معرفی کتاب پیشگوی پنهان: آزمونی برای آپولو اثر ریک ریوردان مترجم فرزام حبیبی اصفهانی

پیشگوی پنهان: آزمونی برای آپولو

پیشگوی پنهان: آزمونی برای آپولو

ریک ریوردان و 1 نفر دیگر
4.1
47 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

120

خواهم خواند

35

شابک
9789647196659
تعداد صفحات
348
تاریخ انتشار
1395/10/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
باز هم پاى پرسى جکسون در میان است :

در یک روزى همچون روزهاى دیگر در نیویورک، آپولو خداى قدرتمند خورشید، موسیقى و کماندارى به زمین سقوط مى کند!

آپولو از قبول واقعیت سر باز مى زند. اما او درمى یابد پدرش براى تنبیه، او را تبدیل به یک نوجوان فانى کرده است. وى سعى مى کند تا از بدن زمینى و ضعیف خود رها شود و در این راه باید از آزمون هایى سربلند بیرون آید. او با غرور خداگونه اش قدم به این مسیر مى گذارد تا با کمک دوستانش از جمله پرسى جکسون، مشکلات پیش آمده را حل کند.

در کتاب اول این مجموعه، آپولو در جستجوى پیشگوى مخفى است که مى تواند در ادامه ى مسیر به او یارى رساند. اما پیشگویى هایى که مى شنود چندان خوشایند نیست...

آیا او مى تواند موفق شود و به جایگاه اصلى خود باز گردد؟

      

لیست‌های مرتبط به پیشگوی پنهان: آزمونی برای آپولو

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این کتاب بر محور ایزد خورشید ،کمانداری ،موسیقی،پزشکی و.... یونان باستان یعنی آپولو می‌گذرد که حالا به علت کاری خطا توسط پدرش پادشاه آسمان ها:زئوس به دنیا ی فانی انسان ها تبعید شده تا کاری برای اربابی انجام دهد و این یا امکان دارد حتی بعد از انجام این کار به جمع ایزدان برنگردد . 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

13

S.A

S.A

1403/1/4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خب از اونجایی که به داستان  و افسانه های یونانی خییلیی علاقه داشتم خوندن این کتاب یه تجربه خیلی قشنگ و خاص بود و صدالبته اگه کتاب پرسی جکسونو نخونده بودم هر دو دقیقه یکبار به ویکی پدیا هجوم میآوردم،تلفیق زمان ها و داستان های مختلف با ترکیب قلم نویسنده یک شاهکار ساخته بود و از بخش های طنزش هم که نمیشه گذشت
(همه ایزدان آرزو دارند فرزندی داشته باشند که وقتی بزرگ شود،دکتر شود)
عقاید و نظرهای یک ایزد نامیرا که چنیدن هزار سال زندگی کرده،در قالب یک نوجوون شونزده ساله؟....
بخش هایی واقعا آدم رو به فکر وامیداشت و باوجود اینکه داستان ژانر های مختلفی داشت هیچکدوم از اونها تکه ای احساس نمیشدند،یعنی چندین صفحه کاملاا طنز باشه و چندین صفحه کاملاا غمگین و فلسفی، این درآمیختگی موضوعاتش باعث جذاب شدن داستان شده بود،خوندن این کتاب یکی از بهترین تجربه های کتابخونیم شده و پیشنهاد میکنم اگه پرسی جکسونو روست داشتین یا به داستان های اساطیری علاقه مندین از دستش ندین:].
        

