معرفی کتاب ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی

ماهی سیاه کوچولو

ماهی سیاه کوچولو

صمد بهرنگی و 1 نفر دیگر
3.9
513 نفر |
117 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

1,113

خواهم خواند

155

شابک
9789648037395
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
1390/10/25

توضیحات

        
ماهی پیر قصه اش را تمام کرد و به دوازده هزار بچه و نوه اش گفت: «دیگر وقت خواب است بچه ها، بروید بخوابید.»
بچه ها و نوه ها گفتند:«مادربزرگ! نگفتی آن ماهی ریزه چطور شد!»
ماهی پیر گفت:« آن هم بماند برای فردا شب. حالا وقت خواب است، شب به خیر!»
یازده هزار و نهصد و نود و نه ماهی کوچولو «شب به خیر» گفتند و رفتند و خوابیدند. مادربزرگ هم خوابش برد، اما ماهی سرخ کوچولویی هرچه کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود... .

      

لیست‌های مرتبط به ماهی سیاه کوچولو

پست‌های مرتبط به ماهی سیاه کوچولو

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خیلی از ما که هنوز پا به وادی میان‌سالی و پیری نگذاشته‌ایم، در قصه‌ی «ماهی سیاه کوچولو» به آن ماهی‌های ریزه‌ای می‌مانیم که شوق رهایی از زندانی که کانون گرم خانواده دست‌وپا کرده، سراپایشان را دربرگرفته است؛ اما ترس محرکه‌ی اصلی بی‌تحرکی و راکِدماندنشان است.
ما آن ماهی‌های ریزه‌ی بسیار شبیه به‌همی هستیم که حتی با وجود انتخاب گریز از خانواده و استقلال عمل که رهایی به‌دنبال دارد، همچنان ترس را تنها همدم خود می‌دانیم. از تفاوت‌های دیگران با خود می‌ترسیم و بیهوده شلوغ‌کاری می‌کنیم.
کسی با نیت دل‌سوزی و کمک نزدیکمان شود، فراری‌اش می‌دهیم و هرچند هرازگاهی کردارمان گول‌زنک به نظر بیاید و نشانی از افتادگی در ما بنمایاند، اما در خرد منحصربه‌فردمان - حتی به‌هنگام ترس - بازهم خود را داناتر از دیگران می‌پنداریم.
دنیایی فراتر از آنچه که خانواده برایمان ترسیم کرده، نمی‌بینیم و ابلهانه درک‌ودریافت خود از جهان را فراتر از همگان تصور می‌کنیم، حال آنکه نادانسته در جویباری کوچک محصوریم.
راهکار چیست؟ حتی نزد خانواده خط قرمزهایی داشته باشیم و اختیارمان را به‌طور تام، به دستانی که ادعا می‌کنند: «ما خیروصلاح تو را می‌خواهیم.»، نسپریم. بدانیم دنیایی بسیار بزرگ‌تر از آنچه می‌بینیم در دسترسمان است. از سفرکردن نهراسیم، حتی به‌تنهایی. آدم‌ها را هرچه بیشتر بشناسیم و گریز و انزوا را راه‌حل ندانیم. به‌راستی شاید مهم این است که زندگی یا مرگ ما «چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد».
        

4

sanaz

sanaz

1402/12/28

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

5