یادداشت صادق شریفی
1402/8/5
یک کتاب خوب، پر بار، مختصر مفید، با نثری قابل فهم و روشنگر. حجم کمی دارد و میشود در یک روز آن را خواند و بهره برد. همانطور که از نام آن پیداست، این کتاب جوابیست به کتاب پرمخاطب دکتر زیباکلام با نام ما چگونه ما شدیم مخصوصا فصل خاموشی چراغ علم. و البته به طور کلی تر جوابی به معتقدان به نظریه افول علم در جهان اسلام در قرون پنجم و شش. کتاب می گوید اولا آیا حتما شاهد افول بوده ایم؟ نه لزوما. نویسنده به سوگیری ای به نام امروزگرایی اشاره میکند. یعنی ما امروز را ملاک و معیار پیشرفت و پسرفت علم قلمداد کنیم و بگوییم فلان مسیر علمی اگر افول نکرده بود پس چرا به علم امروز نرسید. در حالیکه نویسنده بر این اعتقاد است که آیا شما مطمئنید مسیر علم در جهان اسلام حتما رو به سمت علم امروزی بوده و حالا چون دچار افول شده پس ما امروز عقب مانده ایم. از کجا معلوم که اگر همان روند ادامه پیدا میکرد ما الزاما توانسته بودیم به جایگاه فعلی غرب برسیم. به عنوان مثال دو ماشین مسابقه یکی با سرعت سی کیلومتر دیگری ده کیلومتر رانندگی میکنند. ناگهان ماشین ده کیلومتری سرعتش را به صد میرساند و از ماشین سی کیلومتری جلو میزند و ماشین سی کیلومتر در گرد و غبار دیگری گم میشود و در نهایت میبازد. آیا میتوان نتیجه گرفت که ماشین سی کیلومتری دچار افت شده است؟ یا در حقیقت اون سرعتش تغییری نکرده. یعنی این ما نبودیم که افول کردیم. بلکه دیگران بودند که از مسیر دیگری رفتند. دوما آیا افت علمی در قرن پنج و شش اتفاق افتاد. نویسنده شواهدی می آورد که روند پیشرفت علم پس از قرون پنج و شش همچنان ادامه داشت. نمونه اش رصدخانه سمرقند و غیاث الدین جمشید کاشانی. سوما آیا افول گفته شده علمی، تحت تاثیر غزالی ،اشاعره و مدرسه ی نظامیه بوده؟ باز اینجا با شواهدی روبرو هستیم که خیر اگر چه غزالی با نظریاتی از فلسفه ی ارسطویی و سینایی مخالف بود اما کلیت عقل گرایی و تفکر را رد نمیکرد و کاملا با آن موافقت داشت. اشاعره هم آنقدر که دکتر زیباکلام شلوغش می کند اهل تکفیر و رد علم نبودند. این بود برداشت دست و پا شکسته ی یک خواننده آماتور و غیر متخصص از کتاب جناب آقای گمینی. البته در پایان میخواهم برداشت کاملا شخصی و غیر حرفه ای خودم را به این یادداشت اضافه کنم. با علم بر اینکه نظر فردی تا این حد نامتخصص درباره تاریخ علم ارزش خاصی نباید داشته باشد. من در مجموع هر دو کتاب احساس میکنم حق همچنان با آقای زیباکلام است. ما افول داشتیم. این چیزیست که بدون چشم غیر مسلح و ورود به جزئیات میتوان درک کرد. این که بخواهیم در این مسئله تشکیک کنیم یک مقداری نیاز به فلسفیدن دارد. ولی چیزی که به ظاهر میبینیم این است که از جایی به بعد دیگر نامی از غول هایی مثل بیرونی و ابن هیثم و زکریا رازی و زهراوی نمیشنویم. اگر نخواهیم با غرب مقایسه کنیم با خودمان که میتوانیم مقایسه کنیم. در مورد اینکه آرای غزالی و فخر رازی و اشاعره باعث افول علمی شده اند یا نه شواهد و نظرات نویسنده چندان به دل نمی نشیند. "این که شواهدی وجود دارد که فلان کتاب نجوم در نظامیه دست به دست میشده پس نظامیه باعث افول علمی نبوده" مثل استدلال بعضی هاست که میگویند چون فلانی در فلان سخنرانی فلان حرف را زده پس در ایران آزادی مطلق وجود دارد. یا اینکه در غرب منتقدین فلسفه ی ارسطویی باعث پیشرفت علم شده اند پس نباید نتیجه بگیریم که انتقاد غزالی از فلسفه ی ارسطویی باعث افول علم شده هم بوی نوعی سفسطه میدهد. خلاصه که من فکر میکنم اگر با ماشین زمان به گذشته برویم به احتمال زیاد ببینیم که داستان آنی باشد که زیباکلام روایت میکند. یعنی هم میتوانیم شاهد افول علم باشیم. هم اینکه یک بنده خداهایی نزدیک به حکومت (که با توجه به قول متواتر) احتمالا همان اشاعره به سردستگی امام محمد غزالی عامل این مسئله بوده اند. باز هم تاکید بر ناپختگی نظر شخصی ام درباره این دو کتاب دارم و موکدا میگوییم که کتاب جناب گمینی بسیار مفید و خواندنی و تامل برانگیز است.
(0/1000)
علی
1402/8/6
0