11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب آپولو پیشگویی پنهان، مجموعه ای جذاب برای خواننده کتاب های ریک ریوردن است، البته شاید نه به اندازه مجموعه پرسی جکسون
ریوردن این بار به جای روایت داستان نیمه خدایان به سراغ یکی از خدایان المپ به نام آپولو رفته است در پنج جلد ماجرای تنبیه او و آمدن به زمین تا بازگشت دوباره اش به المپ را تعریف می کند.
درون مایه این مجموعه مواردی از این دست است:
•	ترسیم یک جهان ملحدانه و مشرکانه با حضور خدایان المپ
•	تقلیل قدرت های الهی به بازیچه های ساده میان خدایان
•	تبدیل شدن خدایان به انسان ها و از دست دادن قدرت های الهی
•	ضعف و شکست خدایان در مقابل انسان ها
•	ترسیم رابطه انسان با خدایان به صورت بازیچه های هواسبازی خدایان

این مجموعه در سال 2016 با فروش بیش از 62000 نسخه در هفته‌ی اول به سرعت به لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز راه یافت و جایزه معتبر گودریدرز را نیز در همان سال دریافت کرد. ریک ریوردان  با ایده‌ای بکر و نو، اسطوره‌های یونان باستان را در قالب مدرن بازنویسی کرده است.
داستان پیش گویی پنهان با سقوط قهرمان کتاب در یک سطل زباله آغاز می‌شود. شخصیت اصلی داستان، آپولو، از خدایان اساطیری یونان است که به دلیل مجازات پدرش زئوس، به یک نوجوان تبدیل شده و از سطل زباله‌ای در نیویورک سر در می‌آورد. لستر نام آپولو در نیویورک است که ظاهرش به نوجوانی با موهای قهوه‌ای فرفری و چشمانی آبی تبدیل شده که باید راهی برای زنده ماندن در دنیای مدرن پیدا کند تا دوباره بتواند به شمایل گذشته‌اش برگردد.
علاوه بر آپولو یا همان لستر، سه شخصیت اصلی دیگر به نام‌های مگ، هلو و نرو نیز در مجموعه وجود دارند. مگ دختر 12 ساله‌ای در نیویورک، در حقیقت ملکه‌ای می‌باشد که برای کمک به آپولو فرستاده شده است. دیگر شخصیت داستان هلو است که در موقعیت‌هایی به لستر و مگ کمک می‌کند و شخصیت دیگر نرو، ضدقهرمان مجموعه‌ی آپولو محسوب می‌شود که فردی مستبد و تجمل‌گرا است.
آپولو تمامی قدرت‌های خداگونه و چهار هزار ساله‌اش را از دست داده و از طرفی دیگر دشمنان زیادی بین خدایان، هیولاها و انسان‌ها دارد. او برای اینکه مورد عفو زئوس قرار بگیرد باید بتواند پنج سخنرانی یونان باستان را تحت کنترل بگیرد اما او نمی داند که بدون داشتن قدرت و با ظاهر یک نوجوان در شهری بزرگ و پرجمعیت چطور می‌تواند هم زنده بماند و هم برای بازگشتن به جایگاه قبلی‌اش بجنگد.
او طبق یک پیشگویی که می شوند همراه با پرسی جکسون و و مگ به سمت اردوگاه دورگه ها می رود. لستر متوجه شده است که نرو امپراطور روم به شکلی از مرگ فرار کرده است و در طول قرن های گذشته تلاش کرده است خودش را به جایگاه ایزدان برساند. لستر در اردوگاه دورگه ها متوجه می شود که به احتمال زیادی پیشگویی معبد دلفی به شکلی اسیر شده است و دیگر هیچ پیامی در جهان بین ایزادان و دورگه ها و سایر موجودات جادویی جا به جا نمی شود. 
برای همین همراه مگ به جنگلی می رود که اولین مادر تایتان ها رئا آن را ساخته است و به جنگل پیشگو معروف است. نرو برای ورود به آن جنگل چند نفر از دورگه ها را زندانی کرده است اما نتوانسته آن را باز کند و به قدرت آپولو نیاز دارد. برای همین مگ را فرستاده است تا او را فریب بدهد. آپولو موفق می شود راه جنگل را باز کند و به مگ ثابت کند که قصد نرو نابودی جنگل است.مگ ناپدید می شود و آپولو بقیه بچه های ددو رگه را برای درمان به اردوگاه برمی گرداند
        

