سوگند

سوگند

@soghand.mir
عضویت

مرداد 1403

13 دنبال شده

15 دنبال کننده

یادداشت‌ها

سوگند

سوگند

1404/5/3

        من با او زندگی کردم..
            رقبای الهی را می گویم 
کتابی که به زیبایی جدال عقل و عشق را همگام با جنگ خدایان به تصویر می کشد. 
من با او زندگی کرد..
ترس ها روزندگی کردم، دردها را فهمیدم، غم ها را چشیدم، زخم ها را مداوا کردم، 
زندگی ام همگام و شبیه زندگی آیریس سپری می شد و نفهمیدم چطور یا چگونه؟
من سوگند ^میم.صاد^شدم عین آیریس وینو/جوهرنشان در دو جا مشغول کار شدیم افراد عزیزی را از دست دادیم؛ در حسرت دیدار روزگار را ورق زدیم و از همه مهم تر در حال کاغذبازی و نامه نگاری با کارور هستیم که دلمان نمی خواهد در باورمان بگنجد که او با رمان یک نفر است. 
در کل هر سه نفر آنها یک نفر اند کسی که در قلبمان است کسی که جلوی چشم مان است و کسی که برایش نامه می نویسیم هر سه یک نفر است و ما یک ریسه را در دست گرفته ایم.
تنها فرق دردناک من آن است که دیگر رومان کارور کیت خود را نخواهم دید. 

زیبایی این کتاب مرا به شگفتی وامی داشت قلبم را سرشار از الوان گوناگون کرد امیدوارم بخوانید و از حس زیبای آن تمامی وجودتان سرشار شود.
             سوگند^میم.صاد^
      

0

سوگند

سوگند

1403/7/28

        هر دو در نهایت می میرند: 
دلم می خواهد کمی، حتی به اندازه یک روز برای خودم زندگی کنم، خودم را ببوسم و دوست داشته باشم. احساس تازه متولد شدن داشته باشم و برای زندگی ام تلاش کنم به خواسته هایم برسم و هدف را، زیبایی دنیا را، رفاقت را، تجربه کردن را فدای هیچ یک از  لحظات ترسناک و تفکرات نفرت انگیز نکنم.
برای یک خنده بیشتر، یک نفس عمیق تر بجنگم و شادی کنم فریاد بکشم و همراه و هم صدای دنیای شاد و شیرین نوجوانی و جوانی شوم.  بدون ترس از مرگ 
از کتاب هر دو در نهایت می میرند متشکرم: 
برای شجاعتی که بهم داد 
حس آزادی که داد 
ترسی که از دلم بیرون کرد 
فرصت هایی که بهم نشان داد 
مسیری که برایم باز کرد 
و شخصیت مهم و اصلی زندگی که بهم نشان داد (یعنی خود عزیزم!)


قدرت قلم نویسنده گاهی میخکوبت  می کند؛ زیبایی و عذابی لذت بخش  را همراه با بغض و خنده،شادی و غم روانه سینه ات می کند و چشمت را به سوی جهانی واقعی باز می کند. 
بابت نبود قاصد مرگ نمی دانم شاد باشم یا نه اما از فرصتی که قاصد مرگ متیو روفوس برایم به ارمغان آوردند متشکرم در درون من هم متیو بود و هم  روفوس، روفوسی که فراموش شده و زودتر از موعد کفن پوشیده بود.
از این کتاب متشکرم بابت فرصت هایی که یادم آورد و حال خوبی که بهم داد از تمام وجود دلم برای ترس و احتیاط های متیو و دلسوزی و رفاقت و مرام روفوس تنگ خواهد شد.
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.