معرفی کتاب ما چگونه ما نشدیم؛ نقد و بررسی فرضیۀ افول علم در ایران اثر امیرمحمد گمینی

ما چگونه ما نشدیم؛  نقد و بررسی فرضیۀ افول علم در ایران

ما چگونه ما نشدیم؛ نقد و بررسی فرضیۀ افول علم در ایران

4.4
6 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

22

ناشر
کرگدن
شابک
9786227765472
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1402/5/13

توضیحات

        برخی غیرمتخصصان به ارائۀ تحلیل‌هایی کلی از سیر تحول علم در دورۀ اسلامی دست زده‌اند. آنان، بدون مراجعه به متون دستِ اول علمی متعلق به این دورۀ تاریخی، به بررسی مسائلی کلی، مانند افول علم در جهان اسلام یا دلایل رخ ندادن انقلاب علمی در آن، پرداخته‌اند. از سوی دیگر، مورخان علم حرفه‌ای نیز عموماً درگیر کارهای تخصصی خود بوده و لزومی ندیده‌اند به این مسائل کلی بپردازند. به نظر آنها، حتی نیازی نبوده است دیدگاه‌های عمومی غیرمتخصصان نقد و بررسی شود. اما شاید لازم باشد مورخان حرفه‌ای علم نیز به مسائلی کلی، مانند سیر صعودی یا نزولی علم در جهان اسلام، بپردازند و از این رهگذر دانش عمومی را در این حوزه ارتقا دهند.
اثر حاضر تلاشی است برای پاسخ به این پرسش که آیا علم در دورۀ اسلامی، به‌ویژه در ایران، دچار افول شده است یا خیر. نویسنده، در مقام مورخ علم دورۀ اسلامی، تعمیم افول علم به کل جغرافیای تاریخی دورۀ اسلامی را نشانۀ بی‌دقتی و ناآگاهی از تاریخ علوم در این دوره می‌داند. او می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که اگر علم در ایران و در دورۀ اسلامی افول نکرده است، چرا امروزه علم و علم‌ورزی در ایران و دیگر سرزمین‌های اسلامی از جهان غرب فاصله دارد.
      

یادداشت‌ها

          یک کتاب خوب، پر بار، مختصر مفید، با نثری قابل فهم و روشنگر. حجم کمی دارد و میشود در یک روز آن را خواند و بهره برد. 
همانطور که از نام آن پیداست، این کتاب جوابیست به کتاب پر‌مخاطب دکتر زیباکلام با نام ما چگونه ما شدیم مخصوصا فصل خاموشی چراغ علم. و البته به طور کلی تر جوابی به معتقدان به نظریه افول علم در جهان اسلام در قرون پنجم و شش. 

کتاب می گوید اولا آیا حتما شاهد افول بوده ایم؟ نه لزوما. نویسنده به سوگیری ای به نام امروزگرایی اشاره می‌کند. یعنی ما امروز را ملاک و معیار پیشرفت و پسرفت علم قلمداد کنیم و بگوییم فلان مسیر علمی اگر افول نکرده بود پس چرا به علم امروز نرسید. در حالیکه نویسنده بر این اعتقاد است که آیا شما مطمئنید مسیر علم در جهان اسلام حتما رو به سمت علم امروزی بوده و حالا چون دچار افول شده پس ما امروز عقب مانده ایم. از کجا معلوم که اگر همان روند ادامه پیدا می‌کرد ما الزاما توانسته بودیم به جایگاه فعلی غرب برسیم. به عنوان مثال دو ماشین مسابقه یکی با سرعت سی کیلومتر دیگری ده کیلومتر رانندگی می‌کنند. ناگهان ماشین ده کیلومتری سرعتش را به صد می‌رساند و از ماشین سی کیلومتری جلو می‌زند و ماشین سی کیلومتر در گرد و غبار دیگری گم می‌شود و در نهایت می‌بازد.  آیا می‌توان نتیجه گرفت که ماشین سی کیلومتری دچار افت شده است؟ یا در حقیقت اون سرعتش تغییری نکرده. یعنی این ما نبودیم که افول کردیم. بلکه دیگران بودند که از مسیر دیگری رفتند.

