معرفی کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید اثر داستین تائو مترجم الهام صیفی‌کار

شما با سم تماس گرفته‌اید

شما با سم تماس گرفته‌اید

داستین تائو و 2 نفر دیگر
3.4
291 نفر |
118 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

54

خوانده‌ام

736

خواهم خواند

256

شابک
9786225667211
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1401/9/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        جولی و سم قصد دارند تمام زندگی خود را کنار هم بگذرانند اما یک تصادف، جان سم را می‌گیرد. جولی حال خوبی ندارد و یک روز که دلتنگ صدای سم است، با تلفن همراه او تماس می‌گیرد تا صدای پیغام‌گیرش را بشنود، اما... سم تلفن را جواب می‌دهد.
      

لیست‌های مرتبط به شما با سم تماس گرفته‌اید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به شما با سم تماس گرفته‌اید

یادداشت‌ها

فرنوش

فرنوش

1404/2/20

          وقتی یه کتابی خیلی بولد می‌شه آدم ازش توقع یه چیز خیلی خفن داره ولی برای این کتاب با اینکه نظر دوستم رو شنیده بودم و یکم براش آماده بودم ولی بازم خورد توی پرم.
روند داستان راکد بود. بالا و پایین کمی داشت و به‌نظرم مهیج‌ترین لحظه‌اش که منو مضطرب کرد، وقتی بود که گوشی جولی شکست.
سمِ مرده، گوشی رو برداشت و ارتباطشون دوباره شکل گرفت ولی از این سیصد صفحه فکر می‌کنم ده صفحه هم جولی و سم با هم حرف نزدن. علت این ارتباط و چطوریش مشخص نشد و دلیل محدودیت‌ها گفته نشد. خیلی جذاب‌تر می‌شد اگه حضور سم پررنگ‌تر بود؛ نه توی یاد و خاطرات جولی، حداقل همون پشت خط. ایده اولیه به‌نظرم جذاب ولی پیش بردن داستان ضعیف بود. خداحافظیشون که مهم‌ترین بخش داستان بود باید خیلی تاثیرگذارتر می‌بود ولی خیلی سریع تموم شد حتی با وجود وویس آخر سم. اینکه سم عصبانی می‌شد وقتی جولی یه کاری براش می‌کرد برام حرص درار بود. وقتی یکی رو دوست داری، دلت می‌خواد هر کاری ازت برمیاد براش بکنی. دوست داری آرزوهاش رو براورده کنی حتی اگه مرده باشه و این ربطی به ول کردن زندگیت و فقط چسبیدن به یه مرده نداره. یا وقتی جولی توی مراسم‌های یادبود سم شرکت نکرد همه باهاش لج شدن برام جالب نبود. طرف (که از قضا عزیزترین شخص زندگیت بوده) مرده حالا چه فرقی داره توی مراسم یادبودش شرکت کنی؟ این قراره چیزی رو عوض کنه؟ مخصوصا که اون لحظات حال آدم بده و رفتار عادی نداره...
در کل من خیلی دوستش نداشتم. تنها نکته مثبتش به‌نظرم نثر روانش بود که باعث می‌شد توی یه دور، کلی صفحه ازش رو بخونی.
        

22

paria

paria

1403/11/21

        این کتاب قلبم رو لمس کرد، واردش شد، مچاله‌ش کرد و در نهایت با اندوخته‌ی عشق و غم و فقدان، اونجا موندگار شد.
نمی دونم من این کتاب رو تموم کردم یا اون من رو. همین الان تمومش کردم و مثل ابر بهار برای پایان جولی و سم اشک ریختم.
برای تموم اونچه که داشتن و همه ی چیزهایی که هیچوقت فراتر از آرزوهاشون نرفت.
برای جولی که برای سم  و برای خودش زندگی می کنه و برای سم که زندگیش - چه به معنای حیاتش و چه به معنای جولی - رو از دست داد.
برای پایان غم انگیزشون اشک میریزم. برای همه ی از دست رفته ها. 
و برای سم، حتی بیشتر از جولی.

***

بله. شاید این کتاب از نظر خیلیا شاهکار نباشه. ساده باشه و عادی و حتی اورریتد، اما این داستان روحم رو لمس کرد. 
این داستانِ ساده، بدجوری تو دلم نشست و جای خودش رو پیدا کرد.
 من نقد ادبی نمی کنم. من احساساتم درمورد کتاب ها رو میگم.
این کتاب برای من ۵ از ۵ بود.
درسته، توی داستان خیلی چیزها میتونست بهتر باشه. مثلا یه توضیحی برای دلیل برقراری تماس شون.
ولی واقعا اینا برا خودم مطرح نیستن. من با آگاهی از این نقص هاش بازم دوستش دارم حقیقتا. واسه همین میگم اصلا نقد ادبی نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0