معرفی کتاب سیدارتها: یک شعر هندی اثر هرمان هسه مترجم سروش حبیبی

سیدارتها: یک شعر هندی

سیدارتها: یک شعر هندی

هرمان هسه و 1 نفر دیگر
3.7
132 نفر |
37 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

252

خواهم خواند

98

ناشر
ققنوس
شابک
9789643116286
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1389/11/30

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتال سیذارتا، رمانی کلاسیک درباره ی خودشناسی است که منبع الهام بسیاری از مخاطبان خود در سرتاسر دنیا شده است. رمان سیذارتا، با اشاراتی مستقیم و غیرمستقیم به حکایت روشن ضمیری بودا، داستان مردی جوان به نام سیذارتا را روایت می کند که برای یافتن خرد و نور ادراک، خانواده اش را ترک می گوید. سیذارتا صاحب یک پسر می شود اما این اتفاق، در مسیر او برای رسیدن به آرامش بی تأثیر بوده و خیلی زود، شهوت و حرص بر او مستولی می شود. او که در یأس و ناامیدی به سر می برد، به لب رودخانه ای رسیده و صدایی منحصربه فرد به گوشش می خورد. این صدا، نشان دهنده ی آغاز واقعی زندگی اوست: آغاز رنج، طردشدگی، آرامش و درنهایت، خرد. این آزمایش سخت، سیذارتا را از اوج شهوت رانی افراطی به اوج زهد و رسیدن به مقام فنا رهسپار می سازد. درنهایت، او درمی یابد که خرد، یاد دادنی نیست و به واسطه ی تجارب و تنازعات درونی خود فرد به دست می آید. رمان سیذارتا با بهره گیری از تحلیل های روانی و عرفان شرقی، بینشی بسیار نو و تأثیرگذار از انسان، فرهنگ و مسیر رنج آور خودشناسی-که به آرامش و صلح با خویشتن منجر می شود- به مخاطبان خود ارائه کرده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سیدارتها: یک شعر هندی

نمایش همه

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سیدارتا داستان پسر جوانی در هند باستان است با همین نام، شاهزاده‌ای ثروتمند که قصر پدری‌اش را رها می‌کند و به جنگل می‌رود تا طریقه‌ی زهد و ریاضت را بیاموزد و راهب شود. داستانِ کلیشه‌ای معروفی که چه در هند و چه در سنت عرفانی و تصوف ما به وفور دیده می‌شود، در سنت ما نیز بسیارند داستان شاهان و ثروتمندانی که ترک زندگی تجملی خود کرده و راهِ معنویت و زهد و عرفان پیشه می‌کنند، داستان مولانا نیز مشابه است، البته غایت در عرفان هندی و اسلامی متفاوت است، و با این حال، این شباهت بسیاری را به فکر انداخته که شاید رویکردهای عرفانی و صوفی‌گرایانه از هند به جهان اسلام آمده و این بحث جذابی‌ست، بگذریم... در فضای هند نیز داستان همین است، خود بودا، از کاراکترهای رمان مذکور نیز همچین سرنوشتی داشت، داستانِ رهبرِ کیشِ جینیزم نیز مشابه است، خلاصه، داستان کلیشه‌ای است، شاهزاده‌ی پولدار ترک قصر و والدین و احتمالا همسر می‌کند تا به زندگی‌ای جدید و آرامش و معنویت برسد. شاید برای من و احتمالا شما این داستان کلیشه باشد و در وهله اول جذابیتی ایجاد نکند، اما برای مخاطبِ غربی هرمان هسه احتمالا این گونه نیست و شاید دلیل محبوبیتِ داستان در غرب نیز همین جدید بودن ایده‌ی آن باشد.

