معرفی کتاب هر دو در نهایت میمیرند اثر undefined

هر دو در  نهایت میمیرند

هر دو در نهایت میمیرند

4.3
21 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

6

ناشر
شابک
9786229317426
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
_

توضیحات

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

لیست‌های مرتبط به هر دو در نهایت میمیرند

یادداشت‌ها

          کتاب رو دوست داشتم، بخش پایانیش منو به گریه انداخت؛ شخصیت متیو رو دوست داشتم چون یه وجه اشتراکی با هم داریم،  حقیقتا وقتی با شخصیت متیو  بیشتر آشنا شدم خیلی غمگین شدم، چون دقیقا منم مث اونم بیشتر تو خونم و سال های زیادی از زندگیم رو به این ترتیب گذروندم،  خیلی از مسائلی که متیو حسرتش رو میخورد، حسرت های منم هست، من همینجوریشم غمگین بودم و بعد خوندن کتاب وضع روحیم بد تر شد، چون با خوندن کتاب به گذشته ها پرت شدم، روزهایی که از نظرم اصلا زندگیشون نکردم، روزهایی که می‌تونستم شادی های بسیار نوجونی رو تجربه کنم اما به جاش تو خونه و سرم گرم گوشی و فضای مجازی بودم، و خیلی مسائل رو میتونستم تجربه کنم ولی تجربشون نکردم و الان هم نمیتونم تجربشون کنم چون زمانشون گذشته. بعد خوندن کتاب روز رو با ترس شروع میکنم چون میترسم امروز روز آخرم باشه که زندم و من هنوز زندگی نکردم. دلم برای متیو سوخت، چون بدون اینکه عشق رو تجربه کنه، از دنیا رفت. یکی از بزرگترین ترس منم اینه که بدون درک عشق بمیرم.
دوست دارم هر روزم رو به گونه‌ای سپری کنم که انگار آخرین روزم هستش ولی خب به دلایلی نمیتونم.

کاش بتونم قبل ازاینکه دیر بشه، زندگی کنم🖤🚶
        

5

          کتاب ایده جدید و متفاوتی داشت، اینکه بدونی امروز روز آخر زندگیته هم میتونه خوب باشه هم بد ولی اینکه تصمیم بگیری روز آخرت رو چطوری بگذرونی خیلی مهمه!
این کتاب ثابت کرد برای "زندگی کردن" حتی یک روز هم زمان کافی‌ای میتونه باشه.
محتوای کلی کتاب خوب بود اما حس می‌کنم‌ میتونست قوی‌تر نوشته بشه. 
از نظر من شخصیت پردازی‌ها میتونست بهتر باشه، شایدم عمدا نویسنده این کارو نکرده چون میخواسته ما هم به اندازه "فقط" یک روز طولانی زمان برای شناخت قهرمان‌های ماجرا داشته باشیم نه بیشتر. 
من زیاد نتونستم شخصیت‌ها رو برای خودم به تصویر بکشم. 
به قول امام علی(ع)[ یا امام حسن مجتبی(ع) دقیقا نمیدونم کدوم بزرگوار این حدیث رو فرمودند] برای دنیا باید جوری زندگی کنیم که انگار تا ابد زنده‌ایم و برای آخرت جوری که انگار همین فردا می‌میریم.
یعنی مدام باید در خوف و رجا باشیم.
عمیقا آرزو دارم یک زمان یاد بگیرم درست تشخیص بدم که کِی وقت دل به دریا زدن و کِی وقت دست به عصا عمل کردنه.
و آرزو دارم هرچه سریع‌تر به این باور برسم که زمان خیلی خیلی محدودی برای موندن تو این دنیا  دارم و باید لحظه لحظه‌ش رو زندگی کنم نه این که فقط زنده باشم.
به امید روزی که همه‌ی ما انسان‌ها یاد بگیریم قدر تک تک نفس‌هامون رو بدونیم و بهترین استفاده رو ازشون بکنیم. ♥️
        

1

Rehy

Rehy

1403/4/7

        کتاب فوق العاده قوی و با داستانی جدید بود و اصن از خریدش پشیمون نمی شید ولی باید مواظب باشید که اخرش براتون اسپویل نشه چون آخرش داستان دو برابر قشنگ می شه 
نمی تونید حدس بزنید که صفحه بعد قراره چه اتفقی بیفته 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

ریحان

ریحان

1403/4/20

با احترام
        با احترام به تمامی کسانی که به این کتاب علاقه مند هستن 🫂
این کتاب پر از نکات منفیه ...
اول اینکه ، نویسنده قلم سنگینی داره ، مثلا وقتی که حدود ۹۰ درصد کتاب خواندی ، هیچ اتفاقی رخ نمیده و باعث میشه که حوصله سر بر بشه .

دومی اینه که ، این کتاب خیلی تبليغ شد ، اما کتاب بهتر از اینم خیلی زیاااد داریم و انقدر ارزش تبليغ نداشت ..

سومین دلیل ، در آخر متوجه نشدم چه بلایی سر روفس اومد و بعضی چیز ها هم مبهم موند .

چهارمین دلیل هم اینه که ، من که با این کتاب اشکی نریختم اما می گفتن که ، خیلی غمگینه 😪

امااا
این کتاب به تو ارزش زندگی کردن نشون میده که درسه با ارزشیه 🌸
در کل کتابی در حد متوسط رو به پایین بود و شاید ارزش خواندن داشته باشه !
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

سوگند

سوگند

1403/7/28

          هر دو در نهایت می میرند: 
دلم می خواهد کمی، حتی به اندازه یک روز برای خودم زندگی کنم، خودم را ببوسم و دوست داشته باشم. احساس تازه متولد شدن داشته باشم و برای زندگی ام تلاش کنم به خواسته هایم برسم و هدف را، زیبایی دنیا را، رفاقت را، تجربه کردن را فدای هیچ یک از  لحظات ترسناک و تفکرات نفرت انگیز نکنم.
برای یک خنده بیشتر، یک نفس عمیق تر بجنگم و شادی کنم فریاد بکشم و همراه و هم صدای دنیای شاد و شیرین نوجوانی و جوانی شوم.  بدون ترس از مرگ 
از کتاب هر دو در نهایت می میرند متشکرم: 
برای شجاعتی که بهم داد 
حس آزادی که داد 
ترسی که از دلم بیرون کرد 
فرصت هایی که بهم نشان داد 
مسیری که برایم باز کرد 
و شخصیت مهم و اصلی زندگی که بهم نشان داد (یعنی خود عزیزم!)


قدرت قلم نویسنده گاهی میخکوبت  می کند؛ زیبایی و عذابی لذت بخش  را همراه با بغض و خنده،شادی و غم روانه سینه ات می کند و چشمت را به سوی جهانی واقعی باز می کند. 
بابت نبود قاصد مرگ نمی دانم شاد باشم یا نه اما از فرصتی که قاصد مرگ متیو روفوس برایم به ارمغان آوردند متشکرم در درون من هم متیو بود و هم  روفوس، روفوسی که فراموش شده و زودتر از موعد کفن پوشیده بود.
از این کتاب متشکرم بابت فرصت هایی که یادم آورد و حال خوبی که بهم داد از تمام وجود دلم برای ترس و احتیاط های متیو و دلسوزی و رفاقت و مرام روفوس تنگ خواهد شد.
        

0