معرفی کتاب منظر پریده رنگ تپه ها اثر کازوئو ایشی گورو مترجم امیر امجد

منظر پریده رنگ تپه ها

منظر پریده رنگ تپه ها

3.8
21 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

15

ناشر
نیلا
شابک
9789646900158
تعداد صفحات
204
تاریخ انتشار
1396/9/4

توضیحات

        نیکی، اسمی که بالاخره روی کوچک ترین دخترم گذاشتیم، مخفف چیزی نیست؛ فقط توافقی بود بین من و پدرش، جالب اینجاست پدرش بود که دنبال اسمی ژاپنی می گشت، و من شاید به خاطراین خودخواهی که نمی‌خواستم گذشته را به یاد آورم روی اسمی انگلیسی پا فشاری می‌کردم... .
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به منظر پریده رنگ تپه ها

یادداشت‌ها

زینب

زینب

1403/8/3

          یه وقتایی به زندگیمون و مسیر‌های رفته و نرفته‌اش نگاه می‌کنیم و ممکنه از یه سری چیزها به حدی شرمنده و پشیمون باشیم که حتی نخوایم به یاد بیاریم.
انگار که ناخوداگاه داریم خودمون رو گول می‌زنیم که هرگز چنین اتفاقی نیفتاده. خیلی عجیبه ولی خب این نشون می‌ده اون تجربه چقدر برای ما سخت بوده.

راوی این داستان زنی هست به اسم «اتسوکو» که تو روزهای میانسالی و سوگِ از دست دادنِ دخترش، به یاد گذشته و دوران جوونیش می‌افته.
یادِ زمانی که زنی به اسم «ساچیکو» با دختر بچه‌ی کوچیکش به کلبه‌ای نزدیک خونه‌ی اتسوکو میان و کم‌کم بین این دو زن ارتباط برقرار می‌شه و اتسوکو متوجه مشکلاتِ این مادر و دختر می‌شه؛ دقیقا تو روزهایی که خودش هم بارداره و قراره مادر بشه.

ولی خب ما از همون ابتدای داستان می‌فهمیم که خیلی نمی‌شه به ذهنِ این راوی، یعنی اتسوکو، اطمینان  داشت، و این باعث می‌شه خودمون یه چیزهایی رو حدس بزنیم و منتظر بمونیم ببینیم واقعا همونی بود که فکر می‌کردیم؟!

وقتی کتاب تموم شد، من توی ذهنم دوتا برداشتِ متفاوت ازش داشتم و به نظر می‌رسه ایشی گورو خیلی هوشمندانه قضاوت رو بر عهده‌ی ما گذاشته؛ همین موضوع هم باعث شد این کتاب برای من کتاب خاصی بشه.
        

23

مِرگان آبد

مِرگان آبد

5 روز پیش

          اگه بپرسن این کتاب چه رنگیه؟ می‌گم سبز سیج! سرچ کنید و حتما این رنگ رو ببینید. سبزی که انگار خاک گرفته ، سبزی که انگار از پسِ مه مى‌بینی، سبزی که هم آرامش داره هم رازآلوده….

" کاملاً ممکن است حافظه‌ام از این رویدادها از پس سالیان غبارآلوده و کم‌رنگ شده باشد. شاید هیچ‌چیز آن‌چنان که امروز دوباره پیش روی من ظاهر شده، رخ نداده است. "

منظر پريده‌رنگ تپه‌ها، فضایی کاملا مه‌آلود و کم‌رنگ و پر از شبنم صبحگاهی‌ داره، انگار که توی ارتفاعات و روی ابرایی و زیر پات سفت نیست و قرار هم نیست سفت بشه، حتی با تموم کردن کتاب.

راوی داره گذشته رو روایت می‌کنه، گذشته‌ی دور و گذشته‌ی نزدیک.
و نسبت به گذشته‌ی دور همونطور که از کتاب نقل قول کردم راوی مطمئن نیست که همه‌چیز رو درست همونطور که اتفاق افتاده به یاد می‌آره یا نه!‌
راوی ما به شدت احساس گناه می‌کنه و نمی‌خواد حتی اسم دخترش ( کیکو ) رو ببره، اما از طرفی نیاز داره گذشته رو تعریف کنه! علت کابوسی رو که می‌بینه توضیح بده! 
حالا با این اوصاف، با روایتِ راوی‌ای که مطمئن نیست همه‌چیز رو درست به یاد میاره یا نه؟ راوی‌ای که احساس گناه می‌کنه و کابوس می‌بینه؟؟چطورى بايد مواجه شد؟ چطورى بهش نزديك شد؟ مثل معما مى‌مونه، بنظرم یه معمای روانشناختی!

اولین کتابی بود که از ایشی‌گورو خوندم
و چقدرررر بابت این انتخاب خوشحالم
گویا اولین کتاب نویسنده هم هست 🥲😇
( هر بار بازمانده‌ی روز رو شروع کردم بعد از ده صفحه کنار گذاشتم حتما دفعه‌ی بعد صبوری می‌کنم و می‌خونمش )
        

3