یادداشت سوگند

سوگند

سوگند

1404/5/3

        من با او زندگی کردم..
            رقبای الهی را می گویم 
کتابی که به زیبایی جدال عقل و عشق را همگام با جنگ خدایان به تصویر می کشد. 
من با او زندگی کرد..
ترس ها روزندگی کردم، دردها را فهمیدم، غم ها را چشیدم، زخم ها را مداوا کردم، 
زندگی ام همگام و شبیه زندگی آیریس سپری می شد و نفهمیدم چطور یا چگونه؟
من سوگند ^میم.صاد^شدم عین آیریس وینو/جوهرنشان در دو جا مشغول کار شدیم افراد عزیزی را از دست دادیم؛ در حسرت دیدار روزگار را ورق زدیم و از همه مهم تر در حال کاغذبازی و نامه نگاری با کارور هستیم که دلمان نمی خواهد در باورمان بگنجد که او با رمان یک نفر است. 
در کل هر سه نفر آنها یک نفر اند کسی که در قلبمان است کسی که جلوی چشم مان است و کسی که برایش نامه می نویسیم هر سه یک نفر است و ما یک ریسه را در دست گرفته ایم.
تنها فرق دردناک من آن است که دیگر رومان کارور کیت خود را نخواهم دید. 

زیبایی این کتاب مرا به شگفتی وامی داشت قلبم را سرشار از الوان گوناگون کرد امیدوارم بخوانید و از حس زیبای آن تمامی وجودتان سرشار شود.
             سوگند^میم.صاد^
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.