سیرسه

سیرسه

سیرسه

میلر مدلین و 1 نفر دیگر
3.8
13 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

27

شابک
9786008537885
تعداد صفحات
432
تاریخ انتشار
1397/12/27

توضیحات

        کتاب حاضر، داستانی اساطیری را از زاویه دید شخصیتی که کمتر بیان شده، روایت می کند. سیرسه یا کیرکه، شخصیتی است که می توان گفت تقریباً تاکنون داستانی کامل از زندگی او منتشر نشده و برای کسانی که عاشق اسطوره های یونانی هستند همیشه در هاله ای از ابهام قرار داشته است. داستانی سراسر هیجان و دوست داشتنی که خواننده را تا انتها اغوا می کند.
      

لیست‌های مرتبط به سیرسه

نمایش همه

یادداشت‌ها

رها

1400/12/3

          سیرسه، دختری ست از دختران "هلیوس" (خدای خورشید) که برخلاف سایرین بهره ی چندانی از زیبایی و قدرت الهی نبرده و به همین خاطر، عزلت نشینی و گوشه گیری را به همنشینی با خدایان دیگر ترجیح می دهد
با این وجود و با گذشت سال ها، "سیرسه" ی گوشه گیر، عاشق ماهی گیری فانی و متزلزل می شود. نیروی این "عشق"، قدرت جادویی و نهفته ی سیرسه را بیدار می کند... جادویی که به واسطه اش، انسانی، خدا می شود، و الهه ای مبدل به هیولا می گردد
اینجاست که سیرسه برای ابدیت به جزیره ای متروکه تبعید می شود تا زندگی جدید و متفاوتی را تجربه کند
<img src="https://www.uplooder.net/img/image/47/8efb3a1f6870651b9c6dda93678f271a/1.jpeg
"/>
یه جایی قبلا خوندم که نوشته بود هدف "مدلین میلر" از نوشتن این کتاب و چندتایی کتاب در همین سبک این بوده که نسل جدید رو با اسطوره های یونانی آشنا کنه و دیگران رو ترغیب به خوندن این سبک از کتاب ها کنه. از امتیاز خوب کتاب و تعداد بالای خوانندگانِ مشتاقش میشه فهمید که خوشبختانه "میلر" در این زمینه موفق عمل کرده و انتخاب شدنش به عنوان بهترین کتاب "فانتزی" در سال گذشته هم مهر تاییدی بر همین مساله ست. حتی خود من هم بعد از خوندن کتاب به شدت تمایل پیدا کردم که کتاب های ایلیاد و ادیسه رو مطالعه کنم
^^

اما در مورد خود کتاب و داستانش، میشه گفت نسبتا کتاب پر ماجرایی بود. تقریبا هر صد صفحه یک بار اتفاق تازه ای پیش می اومد و جریان داستان تغییر میکرد. با این حال کتاب جذابی نبود، حتی هیجان انگیز هم نبود، یک سری ماجرا بود که پشت سر هم اتفاق می افتادن و وقتی یکی تموم می شد، یکی دیگه شروع می شد. یه جورایی مثل رانندگی تو یه جاده ی صاف و مستقیم بود که هر از گاهی ظاهر شدن یه درخت یا مثلا یه تابلوی تبلیغاتی جلب توجه می کنه و بعد دوباره جاده ی خالی 
-_-
نمی دونم اشکال از شخصیت پردازی بود یا ترجمه، چون من تقریبا هیچ حسی از کتاب نگرفتم، نه خوب بود نه بد. حتی خدایان و قدرت های الهی شون هم به نظر معمولی و پیش پا افتاده می اومدن... یعنی انقدری که ظاهر شخصیت ها و خوش قیافه و خوش هیکل بودنشون برای نویسنده مهم بود یه ذره هم مثلا قدرت الهی و ذاتشون اهمیتی نداشت 
:)))

ترجمه ی کتاب متاسفانه ترجمه ی ضعیفی بود. قسمت هایی از ترجمه به قدری اشکال داشت و نامفهوم بود که بدون مقایسه با نسخه اصلی هم می شد فهمید که یه جای کار اشکال داره
توصیه م برای اونایی که می خوان کتاب رو بخونن اینه که یا صبر کنید ترجمه ی بهتری از کتاب بیرون بیاد(که بعید می دونم این اتفاق بیوفته) یا اینکه نسخه ی زبان اصلی رو بخونید
---
با ارفاق 3 امتیاز می دم
        

3

          کتاب یازدهم سال 1402
سیرسه دختر هلیوس که بخاطر جادوگری مجازات میشه و به ایایا تبعید میشه و در جزیره ساکن میشه و اتفاق هایی در جزیره رخ میده...
داستان جالبی داشت و منو مجذوب خودش کرد با اینکه هر پنجاه یا صد صفحه‌ اتفاق های جدیدی می افتاد ولی بعضی جاها کسل کننده میشد و میخواستی کتابو ول کنی ولی هی ادامه می‌دادی تا ببینی عاقبت سیرسه چی میشه سیرسه رو خیلی دوسش داشتم  هی داستان ادامه میدادم تا ببینم سرنوشتش چی میشه  با خواندن این کتاب وسوسه شدم بقیه داستان های اساطیری رو بخونم مخصوصا داستان اودیسه رو تازه شخصیت های زیادی داشت که هر کدوم جایی از داستان وارد میشدن و اصلا سردرگمت نمی‌کرد بلکه داستان جذاب تر هم میشد
بریم سراغ ترجمه و ویراستاری  با اینکه یکمی مشکل داشت ولی ایکاش بیشتر توجه میکردن  مترجم و ویراستار باید  دام های رو که ممکنه فرد در ترجمه از زبان مبدا  داخلشون گیر کنه رو بشناسه و طرف اونا نره و اونا رو با کلمه راحتری جایگزین کنه 
        

11