معرفی کتاب پولینا چشم و چراغ کوهپایه اثر آناماریا ماتوته مترجم آزاد محمدقاضی

پولینا چشم و چراغ کوهپایه

پولینا چشم و چراغ کوهپایه

آناماریا ماتوته و 1 نفر دیگر
4.0
25 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

58

خواهم خواند

3

یادداشت‌ها

          «عمر خوابى و خيالى است و وقت مثل آب جويباران مى‌گذرد. تا چشم بر هم بگذاريد وقت گذشته است. ديروز، بلى همين ديروز من توت‌فرنگى مى‌چيدم و دختربچه‌اى بودم، اما حالا سرم پر از موهاى سفيد شده است.»

پولينا، دختر كوچكى كه به خاطر بيمارى مجبور شده موهایش را از ته بزند، براى بهبود حالش به كوهستان پناه مى‌برد و آن‌جا شفابخش حال نين كوچک و نابينا مى‌شود و با صبرى ستودنى به‌ او خواندن و نوشتن ياد مى‌دهد. پولينا خاطره‌ى كودكى خود نويسنده است كه اين اتفاقات واقعاً برای او افتادند و اين حتى کتاب را عزيزتر مى‌كند. حال و هواى ماجراهاى خانه‌ى پدربزرگ مادربزرگ در كوهستان برفى، آن هم پيش از رسيدن كريسمس خيلى مرا ياد هايدى و تصاوير كودكى خودم مى اندازند. اين روزها كه سرد و تاريک‌اند بيش از هر زمانى دلم مى‌خواهد به ادبيات روشن كودكى پناه ببرم. اگر شما هم اين راه را دوست داريد، به نزديک‌ترين كتابخانه بروید، پولينا را قرض كنيد، براى خودتان چاى بريزيد و غرق جادوى برفى كوهستان شوید.
        

1

          داستان بسیار زیبا و جالب بود و البته نثر کتاب هم خوب بود و از مانایاد «محمد قاضی» انتظاری جز این نیست.

وقتی فصل‌های اول کتاب را پیش می‌رفتم؛ به یاد ماجرای «هایدی» افتادم که از کوهستان و نزد پدربزرگش به شهری در آلمان، نزد یکی از بستگانش رفت و بعد از پشت‌سرگذاشتن ماجراهایی جالب و شنیدنی، به کوهستان بازگشت.

داستان پواینا کمی به داستان «هایدی» شباهت دارد و از اینجا آغاز می‌شود که موهای «پولینا» به دلیل بیماری تراشیده شده‌اند و برای بهبود حالش با دختر عمویش «سوزان» که دلسوز اما غُرغرو است، به کوهپایه که محل زندگی پدربزرگ و مادربزرگ او است، می‌رود و همانجا می‌ماند.

بعد متوجه می‌شود که آدم‌ها و خانواده‌های زیادی بر روی زمین‌های پدربزرگش اجاره‌داری می‌کنند و به سختی روزگار می‌گذرانند و ... .

صفا و صمیمیت و سادگی و پاکی مردم ساکن کوهپایه‌ها و کوهستان‌ها، نشاطی فراوان به انسان می‌دهد و از رفتار بی‌شیله پیلۀ آنها لذت می‌برد.

معمولا ساده‌ترین، پاک‌ترین و بی‌ریاترین آدم‌ها را در جایی می‌توان یافت که از مراکز قدرت، ثروت و سیاست دور باشند و به طبیعت، کوه، جنگل، دشت و صحرا نزدیک!

رفتارهای این قبیل آدم‌ها، حتی اگر باعث ناراحتی آدم شود؛ چون از روی قصد و عمد نیست، به سادگی قابل گذشت است و از یاد انسان می‌رود.

«پولینا» در این جمع، می‌کوشد از پدربزرگ و مادربزرگش که ارباب آن منطقه هستند، امتیازاتی را برای کوچکترها و بزرگترهای فقیر و زحمتکش اطرافش بگیرد و موفق هم می‌شود.

در مجموع داستان جالبی بود و نشانگر این مطلب که؛ «از محبت خارها گل می‌شود!»
        

15