معرفی کتاب خاطرات یک مترجم اثر محمد قاضی

خاطرات یک مترجم

خاطرات یک مترجم

3.7
16 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

29

شابک
9789644310959
تعداد صفحات
430
تاریخ انتشار
1399/2/27

توضیحات

        خاطرات  کتابییک کتاب فوق العاده خواندنی برای عاشقان کتاببالاخره کتاب خاطرات یک مترجم پس از چند دهه تجدید چاپ شد.کمتر کتابخوانی است که نام محمد قاضی مترجم بزرگ را نشنیده باشد. مرحوم محمد قاضی هر کتابی که ترجمه کرد مهم و خواندنی است. طیف وسیعی از کتابدوستان با ترجمه های او آشنا و مانوس اند.کتاب خاطرات یک مترجم زندگینامه خودنوشت محمد قاضی است که مدت ها بود نایاب بود. محمد فاضی در این کتاب از سختی های دوران کودکی خود می نویسد و در ادامه به روایت زندگی پر فراز و نشیب اش در تهران تحصیل در مدرسه و اذیت و آزاری که به خاطر اهل تسنن بودن متحمل شده و کار در ادارات می پردازد. محمد قاضی داستان های شیرینی از ماجراهای خیلی از کتاب هایی که ترجمه کرده است نقل می کند. مثلا در مورد دن کیشوت و مرارت های شیرینی که برای ترجمه عبارات و ضرب المثل های آن کشیده می نویسد. برخوردهای محمد قاضی با نویسندگان و ادبایی که گاه وزیر و وکیل بوده اند هم جالب است.خلاصه خواندن این کتاب برای هر کسی شیرین و سرگرم کننده است. چه با کتاب های ترجمه شده محمد قاضی آشنا باشیم چه نه.نام و یاد محمد قاضی تداعی کننده ی کتاب های بزرگی است که به همت او فارسی شده اند. و اینک چنان که خودش عاشق خواندن زندگی نامه ها بود، به جز آن همه کتاب، زندگی نامه ای خودنوشت نیز برایمان باقی گذاشته است. او در این کتاب به وقت گفتن از کودکی پر رنجش، شازده کوچولو می شود و وقت گفتن از خوشی ها و سرمستی ها خود زوربا می شود و البته در هر گوشه و کنار روایتش، یک دن کیشوت محجوب می یابید.
      

