ابن مشغله

ابن مشغله

ابن مشغله

نادر ابراهیمی و 1 نفر دیگر
4.2
250 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

25

خوانده‌ام

533

خواهم خواند

148

... به ما می گفتند :"هرکاری راهی دارد." ما نمی فهمیدیم یعنی چه. والبته گاهی هم خودمان را به نفهمی می زدیم. این باری،یک سال طول کشید. و خدا را شکر که سرمایه بر باد رفت و بار اعتبارهایی که از بانک ها گرفته بودیم بر دوشمان ماند. ابن مشغله، بشخصه از اینکه دیگر مجبور نبود حساب کند ده هزار تومان پس انداز سیصد سال به چه شکلی ورم می کند، عصبانی و دلخور نبود، اما نقص کار در این بود که من دو جوان زود باور بی گناه را هم با خودم همراه کرده بودم. آنها واقعاً ورشکستگان بی تقصیر بودند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ابن مشغله

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به ابن مشغله

نمایش همه

پست‌های مرتبط به ابن مشغله

یادداشت‌های مرتبط به ابن مشغله

          *- ابن مشغله، نادر ابراهیمی(۱۳۸۷- ۱۳۱۵)، چاپ نهم ۱۳۸۸، چاپ اول ۱۳۵۲، مربوط زندگی خودش و کارها و شغلهای زیادی که عوض می‌کرد تا زندگی کند. خانمش معلم با حقوق ثابت ۴۰۰ تومان در ماه. آدمی کاری ولی گریز پا،  از بچگی زمانی که آب حوض خانه خالی می‌کرد به ۳ تومان و آنهم گرفتن پول در آخر ماه که باباش حقوق می‌گرفت و به خواهرها و برادرها ماهانه می‌داد ولی به نادر حق آب‌حوض خالی کنی می‌داد و ناراحت می‌شد. بعدها کار در چاپخانه، خط نویسی، کتابفروشی، و اینکه مادرش طلاق گرفته بود و ناپدری داشت و پدرش زن گرفته و زن‌بابا داشت. ناپدری هوایش را داشت و پدرش نه!.... زن پدرش هم او را دوست داشت. آگهی استخدام روزنامه می‌خواند و شغل عوض می‌کرد. ازدواج می‌کند و از کسی کادو ازدواج نمی‌گیرد و بعدا پشیمان می‌شود از نگرفتن. دانشکده حقوق را ول کرد و رشته ادبیات انگلیسی می‌خواند و کارهای موقت و سربازی که معاف می‌شود و وارد کار روزنامه می‌شود، روزنامه آیندگان که همه بد آن را می‌گفتند و از آنجا به موسسه ایرانی و امریکایی و باز خروج و رفتن به تلویزیون و باز خودش دکان ایران پژه باز می‌کند با دوستانش برای ساخت فیلم و نوشتن متون در باره ایران و باز ورشکستگی و آخر با زنش و خواهرهایش به کودکان می‌رسد و کتاب کودکان تولید می‌کند و با این حساب جمع نوشته‌هایش به ۲۰ کتاب می‌رسد و حال اسمی دارد بین اسم‌ها و اینکه دیگر بیکار نیست و دنبال کار نمی‌گردد. زندگی سخت ولی کار به میل دل خودش. 
خواندت این کتاب را شب ۲۳ رمضان ۱۴۰۰ ساعت ۱۲/۱۵ تمام کردم، ۱۴۰۰/۲/۱۶
        

11

          «ابن مشغله»
گفتیم کمی “نادر” بخوانیم تا تلطیف شویم. در این گرمای کوران اختلاف ها و انفصال ها هیچ چیز جز اکسیر روحانی واژگان آراممان نمی کند. به واژه باید ایمان داشت همان گونه که امیدوارانه خلق اش می کنند و توشه ای از حس پدرانه (و شاید مادرانه) را بدرقه اش می کنند به امید آنکه به جان دوست اوقع باشد.(بنشیند) و من در تک تک واژگان نادر این شوق و شور پدرانه را می یابم و با احترام به زندگی او در پس صفحات این کتاب درود می فرستم.
واژه های روشنفکر، انقلابی و متعهد سال ها است که در چنگال مصادیق کوچک اسیر شده و برازنده شخصیتی “نادر” چون او نیست. بلی گاه واژه ها نیز اسیر می شوند و قهرمانی می باید تا رهایی و جریان زندگی را برای معانی شان به ارمغان بیاورد. و نادر از این دست احیا کنندگان است.
برای همچو منی که با نادر با اثر«بار دیگر شهری که دوست می داشتم» آشنا شدم و تحمل آن حجم از لطافت و بازگشت به خود درون دشوار بود، تماشای یک مستند نقطه بازگشتی شد به آثار او. 
پ: دلم نمی‌خواست خیلی راجع به این اثر بنویسم، کم و بیش حرف ها زده شده در این مورد، بی قراری کلان تری دارم.
        

6