فراموشان: داستانی از واقعه کربلا

فراموشان: داستانی از واقعه کربلا

فراموشان: داستانی از واقعه کربلا

3.2
16 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

3

لیست‌های مرتبط به فراموشان: داستانی از واقعه کربلا

یادداشت‌های مرتبط به فراموشان: داستانی از واقعه کربلا

            
کتابی که اول صبحی جانم را نوازید...

کتابی که واقعه کربلا را از زبان راویان فراموش شده روایت می‌کند. از زبان قاصد والی کوفه، همسر زهیر بن قین، سرباز حر ریاحی، معقل غلام عبیدالله ابن زیاد، یک کاتب گمنام و قیس بن اشعث.هر کدام از راویان از نگاه خویش بخشی از واقعه را روایت می‌کنند.اختصار و مفیدبودن تمام آن چیزی که در روایت ها به چشم می آید و اطلاعات خوبی به دست خواننده می‌دهد.

طرح روی جلد کتاب به نظرم حکایت شخصیت های خاکستری جامعه است که مبدل به شخصیت های سیاه واقعه شدند آن هم به دلیل توجیه های شخصی و بی تفاوتی و ... آنان که آن فاجعه خونبار را سبب شدند و سرنوشت شومی برای خویشتن رقم زدند.

کتاب برای نوجوانان نوشته شده اما بعید است که بزرگسالی مجذوب آن نشود.بعید است خواننده ای این کتاب را بخواند و به دنبال صفات این شخصیت ها  و اصلاح و رشد، درون خودش کندوکاو نکند...بعید است روایت ها را بشنود و تلاشی برای رهیدن از سرنوشت های شوم خودساخته نکند ...بعید کسی ابعاد واقعه را بداند و راهی برای نجات خویش برنگیرد... بعید است...

          
            🌱 روایت‌هایی در مرز سیاهی و سفیدی 🌱 

عادت کرده‌ام وقتی کتاب می‌خوانم یک تکّه کاغذ یا دفترچه‌ای کنارم باشد تا هر چه که به ذهنم می‌آید را یادداشت‌برداری کنم. هنوز صفحه اول این کتاب را تمام نکرده بودم که فوری نوشتم، «تکلیف‌مان با داستان روشن است.» برای نظر دادن خیلی خیلی زود بود اما با خودم گفتم گیرم که اشتباه برداشت کرده باشم، قرار نیست که کسی جز من این جملات را بخواند پس خود سانسوری برای چی. روایت اول که تمام شد اینبار نوشتم، «بدون شاخ و برگ دادن اضافی».

هربار که یک رمان مذهبی به من پیشنهاد می‌شد با خودم می‌گفتم لابد از این عشق در نگاه اول‌ها است که پسری عاشق دختری که نباید بشود، می‌شود و با هزاران سنگ در جلوی پایش به مقصود خود می‌رسد، او را به دین خود درآورده و همه چیز به خوبی سامان می‌پذیرد. یا قرار است یک کتاب قطور با کلی جملات سخت و خسته کننده باشد. و یا از این‌ها که نویسنده را باید قسم بدهی که «تو را به خدا وسط این همه شاخ و برگ دادن‌های بی‌فایده بگو داستانت درباره چیست؟» امّا این کتاب اینطور نبود.

«فراموشان» نوشته داوود غفارزادگان شامل ۶ روایت مختصر اما مفید از قبل و بعد واقعه عاشورا است. روایت‌ها از زبان کسانی نقل می‌شوند که اسم و داستانشان بر منبرهای ماه محرم‌مان کمتر آورده شده است.

راویان کتاب فراموشان از قاصد والی مدینه گرفته تا همسر زهیر ابن قین، معقل غلام عبیدالله بن زیاد، یکی از سربازان حُر بن یزید ریاحی، قیس ابن اشعث و حتی یک کاتب که نامش در تاریخ گمنام مانده است همگی در داستان‌شان یک سوال مشترک دارند: ما برای حسین چه کردیم؟

روایت‌ها بین مرز سیاهی و سفیدی‌اند. راوی است که با ایمانش انتخاب می‌کند، دست به یاری امام زمانش بلند کند و در رکابش شهید شود و یا به سفیر امامش، مُسلم، هم رحم نکند و سرنوشتش سیاهِ سیاه شود و تماماً بدبختی.

به‌جز زهیر ابن قین که همسرش راوی داستانش است و سرنوشت بهشتی پیدا کرده است بقیه راویان خودشان داستان خود را تعریف می‌کنند و از هم نشینی‌شان با اُمَرا ـ که این کار را از مرگ هم بدتر می‌دانند ـ می‌گویند. طوری که زنده بودنشان آنقدر خفت‌بار است که به ادعای یکی از راویان به حال در گور خفتگان نیز حسرت می‌خورند.

چینش روایت‌ها را اگر جا‌به‌جا کنیم باز هم هدف کتاب بهم نمی‌ریزد. داوود غفارزادگان تلاش می‌کند بدون حرف اضافه‌ای مخاطب را با حلقه مشترک زندگی این ۶ نفر که همان ماجرای واقعه کربلا باشد، آشنا کند. علاوه بر برشی از زندگی این افراد، خواننده را با شرایط حاکم بر شهر کوفه و مدینه و همچنین احوالات حاکمان وقت نیز به قدر نیاز آشنا می‌کند. نویسنده از پرگویی فرار می‌کند. خودش را به آب و آتش نمی‌زد تا تمام جزییات را واو به واو نقل کند اما کم هم نمی‌گذارد و شما بعد از خواندن این کتاب به قدر کفایت عطشتان از دانستن رابطه راویان با واقعه عاشورا برطرف می‌شود.

