پس یادم باشه دیگه از این توصیه ها نکنم🤡😂
بابا جدی خیلی کتاب عمیق و خوبیه بخونشش😭😭 

1

من عاشق این کتابم پنج سال از وقتی که خوندمش میگذره ولی هنوز بهترین کتابیه که خوندم و واقعا حرف نداره😭😂
میدونی اسکارلت صرفا از اشلی یه بت توی ذهنش ساخته بود و حتی شخصیت اشلی رو به خوبی درک نمی‌کرد و نمی‌شناخت و عاشق اون بُتی که ساخته بود شده بود.
3

1

تو دوست خوب منیییی😭😂💘
اوهوم،اینو قبول دارم... 
ولی کلا اصلا نتونستم عشقش رو درک کنم،اسکارلت خیلی بچگونه فکر میکرد و این جریان عاشق شدنش هم صرفا یه چیز بچگونه بود،این باعث تعجبه که اصلا این عشق بچگونه چطوری انقد دووم آورد؟!
امیدوارم اشلی با اومدنش این عشق رو از بین ببره،البته اگه خودش بخواد!!  

1

عزیز دلمی😭😂💕
منم واقعا .تنها دلیلی که این عشق دووم آورد بخاطر این بود که اسکارلت یه بُت رو دوست داشت نه یه انسان اصلا حالا که بهش فکر میکنم عشق نبود یه شیفتگی و وابستگی بود.
جلد دوم رو تموم نکردی ؟؟نمیخوام چیزیو اسپویل کنم😁
@parii_1388 

1

💓💓
آره دقیقاااا
نه بابا من الان اصلا وقت نمیکنم بخونمش،حالا وقتی تمومش کردم دربارش بیشتر صحبت میکنیم:>> 
@Mahsak 

0