لیست‌های مرتبط به خاطرات یک مترجم

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/9/30

          زنده یاد محمد قاضی مترجم معروف در کتاب خاطرات یک مترجم به بیان خاطرات زندگی خودشون از کودکی تا سال 57 پرداختند.این خاطرات رو میتونم به سه دسته کلی تقسیم کنم،اول خاطرات کودکی و نوجوانی و دوران خدمت،بعد از اون خاطرات ایشون از ادارات مختلفی که در اون مشغول به کار شدند و در نهایت خاطرات آقای قاضی از ترجمه برخی از معروف ترین کتابهایی که انجام دادند.در این کتاب با برخی اشعار آقای قاضی هم آشنا میشیم و اون بعد شاعر بودن ایشون هم در کتاب آورده میشه.برای من قسمت سوم این خاطرات از همه خواندنی تر و جذابتر و پربارتر بود.البته در این بخش سفری هم ایشون به همراه دخترشون به خارج انجام میدند که روایت اون سفر هم خواندنی و با نمک بود.ویژگی مهم این کتاب بیان شیرین جناب قاضی است.به هر حال این هنری است که انسان بتونه واقعه ای در گذشته رو با یک نثر روان و شیرین بازگو بکنه که جناب قاضی در این کتاب نشون دادند علاوه بر فن ترجمه از این هنر هم برخوردار هستند.در بازه زمانی که ایشون زندگی نامه خودشون رو نوشتند چندین اتفاق مهم تاریخی از قبیل اشغال ایران توسط متفقین و فرار رضا شاه و به طور کلی دهه پر اتفاق بیست شمسی و کودتای 28 مرداد رخ میده که فکر میکردم در خاطراتی که از ایشون نقل میشه اشاراتی به این وقایع بشه که در کمال ناباوری خبری از این قضیه نبود.برای من لذت بخشه روایت برهه هایی خاص از تاریخ کشورم از زبان افراد گوناگون و ای کاش جناب قاضی هم روایت خودشون رو میگفتند ولی افسوس که تصمیم ایشون بر گذر از این اتفاقات بود.یک سوم انتهایی کتاب که خاطرات ایشون در مورد ترجمه کتابها بود بهترین بخش کتاب برای من بود، به ویژه صحبتها و نقل خاطرات ایشون از هم کلامی با بزرگانی چون سروش حبیبی و زنده یاد ابوالحسن نجفی و دیگران اما کتاب در بدترین جای ممکن تمام شد.حس کردم از ابتدای کتاب نشستم پای صحبتهای آقای قاضی، و ایشون یک دفعه تصمیم میگیرند بدون هیچ توضیحی جلسه رو ترک کنند.حس خوبی نبود! در مقدمه ی کتاب زوربای یونانی که به ترجمه آقای قاضی در آمده ایشون به خودشون لقب زوربای ایرانی میدند.راستش من در طول این 430 صفحه کتاب نتونستم ایشون رو به شکل زوربای ایرانی ببینم. یکی از نتایج خواندن کتاب برای من این بود که تصمیم گرفتم کتابهای جزیره پنگوئن از آناتول فرانس و آدم‌ها و خرچنگ‌ها از خوزوئه دوکاسترو با ترجمه آقای قاضی رو حتما بخرم و بخونم.روایت جالب و پر ماجرایی بود چاپ جزیره پنگوئن که منو ترغیب به این تصمیم کرد. قسمت انتهایی معرفی رو به بریده ای از کتاب که حاصل گفت و گوی آقای قاضی با نویسنده برزیلی، خوزوئه دوکاسترو است اختصاص میدم : 

خوزوئه دوکاسترو گفت :« انگیزه‌ی شما برای ترجمه‌ی این کتاب( آدمها و خرچنگ‌ها) چه بود»؟
گفتم : ما اینجا نمیتوانیم از بدبختی ها و بی عدالتی های رایج در کشورمان سخن بگوییم،چون سر و کارمان با ساواک و با زندان و زجر و شکنجه خواهد بود.ولی اگر نویسنده ای،مثلا شما، دردها و بدبختی های مردم ستمکش کشورش را در کتابی عرضه کرده باشد و ما حس کنیم که آنچه بر سر مردم کشور ما می آید عینا یا تقریبا همان است که در آن کتاب تشریح و توصیف شده است، به ترجمه‌ی آن همت می گماریم تا تسکینی به درد دل خود بدهیم.و اگر مورد اعتراض و تعقیب دستگاه سانسور هم قرار گرفتیم می‌گوییم اینها مربوط به فلان کشور است و ربطی به کشور ما ندارد...به عبارت دیگر،ما در پناه نام شما حرفهای خودمان را میزنیم و در پناه نام شما هم از تعقیب و آزار مصونیم، هر چند به حکم ضرب المثل معروف فارسی « به در میگویم، دیوار،تو گوش کن»....
        