دوما آیا افت علمی در قرن پنج و شش اتفاق افتاد. نویسنده شواهدی می آورد که روند پیشرفت علم پس از قرون پنج و شش همچنان ادامه داشت. نمونه اش رصدخانه سمرقند و غیاث الدین جمشید کاشانی.

سوما آیا افول گفته شده علمی، تحت تاثیر غزالی ،اشاعره و مدرسه ی نظامیه بوده؟ باز اینجا با شواهدی روبرو هستیم که خیر اگر چه غزالی با نظریاتی از فلسفه ی ارسطویی و سینایی مخالف بود اما کلیت عقل گرایی و تفکر را رد نمی‌کرد و کاملا با آن موافقت داشت. اشاعره هم آنقدر که دکتر زیباکلام شلوغش می کند اهل تکفیر و رد علم نبودند.

این بود برداشت دست و پا شکسته ی یک خواننده آماتور و غیر متخصص از کتاب جناب آقای گمینی.

البته در پایان میخواهم برداشت کاملا شخصی و غیر حرفه ای خودم را به این یادداشت اضافه کنم. با علم بر اینکه نظر فردی تا این حد نامتخصص درباره تاریخ علم ارزش خاصی نباید داشته باشد.

من در مجموع هر دو کتاب احساس میکنم حق همچنان با آقای زیباکلام است. ما افول داشتیم. این چیزیست که بدون چشم غیر مسلح و ورود به جزئیات می‌توان درک کرد. این که بخواهیم در این مسئله تشکیک کنیم یک مقداری نیاز به فلسفیدن دارد. ولی چیزی که به ظاهر می‌بینیم این است که از جایی به بعد دیگر نامی از غول هایی مثل بیرونی و ابن هیثم و زکریا رازی و زهراوی نمی‌شنویم. اگر نخواهیم با غرب مقایسه کنیم با خودمان که می‌توانیم مقایسه کنیم.

در مورد اینکه آرای غزالی و فخر رازی و اشاعره باعث افول علمی شده اند یا نه شواهد و نظرات نویسنده چندان به دل نمی نشیند. "این که شواهدی وجود دارد که فلان کتاب نجوم در نظامیه دست به دست میشده پس نظامیه باعث افول علمی نبوده" مثل استدلال بعضی هاست که می‌گویند چون فلانی در فلان سخنرانی فلان حرف را زده پس در ایران آزادی مطلق وجود دارد. یا اینکه در غرب منتقدین فلسفه ی ارسطویی باعث پیشرفت علم شده اند پس نباید نتیجه بگیریم که انتقاد غزالی از فلسفه ی ارسطویی باعث افول علم شده هم بوی نوعی سفسطه می‌دهد.

خلاصه که من فکر میکنم اگر با ماشین زمان به گذشته برویم به احتمال زیاد ببینیم که داستان آنی باشد که زیباکلام روایت می‌کند. یعنی هم می‌توانیم شاهد افول علم باشیم. هم  اینکه یک بنده خداهایی نزدیک به حکومت (که با توجه به قول متواتر) احتمالا همان اشاعره به سردستگی امام محمد غزالی عامل این مسئله بوده اند.

باز هم تاکید بر ناپختگی نظر شخصی ام درباره این دو کتاب دارم و موکدا می‌گوییم که کتاب جناب گمینی بسیار مفید و خواندنی و تامل برانگیز است.
        

17

          چرا کار را به کاردان باید سپرد؟

1- از اقصی نقاط پهنۀ گیتی، مدحت و تعاریف بسیاری نثار امیرمحمد گمینی استادِ تاریخ علم در دانشگاه تهران شده‌است. استادِ جوانی که حدیثِ نیکویی‌اش را از زبان دیگران شنیده‌ام. 
دقت، پژوهش، دغدغه و تخصص ویژگی‌هایی است که این بشر تلاش می‌کند در راستای آن حرکت کند؛ برای من که در این حوزه هیچ تخصصی ندارم، تلاشی موفقیت‌آمیز بوده است.(نیازمند نقدِ متخصصین!)

