شهید نوید؛
شما خودتان خواستید بیشتر خواهر برادری کنیم
روز سی و چهارم از زیارت عاشورا کتابی با نام شما دست خواهرم دیدم
نگاهم پی کتاب بود تا کی زمین گذاشته میشود
شب بود و راستش تا فردا شبش درگیر شدم و فراموش کردم
دقیقا بیست و چهار ساعت بعدش روی میز رها شده دیدمش
برداشتم و شروع کردم به خواندن، جرعه جرعه سر کشیدمش
چقدر بیتاب شهادت بودید
آخ از روایت همقدمتان:)
شهید نوید؛
دوست دارم به برادر قبلیام اضافهتان کنم
و دومین شهیدی باشید که عزیز برادرم صدایش میزنم.
باشد که خواهریام مقبولتان بیفتد عزیز برادرم...