اما هسه برای مخاطب شرقی‌اش چه آورده‌ای دارد که داستان را از کلیشه درآورد و بدان جذابیت بخشد؟ مطلقا هیچ. سیدارتا یکی یکی و مرحله به مرحله ماجرای خود را پیش می‌برد، داستان را وارد یک فاز و اتمسفر و جدید می‌شود، و سیدهارتا به یک باره آن اتمسفر را ترک می‌کند برای فاز و اتمسفر بعدی، خواه این اتمسفر شاگردیِ بودا باشد و خواه تجارت و زندگی زناشویی‌اش. و در پایان داستان هم که دوست سیدارتا از او درباره آرامش می‌پرسد و این که آیا وی به آرامش و سعادت رسیده؟ سیدارتا بوسه‌ای بر صورتش می‌کند و جوابی می‌دهد که راهگشا نیست و مخاطب احساس رضایت نمی‌کند... خلاصه، ماجرا، ماجرای پریدنِ سیدارتا از مرحله‌ای به مرحله دیگر است، اتفاق خاصی قرار نیست بیافتد، منصفانه بگویم این روایت و داستان جذابیت‌هایی نیز دارد و خواندنش خالی از لطف نیست، اما با داستانی تاثیرگذار که تزها و اندیشه‌های عمیقِ دنیای هند را بخواهد منتقل کند نیز مواجه نیستیم. آن همه زیبایی و هوشمندی و نکات ارزنده‌ای که ادیان و عرفان‌ها و فلسفه‌های هند دارند، از آن‌ها هیچ به مخاطب منتقل نمی‌شود. تنها یک جای داستان شخصا تحت تاثیر قرار گرفتم، آن هم جایی که پسرِ سیدارتا او را ترک می‌کند، همچون خودِ او که پدر را ترک کرده بود، بدون این که بداند چه سختی و رنجی بر پدر تحمیل کرده است. این که روزگار همان درد را بدو چشاند، زیبا بود و غم‌انگیز و تاثیرگذار.

در نهایت به گمانم سیدارتا ارزش خواندن را دارد، اگر اولویت دیگری ندارید. آن را در منتهی‌الیه لیست خود بگذارید، اما در لیست‌تان باشد. من نسخه انگلیسی کتاب را خوانده‌ام و با ترجمه‌ها آشنا نیستم، و بهتر است درباره ترجمه نیز بپرسید. در هر صورت امیدوارم از خواندن کتاب لذت ببرید. 

        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سیذارتا با مواعظ و تعالیم گوتامای است که به اتفاق دوست برهمنش برای جستجوی «حقیقت» و دانستن «وظیفه‌ی انسان در زمین»،‌خانه‌ی پدر و مادر را ترک گفت و به مرتاضان جنگل پیوست. در جنگل، به فن ریاضت و تفکر به شیوه‌ی مرتاضان پرداخت و سخت کوشید تا نفس یا مانعِ راهِ نیل به «حقیقت» را از بین ببرد. ولی هرچه بیش‌تر در این مرحله پیشرفت و هرچه بیش‌تر نفس را تحت انقیاد درآورد، ‌دید که به همان اندازه‌ی اول از حقیقت به دور است و ریاضت راه وصول به مطلوب نیست. او و دوستش به دنبال شایعه‌ای که دربارۀ گوتاما یا بودا شنیده بودند برای دیدن او گروه مرتاضان را ترک کردند. او از دیدن بودا شگفت‌زده شد و روز دیگر به مواعظ او گوش فردا داد. بودا در آن روز از درد و رنج صحبت کرد و جهان را جز رنج ندید، ولی راه رهایی از آن را نیز دریافته بود. گوویندای جوان در همان مجلس سوگند وفاداری و بیعت را یاد نمود و در زمره‌ی پیروان وی داخل گردید. ولی سیذارتا روز دیگر بودا را از افکار خود مطلع ساخت و در طلب خود شد و دیگر در صدد نفی نفس برنیامد.


کتاب ماه ادبیات، سال یکم، شماره‌ی یکم.

        

2

رها

رها

1400/12/3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2