یادداشت‌های آرمان نوری (45)

بی نام پدر
          آشنایی من با آقای موسویان زمانی بود که کلاس داستان مقدماتی را در حوزه هنری همدان شرکت می‌کردم و افتخار آشنایی با ایشان را داشتم. مرد مشتی و گرم و با اخلاقی بود. با این که سرهنگ سپاه هستند ولی به هیچ وجه نگاه سرهنگی به فرهنگ نداشت و ندارد، اهل جدل فکری بدون تحکم است. هرکس با هر عقیده‌ای سر کلاسش حاضر می‌شد و قریب به اتفاق افراد هم با خاطره‌ی خوش از کلاسشان خارج می‌شدند. این کتاب در جایزه جلال تقدیر شد. و به نظرم تا اینجا قویترین اثرش است. رمان خطی پیش نمی‌رود، تعدد راوی وجود دارد که این هم آن‌را جذابتر کرده و هر فصل را می‌شود گفت یک داستان کوتاه مجزاست. ریتم نه خیلی سریع نه کند. قصه گویی جذاب، و پیوندش با حوادث تاریخی، عاشقانه و خانوادگی آن‌را خواندنی کرده. و مهمتر از همه دیالوگ‌ نویسی آن است که شیوه‌ی آن متفاوت است ولی جدید نیست و قبلا هم این گونه دیالوگ نویسی به کار رفته. و ای کاش قوی‌تر نوشته می‌شد و برای هر شخصیت یک صدا در نظر گرفته می‌شد تا با خواندن آن سریع به گوینده پی ببریم.
        

1

بیتا: داستان واقعی سرقت از بانک کشاورزی همدان در سال 68
          این اتفاق به سن من نمی‌خوره ولی در حافظه‌ی جمعی اکثر همدانی‌ها همچنان مانده و من هم شنیده بودم. کتاب به بازمانده‌ی این جنایت یعنی بیتا که از حادثه نجات پیدا کرده می‌پردازد در واقع همسر بیتا نویسنده‌ی کتاب است که ابتدا شرح آشنایی‌اش با او را می‌گوید و بعد فلش بک می‌زند به زندگی تلخ همسرش و جزئیات جنایت اتفاق افتاده در خانه‌ی میدان آرامگاه. با خواندنش خیلی متاثر شدم به خصوص این که در بین قربانیان  کودک چهارساله‌ای بود یعنی برادر بیتا. و دلم برای بیتا سوخت که در یک روز تمام خانواده‌اش را به فجیع ترین شکل ممکن از دست داد.نکته‌ی دیگر که توجهم را جلب کرد مجازات مجرمان بود که آن‌ها را در آرامگاه بوعلی با شمشیر گردن زده‌اند و مردم هم جنازه‌ی آن‌ها را سوزانده‌اند. کتاب حدود بیست سال پیش نوشته شده. سوالی که برایم مانده این که این اشخاص بازمانده امروز کجا هستند؟ کتاب نمی‌گوید مجرمان مال کدام محله‌ی همدان بودند و بر سر فرزندان و خانواده‌شان چه آمد؟
        

2

ماندن: مجموعه داستان پیوسته
          جناب فرجی مدرس داستان نویسی دوره‌ی پیشرفته در حوزه هنری همدان بود. با روحیات خاص و درونگرا از آن‌ها که آدابی برای نوشتن دارند و نویسندگی را کار هر کسی نمی‌دانند و در چاپ اثر وسواسی و کم کار وکافکا گونه عمل می‌کند و به نوعی درویش مسلک هستند. درست نقطه مقابل آقای موسویان مدرس داستان مقدماتی و هر دو نفر هم درجه یک هم در نظریه و هم در عمل. در واقع  این دو نفر باعث شدند من به نمودها و سلایق مختلف انسان و به طبع مواجه‌های مختلف آن‌ها با هنر و ادبیات پی ببرم. نقل روزهای نه چندان دوری است که محل حوزه هنری هنوز جابه جا نشده بود و ساختمان حوزه همان ساختمان کوچک اول خیابان شریعتی در انتهای کوچه‌ای بود کنار یک قهوه خانه‌ی مخفی پاتوق ما فراریان از مدرسه و فضای کلاس داستان اتاقی کوچک، ولی گرم و سرشار از بوی دلربای ادبیات. دلم تنگ شد.
 اما کتاب قصه گوست، فضاسازی عالی است. داستان‌ها بدون پیچیدگی و ساده و لطیف هستند طوری که به دل می‌نشینند. یک غم با خواندن آن به سراغت می‌آید درست مثل روحیات نویسنده‌اش. داستان‌ها همزمان مستقل از هم و به نوعی مرتبط به یکدیگر هستند. نگاه نوستالژیک به دهه‌ی شصت دارد. کتاب در معرفی اقلیم همدان نوشته شده ولی از گویش همدانی که نمود بارز آن است در کتاب خبری نیست. یکی از داستان‌ها کپی یکی از داستان کوتاه‌های مصطفی مستور بود حالا نمی‌دانم کی از رو کی کپی کرده یا شاید اتفاقی بوده؟
        

4