یادداشت مِرگان آبد
5 روز پیش
اگه بپرسن این کتاب چه رنگیه؟ میگم سبز سیج! سرچ کنید و حتما این رنگ رو ببینید. سبزی که انگار خاک گرفته ، سبزی که انگار از پسِ مه مىبینی، سبزی که هم آرامش داره هم رازآلوده…. " کاملاً ممکن است حافظهام از این رویدادها از پس سالیان غبارآلوده و کمرنگ شده باشد. شاید هیچچیز آنچنان که امروز دوباره پیش روی من ظاهر شده، رخ نداده است. " منظر پريدهرنگ تپهها، فضایی کاملا مهآلود و کمرنگ و پر از شبنم صبحگاهی داره، انگار که توی ارتفاعات و روی ابرایی و زیر پات سفت نیست و قرار هم نیست سفت بشه، حتی با تموم کردن کتاب. راوی داره گذشته رو روایت میکنه، گذشتهی دور و گذشتهی نزدیک. و نسبت به گذشتهی دور همونطور که از کتاب نقل قول کردم راوی مطمئن نیست که همهچیز رو درست همونطور که اتفاق افتاده به یاد میآره یا نه! راوی ما به شدت احساس گناه میکنه و نمیخواد حتی اسم دخترش ( کیکو ) رو ببره، اما از طرفی نیاز داره گذشته رو تعریف کنه! علت کابوسی رو که میبینه توضیح بده! حالا با این اوصاف، با روایتِ راویای که مطمئن نیست همهچیز رو درست به یاد میاره یا نه؟ راویای که احساس گناه میکنه و کابوس میبینه؟؟چطورى بايد مواجه شد؟ چطورى بهش نزديك شد؟ مثل معما مىمونه، بنظرم یه معمای روانشناختی! اولین کتابی بود که از ایشیگورو خوندم و چقدرررر بابت این انتخاب خوشحالم گویا اولین کتاب نویسنده هم هست 🥲😇 ( هر بار بازماندهی روز رو شروع کردم بعد از ده صفحه کنار گذاشتم حتما دفعهی بعد صبوری میکنم و میخونمش )
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.