«فراموشان» با وجود کم‌حجم بودنش پُربار است. شما می‌توانید برای ایام محرم با کمتر از دو ساعت وقت گذاشتن این کتاب را مطالعه کنید و در همان ایام روایت‌هایش را برای دیگران نقل کنید. حتی برای کودکان آن هم به زبان کودکانه. این کتاب حتی برای معرفی و یا هدیه به قشر نوجوانی که به خاطر قطور بودن سراغ کتب مذهبی نمی‌روند هم مفید است و یا می‌تواند برای یک مسابقه کتابخوانی ویژه ماه محرم و صفر هم مناسب باشد.

فراموشان در سال ۱۳۷۳ توسط داوود غفارزادگان به نگارش درآمده است و دو سال بعد چاپ شده است که اگر مخاطب در همان دهه مطالعه‌اش می کرد تقریبا تمامی روایت‌ها برایش جدید بود اما حالا با قوی شدن ساخت سریال‌های تاریخی ـ مذهبی در دهه‌های اخیر این روایات به فراموشی سپرده نشده است و در قاب تلویزیون‌مان نیز جا باز کرده‌اند.

فاطمه سلیمانی
منتشر شده در مجله الکترونیکی واو 
          
            بسم الله الرحمن الرحیم

شش روایت پراکنده با پنج راوی کم‌تر شناخته شده برای ما و یک راوی ساختگی.

تمام روایات این کتاب را، راویان بعد از وقوع واقعه کربلا به صورت گفتار یا نوشتار برای دیگران تعریف می‌کنند. 

راوی اول: قاصدِ والی مدینه.
این روایت مربوط به زمان پس از هلاکت معاویه و رسیدن نامه یزید به والی مدینه است. وقتی که والی مدینه قاصدی را به سوی مروان حکم فرستاد تا پیش ولید(والی مدینه) بیاید.
نام این راوی در کتاب آه، عبدالله ابن عمرو ابن عثمان ضبط شده.

راوی دوم: همسر زهیر بن قین.
داستان سعی زهیر بر در یک منزل فرود نیامدن‌ش با اباعبدالله داستان معروفی است. نویسنده در این روایت از زمان حضور زهیر در مکه تا لحظه رفتنش به سمت خیمه‌های سیدالشهداء را از زبان دلهم(همسر زهیر) روایت می‌کند.

راوی سوم: یکی از سربازان لشکر حر ابن یزید ریاحی.
در تاریخ آمده که وقتی لشکر حر ابن یزید ریاحی در ذو حسم به سپاه سیدالشهداء رسیدند تشنه بودند و زاد و توشه‌ای همراهشان نبود. حضرت و همراهانشان از مشک‌های آبی که به همراه داشتند به آن‌ها دادند. یکی از افراد این لشکر که همین واقعه را در کتاب فراموشان روایت می‌کند، علی ابن طعان محاربی است. کسی که آخر همه لشکر رسید و به دست خود سیدالشهداء سیراب شد.

راوی چهارم: غلام عبیدالله ابن زیاد.
در تاریخ نام او معقل ثبت شده و نقش مهمی در شناسایی محل خفای حضرت مسلم ابن عقیل و همچنین دستگیری هانی داشت. 

راوی پنجم: کاتب گمنام. 
شخصی که بعید است در تاریخ وجود داشته باشد و نامی از او برده نمی‌شود در کتاب فراموشان تا اگر چنین شخصی هم بوده باشد، بشود او را پیدا کرد.

راوی ششم: قیس بن اشعث.
یکی از کسانی که ابتدا به اباعبدالله نامه نوشت اما به سپاهیان مخالف حضرت پیوست و بعد از شهادت اباعبدالله، قطیفه(بالاپوشی از جنس خز) حضرت را دزدید و از اینجا نام قیس القطیفه بر او نهادند‌. روایات متعددی درباره سرنوشت او وجود دارد اما روایتی که نویسنده آن را برگزیده و بر اساس آن روایت ششم را نوشته، این است که مبتلا به جذام شد و خانواده‌اش او را در مزبله انداختند و سگان از گوشت تنش می‌خوردند در حالی که او زنده بود.

این کتاب داستان است یا روایت؟ درست نمی‌دانم. قطعا روایت پنجم این کتاب به طور مستقل نمی‌تواند داستان نام بگیرد و به خاطر حجم زیادش، احتمالا به کل داستان هم لطمه بزند. 
اما اگر سخت‌گیرانه با این کتاب برخورد نکنیم. باز هم داستانی متوسط است. بعضی شخصیت‌ها(مثلا شخصیت زهیر یا شخصیت راوی اول) پر از احساسات غیرواقعی و گاهی مبالغه‌آمیزند. ترس‌های بی اساس یا گاهی منطقی ولی بدون توضیح درست. 
ابهامات غیراصولی، بلای دیگری است که در روایت دوم به شدت زیاد است. 
اصرار نابه‌جا به موجزگویی در روایت پنجم هم اشکالی است که نمی‌شود از آن گذشت. 

اما نقطه قوت کتاب راویان آن است. شخصیت راوی‌ها(به جز راوی اول) و توانایی بالای نویسنده باعث جذابیت راویان این کتاب شده و شاید اگر این نقطه قوت نبود، این کتاب ارزش خواندن نداشت. 
البته نباید از شکل ترسیم داستان هم گذشت که نویسنده از شش روایت پراکنده و بدون رعایت زمان وقوع‌شان، نمای کاملی را به ما نشان می‌دهد.
سوژه کتاب هم به طور مشخص نقش مهمی در جذب مخاطب ایفا می‌کند.