2- در پادکستِ «تاریخ علم و اندیشه»، می‌توانید حدود 35فایلِ صوتی ارزشمند در حوزه تاریخ علم را یافت می‌بکنید! از نقد تاریخ‌سرایی چپ‌گرایانۀ برتولت برشت در نمایشنامۀ «زندگی گالیله»، بررسی آراء پرفسور حسین نصر، تا مختصات نجوم و ریاضی در تاریخ ایران و اسلام و اروپا. 
در اپیزودِ 18 و 19 از این پادکست با عنوان‌های «نقد و بررسی نظریه افول علم در ایران و تمدن اسلامی» و «چرا انقلاب علمی در قرن هفدهم در غرب اتفاق افتاد» بن‌مایه و استخوان‌بندی این کتاب را می‌بینیم. البته حیف است کتاب را صرفا مکتوب شدۀ آن سخنرانی بدانیم، تا حدی که ذهنِ فراموشکار من کمک می‌کند، این کتاب توفیر دارد با آن سخنرانی؛ اما اول پیشنهاد می‌کنم اگر این مرور را مکفی نیافته‌اید برید این اپیزودها را گوش بدهید، بعد با کله برید سراغِ کتاب.

3- تحقیقا هیچ‌گاه معرفی و پیشنهادِ مستقیم کتاب را دوست ندارم. چه اگر فاعلِ معرفی  باشم چه مخاطب. شما کتاب رو درست معرفی و بررسی کن، منم می‌رم سراغش.
اما
این کتاب رو مستقیم معرفی می‌کنم به کسانی که با کنجکاوی به تاریخ نگاه می‌کنند و «فرضیۀ نابسنده افول علم» در اعماق ذهنشون ته‌نشین شده؛ مثلِ خودم. به چند علت:
1) کتاب مختصر است و ادعای بزرگی هم بجز در یکی دو فقره ندارد و بیشتر به دنبال سست کردن پایه‌های یک مشهورِ بی‌اعتبار است.
2) در همین مختصر، غور کردن و  درگیریِ جدی گمینی با تاریخ علم در ایران/اسلام مشخص است.
3) نویسنده لزوما از تمامِ علوم آن دوران حرف نمی‌زند و خود را محدود در حوزه تخصصی خود می‌کند؛ یعنی همان نجوم و ریاضی. به علت همین نگاه تخصصی، این بشر سراغ متون دستِ اول دوره تاریخیِ موردِ بررسی خود می‌رود نه متونِ دستِ nاُم! دیگه شناختن فارابی، ابن سینا و ابوریحان که هنر ندارد آقای زیباکلام که بعد از اینان دیگر به دامان افول افتاده‌ایم. دقیق‌تر باش. در ادامه این بخش رو مجزا توضیح می‌دم.
4) نویسنده متنی نوشته به دور از قواعد سفت و سخت آکادمیک و تلاش کرده است با معرفی منابع در آخر هر فصل، آبشخور مطالعاتی یک ذهنِ جستوجوگر را تامین کند.