4

Soli

Soli

1404/4/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          فضای کلی داستان کمابیش مشابه کارهای سابق نویسنده بود، ولی من روایت‌گری آپولو رو بیشتر از بقیه کتاب‌هایی که از این نویسنده خونده بودم دوست داشتم. هم اون طنز توی لحن پرسی و مگنس رو داشت و هم یه بخش‌هایی که می‌شه گفت یه جورایی... عمیق‌تر می‌شد. این‌که چه‌طور شخصیتش در طول کتاب رشد می‌کرد و عوض می‌شد، محسوس و خیلی جالب بود. بقیه شخصیت‌ها اون‌قدرا برام نزدیک نبودن. شاید فقط پرسی بود که توی قهرمانان المپ رو اعصابم بود، ولی اینجا علی‌رغم حضور کوتاهش، خوندن درموردش برام خوشحال‌کننده بود. :دی
منتظرم ببینم در ادامه چه اتفاقی می‌افته.
از کتاب:
من نمی‌فهمیدم آن بذرها به چه دردی می‌خورند، اما این فکر که وقتی کار به جاهای باریک می‌کشید، من مردم را با یوکللی‌ام کتک می‌زدم و مِگ مشغول کاشتن گل‌های شمعدانی می‌شد، واقعا آرامش‌بخش بود.

بعد از خوانش دوم:
حدودا چهارده سالم بود که برای اولین بار با پرسی جکسون و ریک ریوردان آشنا شدم. اون اوایل، خیلی باهاش حال نمی‌کردم و نمی‌فهمیدم که چرا باید این‌قدر طرفدار داشته باشه.
کم‌تر از بیست روز دیگه، بیست‌ویک ساله می‌شم. مدتی می‌شه که هرچیزی مربوط به کارهای آقای ریوردان برام حسی شبیه خونه داره و هرچی که می‌گذره فقط بهشون علاقمندتر می‌شم. هر بار که برمی‌گردم، چیزهای بیشتری درباره هرکدوم از شخصیت‌ها و داستان‌هاشون یاد گرفته‌م و بیشتر باهاشون همذات‌پنداری می‌کنم.
با این‌که دفعه دومی بود که این کتاب رو می‌خوندم و با این‌که نیاز داشتم سریع‌تر تمومش کنم، واقعا دلم نمی‌خواست تموم شه. همچین کتاب‌هایی به یادم می‌آرن که اصلا چرا عاشق مطالعه شدم. ترجیح می‌دم تو همین اردوگاه دورگه‌ها زندگی کنم، همین‌طوری از دور همه رو تماشا کنم که چه‌طور جلو می‌رن و بزرگ می‌شن و تغییر می‌کنن.
یه نکته‌ای که توجه‌م رو جلب کرد این بود که زاویه‌دید کتاب من راوی بود و اتفاقا بی‌مهابا وسط داستان به اصطلاح دیوار چهارم رو می‌شکست و تلاش نمی‌کرد پنهان کنه که داره با مخاطب حرف می‌زنه، ولی این موضوع نه‌تنها چیزی از ارزش و لذت داستان کم نکرده بود، بلکه بهش افزوده بود. این اواخر چند تا کتاب خوندم که تلاش می‌کردن همچین حالتی رو به دست بیارن ولی نتیجه چنان خنک و بی‌معنی و حال‌به‌هم‌زن شده بود که من همه اون کتاب‌ها رو بعد از سی چهل صفحه رها کردم. به نظرم یکی از دلایلش این بود که نویسنده این‌جا خیلی صادقانه و خودمونی برخورد کرده بود. به زور سعی نکرده بود خودش رو فرو کنه تو بدنی که حرف زدن از طرفش رو بلد نیست. تازه، بامزه هم بود. من خیلی جاها باهاش خندیدم. خیلی جاها هم بغض کردم.
خلاصه که چی بگم. خیلی دوستش دارم.
        

0