0

          سلام به پیرمرد جوان آقای قاضی عزیز


شاید لبخندی بر لبتان بیاید که شما را با لقبی که حدود شصت سال پیش به خودتان داده اید صدایتان زدم و احتمالا به من بگویید پسر جان چهار سال قبل تر از اینکه تو به دنیا بیایی من دیگر در این دنیا نبوده ام چقدر هم حیف است که دیگر میان ما نیستندولی من شما را میان متن ها و نوشته ها اگرچه دیر یافتمتان.
  استاد قاضی من کلا در زندگی ام خیلی اسم آدم های مهم را نمی دانم ولی می خواهم برایتان بک داستانی بگویم:
نویسنده نیستم ولی اگر بخوام متنی برای خودم بنویسم خاطره نویسی این ذهن را خالی می کند . چند باری کتاب خاطرات مترجم شما را دیده بودم و چند باری هم به من توصیه شده بود ولی با دغدغه ها مالی و گرانی  کتاب نتوانسته بودم بخرم . دیگر یک ماه پیش سپر مقاومت را زمین گذاشتم و کتابتان را خریدم . از شما چه پنهان شاید اگر کتابفروشی دماوند با تخفیف نمی داد نمی خریدمش ( توهین به شما نشود بالاخره دانشجویی است… )
خلاصه بگذریم ….
متن گیرای کتابنتان نمی گذاشت رهایش کنم و می خواندم و می خواندم ….
تا مدتی پیش برای استراحت با دوستانم به یک کتابفروشی رفتیم ولی اینبار فرق می کرد . وقتی اسم شما را روی کتاب ها می دیدم ذوق می کردم . به دوستان می گفتم این کتاب آقای قاضیه ها…. انگار اسم دوست صمیمی ام را  روی کتاب می دیدم . دن کیشوت داخل قفسه با نامتان می درخشید. کتابتان برایم زیبا بود.به دلایل زیادی : روان بود ؛ انگار من را از بچگیتان در مهاباد همراه کردید و تا عمل جراحی تان در آلمان ، با هم در اداره دارایی کار کردیم ، باهم کتاب ترجمه کردیم و و و … انگار خاطره های تلخ و شیرین تان را با هم تجربه کردیم.
قسمت هایی که واقعا بعد از یک هفته تمام کردن کتاب در ذهنم هنوز روشن است زیادند.داستان لاس و خزال - داستان عاشقانه کردی - که در میان خاطراتتان گفتید خیلی خیلی خیلی … زیبا بود (هر چه بگویم کم گفته ام. چقدر ادبیات کرد ما زیباست ). تلاش هایتان برای زندگی با تمام سختی هایش از بچگی تا بزرگسالی برایم الهام بخش بود. از دست دادن پدر بزرگوارتان و رفتن مادرتان از پیش شما و خواهرتان در همان سنین کودکی ،سختی زندگی پیش عمو ، چاپ نشدن کتابتان توسط ناشران که فقط از دید تجاری به کتاب ها نگاه می کنند نه به ارزش کتاب ، از دست دادن همسر عزیزتان ایران خانم ، مقابله با بیماری سرطان و عمل جراحی در آلمان و حتی از دست دادن حنجره تان و کلی داستان دیگر . نکته اصلی در همه ی آنها این بود که ننشستین غصه بخورید و تقصیر بداقبالیتان را بدست تقدیر بسپارید و خودتان را به آن ها محدود کنید . بلکه برای پیشرفت و رد شدن از سختی ها تلاش کردین و به نظرم نتیجه اش دلخواه بوده است ….
شاید باید دوباره بگویم واقعا تلاشتان برای زندگی خوب و سالم خیلی برای من جوان 22 ساله که می خواهد یک زندگی درست بسازد ، جذاب بود.
بعضی از قسمت های کتاب زیاد به دلم ننشست یا انتظار دیگری از متن داشتم. بشدت داستان سفر هایتان به خارج برای من تیتروار رد می شد و صرفا نام شهر ها و کشور های مختلفی گفته می شد و تصویر سازی خیلی جالبی صورت نگرفته بود . یه جورایی داستان دیدار هایتان با آقای علوی و جمال زاده در این قسمت گم شده بود.و یا هر چه به پایان نزدیک تر میشدم انتظار داشتم از دوران پس از انقلاب نیز برایمان هم نوشته باشید. بالاخره شما در سه دوره از تاریخ ایران زندگی کردیه اید و برایم جذاب بود که از قلم یک نویسنده و مترجم بعضی از تفاوت ها را می دیدم. با اینکه حسی که از کتابتان گرفتم شما همیشه سعی بر دوری از سیاست ها داشتین ولی از ابراز نارضایتی هم خودداری نمی کردین.
نامه ای نوشتم برای کسی که در این دنیا نیست ولی آقای قاضی شما برای من یک کرد پر تلاش ، کار درست ، پر انرژی با شیطنت هایی از جنس شاعرانه هستید. حس بشدت خوبی به من انتقال دادین استاد ….

خسته شدید آقا محمد. من یک دوست عزیز هم اسم شما آنجا دارم. از طرف من بهش سلام برسانید. بشدت دلتنگشم….
     


                                          پایان
                                         با تشکر
                                  ساکن جاده ماه                                     1402/09/17
        

2