معرفی کتاب اتاق مهمان اثر درداسی میچل مترجم محمدصالح نورانی زاده

اتاق مهمان

اتاق مهمان

درداسی میچل و 2 نفر دیگر
4.0
34 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

78

خواهم خواند

15

شابک
9786004613859
تعداد صفحات
326
تاریخ انتشار
1399/10/17

توضیحات

کتاب اتاق مهمان، نویسنده درداسی میچل.

لیست‌های مرتبط به اتاق مهمان

یادداشت‌ها

          «کتاب درمورد دختر جوونی به نام لیزاست. لیزا توی یک خانواده‌ی معمولی انگلیسی بزرگ شده و تنها فرزند خانوادشه. بدن لیزا پر از زخم‌هاییه که جاهای مختلف بدنش‌ان و خانواده‌ش براش تعریف کردن که توی تولد پنج سالگیش و در مزرعه‌ی یکی از دوستان خانوادگیشون یک اتفاقی برای لیزا رخ داده که باعث این زخم‌ها شده. لیزا شب‌ها خواب گردی می‌کنه و کابوس‌های ترسناکی می‌بینه. اون فکر می‌کنه که همه‌ی اطرافیان بهش دروغ می‌گن، بعد از چندین ماه تلاش، یک خونه رو پیدا می‌کنه و اتاق مهمان اونجا رو اجاره می‌کنه تا بتونه بفهمه توی گذشته چه اتفاقاتی افتاده...» 
حدوداً تا اواسط کتاب، داستان کشش خوبی داشت و بیشتر سبک معمایی/جنایی گرفته بود اما توی نیمه‌ی دوم کتاب بیشتر سبک روان‌شناختی و احساسی به خودش گرفت. داستان قابل حدس بود. پلات تویست چندانی نداشت(به جز یکی ار فصل‌های کتاب). تنها نقطه‌های مثبت کتاب ترجمه و شخصیت‌پردازی خوبش بود. اگه قصد دارید یک کتاب هیجان‌انگیز و جنایی و معمایی بخونید و انتخابتون این کتابه، پیشنهاد می‌کنم دنبال کتاب دیگه‌ای بگردید. خوندنش برای سرگرمی و رهایی از دغدغه‌ی فکری برای تجربه‌ی خوبی بود اما کتابی نبود که بشه بهش «خیلی خوب و عالی» گفت. 
        

17

Fa

Fa

1403/8/28

          واقعاً نوشتن ریویو درباره‌ی این کتاب یه‌کم برام سخته. چون نه این‌طوری بود که خیلی عاشقش شده باشم و نه که ازش بدم اومده باشه. کتاب شروع خوبی داره. و خب واقعا کششی که یک کتاب جنایی می‌طلبه رو هم داره. کم‌کم گره‌های داستان باز می‌شن و این هم خوب بود. اما این داستان هم با اینکه جالب بود، روندِ حل معما هم جذاب بود، اما درنهایت خیلی معمای پیچیده‌ای نداشت (برخلاف چیزی که تو خلاصه و در طی داستان نشون داده شد). از یک جا به بعد هم قابل پیش‌بینی شد کمی ولی باز همچنان تعلیقش حفظ شده بود. و البته یک‌چهارمِ پایانی کتاب هم خیلی روند تندی داشت و همه‌ی گره‌ها تندتند داشت باز می‌شد.
اما‌ با این حال از خوندنش پشیمون نیستم و به‌عنوان یک کتاب جناییِ معمولی خوب و جالب بود.
*اسپویل*
این دو قسمت خیلی تحت‌تاثیر قرارم دادن:
'بابا آهسته می‌گوید:
- یک چیزی بهم داد که مال مادرت بود، چیزی که خیلی می‌پوشید. توی تولد پونزده‌ سالگیت اونو بهت دادیم.
- شالم.
بازی روزگار را ببین! شالی که در این مدت شب‌ها از من محافظت کرده، مال همان زنی است که سعی کرده مرا بکشد، مادر خودم.'
'انگار باز جلوی دیوارنوشته ایستاده‌ام و حس می‌کنم دوباره خانواده‌ام را پیدا کرده‌ام. تعجبی ندارد که این‌قدر این فرش برایم جذابیت داشت. در تمام مدت خانواده‌ام در قلب خانه منتظرم بوده‌اند.'
        

0

          به جز دو مورد که در ادامه بهش اشاره می‌کنم، داستان خوبی بود.روند داستان از همون ابتدا شما رو با خودش همراه می‌کنه و با برملا شدن رازها، یکی یکی معماها هم حل میشن. 
لیزا، دختریه که احساس می‌کنه چیزی توی زندگیش سرجاش نیست. زخم‌های وحشتناکی روی بدنش داره و نمیتونه داستان والدینش در مورد این زخم‌ها رو باور کنه. 
خواب‌ها و کابوس‌های وحشتناکی می‌بینه و چون هیچ‌کس نتونسته بهش کمک کنه، تصمیم گرفته خودش به دنبال حقیقت بگرده. 
لیزا قدم در مسیری میذاره که با پیش رفتن در اون، دیگه راه برگشتی براش وجود نداره. مسیری که ذهنش رو در خطر فروپاشی قرار میده و کم‌کم جونش رو به خطر میندازه.
آیا لیزا واقعاً گذشته‌ی تاریکی داشته؟ آیا پشت جراحاتی که روی بدنش وجود داره، رازهای وحشتناکی پنهان شده؟ لیزا تا کجا میتونه پیش بره؟
اما دو موردی که خیلی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. یکی رفتار پدر لیزا بود. علیرغم اینکه خودش پزشک بود، به جای اینکه سعی کنه با دخترش صادقانه حرف بزنه و واقعیت رو بهش بگه، به روشی غیرمنطقی اون رو از واقعیت‌ها دور می‌کرد. مورد دوم، شخصیت شرور داستان بود که خیلی نتونستم با هدفش از انجام دادن کارهاش ارتباط برقرار کنم. 
در نهایت، این کتاب به نظرم جزو جنایی‌های خوبیه که ارزش خوندن داره. امیدوارم از خوندنش لذت ببرین.
امتیاز در گودریدز: 3.79



        

6