4- فرضیۀ افول چه می‌گوید؟ ساده است و تراژیک؛ بزرگترین مشکلش همین است، نابسنده برای توضیح یک تاریخ پرفراز و نشیب. از ولترِ فیلسوف تا جورج سارتن گرفته تا صادق زیباکلام در مورد افول علم در جهان اسلام در برهه‌ای از زمان حرف زده اند.کدام برهه؟ بعد از دورانِ طلایی قرن2تا5 هجری، یعنی از حدود قرن6یا7. یعنی منحنی رشد علمی در تمدن و حوزه اسلامی، در قرن5 یک قله و پیک دارد و بعد از آن، منحنی نُمایندۀ افول است. همین قدر ساده. کلّی بنام «جهان» اسلام در تمام شئون علمی دچار انحطاط شد.
برخی سرشاخۀ نظریه افول را به ابن‌خلدون می‌رسانند، اما متاسفانه سرشاخۀ این شجره منحوسه به ابن‌خلدون نمی‌رسد و اگر کسی مقدمۀ معروف ابن‌خلدون بر العبر را بخواند می‌بیند این متفکر بزرگ اسلامی دقیق‌تر از اینها حرف می‌زده است. اون از یک افول همه‌جانبه و تام صحبت نمی‌کند بلکه از تغییر حوزه جغرافیایی علم‌ورزی سخن به میان می‌آورد. در مقدمه داریم که: «بعضی شهرها که قبلا[علم] در آنها رونق داشت، مانند بغداد و بصره و کوفه، دیگر فعالیت علمی در آنها نیست... و به شهرهای اسلامی دیگر منتقل شده است.»
در ادامه نویسنده با نشان دادن بسیاری زیج‌های مهم(زیج رو یکسری جدول در نظر بگیرید که مختصات و ویژگی‌های اجرام سماوی را پس از محاسبات ریاضیاتی/مثلثاتی در ایشان ثبت می‌کردند) در این دوران نوشته شده اند. البته در برخی متون افت مشاهده می‌شود، اما انحطاطِ تام؟ شاید خلاقیت کم بود، اما در دوران بعد از قرن5 هجری که افول‌پردازان آن را تماما انحطاط می‌دانند، نسخه‌های استنساخ شده از محبسطی را می‌بینیم. این کتاب به عنوانِ پیشرفته‌ترین کتاب ریاضی آن دوران و نسخه‌برداری‌های متعدد از آن نشان می‌دهد که تعداد نه چندان کمی از افراد بوده اند که می‌توانسته اند این متون را بخوانند. فرض کن چندین مرحله از آموزش ریاضیات و هندسه باید توسط فراگیر پشت سر گذاشته می‌شده تا بتواند محبسطی را بخواند.این نشان می‌دهد ظلمتِ تامی که برخی به دنبال بازنمایی آن بوده اند وجود ندارد. همین محبسطی و کسانی که می‌توانستند در قرن15میلادی در اروپا آن را بفهمد، زهدانِ زایش کسانی مانند کوپرنیک شد که بعد از آن کاری کردند کارستان و جای دوّار و مرکز در جهان را تغییر دادند...
خلاصه اوضاع اونقدرها هم سیاه نبوده.
در ادامه نویسنده کتاب «دایره‌های مینایی» نشان می‌دهد مخالفت امام محمد غزالی با مفادی از فلسفه اسلامی و سینوی لزوما به معنای عقل‌ستیزی/علم‌ستیزی آن نبوده است و بسیاری از ریاضی‌دانان آن دوران از قضی اشعری مذهب بوده اند. خلاصه متهمِ این پرونده خاص بعید است غزالی باشد.

5- حال چی شد ما نتوانستیم و غرب توانست نقطه عطف علم باشد؟
نویسنده با بیان ایده‌های رابرت کون(Kuhn) و ایده تغییر پاردایم او نشان می‌دهد در غرب اتفاق خاصی افتاده بود نه اینکه لزوما اگر در میان مسلمین روند علم همچنان پیش می‌رفت به جایگاه ساختارشکن غرب می‌رسید. برای فهم شفاف‌تر این ایده به اپیزود مربوطه از پادکست و این کتاب مراجعه کنید.

6- در آخر گمینی برای من جالب است چون در ضمنِ دغدغه تاریخ ایران و اسلام داشتن و تسلط بر منابع، بر تئوری‌ها و مباحث غربیان و ایده‌های ایشان  توجه دارد.
با این لفظ «غربیان»، «تمدن اسلامی» و کلا این تقسیم‌بندی‌های با تخلخل و تراواییِ زیاد، مشکل دارم، ولی جایگزینِ مختصر و درخوری در مقابلش ندارم.
تمام
        

53