بریدۀ کتاب

پولینا چشم و چراغ کوهپایه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

از جا بلند شدم.برف هایی که به پالتویم نشسته بود تکان دادم و به طرف خانه راه افتادم به نین هم گفتم الان بر میگردم. تو همین جا منتظر باش. وقتی وارد مهمان خانه شدم دم در خشکم زد. چه بدبختی بزرگی.مهمانی که بین پدر بزرگ و مادر بزرگ به انتظار من نشسته بود کسی به جز عمه سوزانا نبود.

از جا بلند شدم.برف هایی که به پالتویم نشسته بود تکان دادم و به طرف خانه راه افتادم به نین هم گفتم الان بر میگردم. تو همین جا منتظر باش. وقتی وارد مهمان خانه شدم دم در خشکم زد. چه بدبختی بزرگی.مهمانی که بین پدر بزرگ و مادر بزرگ به انتظار من نشسته بود کسی به جز عمه سوزانا نبود.

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.