یادداشت سامان
1403/9/30
زنده یاد محمد قاضی مترجم معروف در کتاب خاطرات یک مترجم به بیان خاطرات زندگی خودشون از کودکی تا سال 57 پرداختند.این خاطرات رو میتونم به سه دسته کلی تقسیم کنم،اول خاطرات کودکی و نوجوانی و دوران خدمت،بعد از اون خاطرات ایشون از ادارات مختلفی که در اون مشغول به کار شدند و در نهایت خاطرات آقای قاضی از ترجمه برخی از معروف ترین کتابهایی که انجام دادند.در این کتاب با برخی اشعار آقای قاضی هم آشنا میشیم و اون بعد شاعر بودن ایشون هم در کتاب آورده میشه.برای من قسمت سوم این خاطرات از همه خواندنی تر و جذابتر و پربارتر بود.البته در این بخش سفری هم ایشون به همراه دخترشون به خارج انجام میدند که روایت اون سفر هم خواندنی و با نمک بود.ویژگی مهم این کتاب بیان شیرین جناب قاضی است.به هر حال این هنری است که انسان بتونه واقعه ای در گذشته رو با یک نثر روان و شیرین بازگو بکنه که جناب قاضی در این کتاب نشون دادند علاوه بر فن ترجمه از این هنر هم برخوردار هستند.در بازه زمانی که ایشون زندگی نامه خودشون رو نوشتند چندین اتفاق مهم تاریخی از قبیل اشغال ایران توسط متفقین و فرار رضا شاه و به طور کلی دهه پر اتفاق بیست شمسی و کودتای 28 مرداد رخ میده که فکر میکردم در خاطراتی که از ایشون نقل میشه اشاراتی به این وقایع بشه که در کمال ناباوری خبری از این قضیه نبود.برای من لذت بخشه روایت برهه هایی خاص از تاریخ کشورم از زبان افراد گوناگون و ای کاش جناب قاضی هم روایت خودشون رو میگفتند ولی افسوس که تصمیم ایشون بر گذر از این اتفاقات بود.یک سوم انتهایی کتاب که خاطرات ایشون در مورد ترجمه کتابها بود بهترین بخش کتاب برای من بود، به ویژه صحبتها و نقل خاطرات ایشون از هم کلامی با بزرگانی چون سروش حبیبی و زنده یاد ابوالحسن نجفی و دیگران اما کتاب در بدترین جای ممکن تمام شد.حس کردم از ابتدای کتاب نشستم پای صحبتهای آقای قاضی، و ایشون یک دفعه تصمیم میگیرند بدون هیچ توضیحی جلسه رو ترک کنند.حس خوبی نبود! در مقدمه ی کتاب زوربای یونانی که به ترجمه آقای قاضی در آمده ایشون به خودشون لقب زوربای ایرانی میدند.راستش من در طول این 430 صفحه کتاب نتونستم ایشون رو به شکل زوربای ایرانی ببینم. یکی از نتایج خواندن کتاب برای من این بود که تصمیم گرفتم کتابهای جزیره پنگوئن از آناتول فرانس و آدمها و خرچنگها از خوزوئه دوکاسترو با ترجمه آقای قاضی رو حتما بخرم و بخونم.روایت جالب و پر ماجرایی بود چاپ جزیره پنگوئن که منو ترغیب به این تصمیم کرد. قسمت انتهایی معرفی رو به بریده ای از کتاب که حاصل گفت و گوی آقای قاضی با نویسنده برزیلی، خوزوئه دوکاسترو است اختصاص میدم : خوزوئه دوکاسترو گفت :« انگیزهی شما برای ترجمهی این کتاب( آدمها و خرچنگها) چه بود»؟ گفتم : ما اینجا نمیتوانیم از بدبختی ها و بی عدالتی های رایج در کشورمان سخن بگوییم،چون سر و کارمان با ساواک و با زندان و زجر و شکنجه خواهد بود.ولی اگر نویسنده ای،مثلا شما، دردها و بدبختی های مردم ستمکش کشورش را در کتابی عرضه کرده باشد و ما حس کنیم که آنچه بر سر مردم کشور ما می آید عینا یا تقریبا همان است که در آن کتاب تشریح و توصیف شده است، به ترجمهی آن همت می گماریم تا تسکینی به درد دل خود بدهیم.و اگر مورد اعتراض و تعقیب دستگاه سانسور هم قرار گرفتیم میگوییم اینها مربوط به فلان کشور است و ربطی به کشور ما ندارد...به عبارت دیگر،ما در پناه نام شما حرفهای خودمان را میزنیم و در پناه نام شما هم از تعقیب و آزار مصونیم، هر چند به حکم ضرب المثل معروف فارسی « به در میگویم، دیوار،تو گوش کن»....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.