بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمد مبینی

@mohammadmobini

39 دنبال شده

29 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                آقای ملکیان در شش جلسه سخنرانی، در هر کدام از ساحت های وجودی انسان (باور، احساسات، خواسته‌ها، گفتار و کردار) توصیه‌های اخلاقی می‌کنند. (جمعاً 13 توصیه). ایرادهای عمده کتاب از نظر من به این شرح است:
1.	ص45: آقای ملیکان در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر علت تاکید ادیان آسمانی بر دانستن «از کجا آمده‌ام؟» و «به کجا می‌روم؟»، فرافکنی کرده و پاسخ می‌دهند: مگر بودا و دائو از ادیان بزرگ جهان نیستند؟! این ادیان اصلا کاری به این سوالات نداشتند!
2.	ص 48: معرفی ابوالعلاء معری به عنوان یکی از اخلاقی‌ترین انسان‌های تاریخ بشر علی‌رغم اهانت او به دین‌داران: «آدم‌ها دو دسته‌اند: یا دین دارند و عقل ندارند و یا عقل دارند و دین ندارند.»
3.	ص 93: نفی تئوری فریب و اعتقاد به این که اشتباهات انسان ناشی از ضعف اراده است نه وسوسه نفس و شیطان
4.	ص102: آقای ملکیان سعی می‌کنند قول برخی از متألّهان(!) مبنی بر این‌که: «عیسی می‌گفت من پسر خدا هستم!» را توجیه کند! در حالی‌که خدا در قرآن درباره کسانی که اعتقاد دارند عیسی پسر خداست، می‌گوید: «قاتلهم الله» (خدا آن‌ها را بکشد)
5.	ص120: انکار نیروهای غیبی و ماوراء الطبیعی (شفا و معجزه و ...): آقای ملکیان می‌گوید: «نیروهای ماوراء الطبیعی به سود هیچ کس خاصی، هیچ مداخله‌ای در قوانین حاکم بر هستی نمی‌کنند!»  در حالی‌که شاهد نجات حضرت ابراهیم از آتش و نجات معجزه‌آسای گرفتاران و شفاگرفتن بیماران متعددی  هستیم
6.	ص147: مخالفت با حکومت‌های دینی: «حکومت‌های ایدئولوژیک می‌خواهند آدم‌ها را مثل قرص آسپرین (شبیه هم) کنند؛ می‌خواهند همه آدم‌ها عین هم بشوند.» 
7.	ص250 بی‌صداقتی دانستن عدم تطابق ساحت‌های وجودی: «اگر من ناامیدم، نباید گفتارم امیدوارانه باشد، کردارم امیدوارانه باشد!» در حالی‌که در آموزه‌های دینی، برای درمان یک احساس ناسالم، توصیه می‌شود به علت تاثیر ساحت کردار بر ساحت احساسات، علی‌رغم داشتن احساسات منفی، کردار مثبت داشته باشید. حضرت علی می‌فرمایند: « اگر بردبار نيستى خود را بردبار جلوه ده؛ زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و به زودى يكى از آنان نشود» (نهج‌البلاغه)
8.	ص 255: نفی احترام به هنجارها: «ممکن است به من بگویند حواست به هنجارها باشد؛ به نظر من این نوع حرف‌زدن‌ها خیلی عجیب است!»
9.	ترویج آیین‌های شرقی: در 268 صفحه سخنرانی ایشان، دست کم 46 بار از کلمه «بودا» و «دائو» استفاده شده ! یعنی به طور متوسط، هر 6 صفحه یک بار!
10. رسم الخط نامأنوس کتاب: کمترای (به جای کمتری)، بدای (به جای بدی)، دیگرای (به جای دیگری)، معدودای (به جای معدودی)، خوداش (به جای خودش)، بیشترای (به جای بیشتری)، مرادام (به جای مرادم)، عمراش (به جای عمرش) و ...
        
                نظر آقای خامنه ای درباره این کتاب: «این کتاب از یک رمان‌نویس معروف امریکایی به نام «هوارد فاست» است -ظاهراً هنوز هم زنده است و شاید ده، دوازده جلد کتاب دارد؛ بنده هم بعضی از کتابهایش را دارم و خیلی از آنها را خوانده‌ام- او یک رمان‌نویس بسیار خوبی است؛ قدری هم چپ میزند؛ البته چپ به‌اصطلاح امریکاییها. میدانید در اصطلاح امریکاییها، چپ کسی است که یک ذرّه اسم عدالت و تأمین اجتماعی و امثال این واژه‌ها را بر زبان بیاورد و یا در کتابی بنویسد. او کتابی دارد به نام «امریکایی» که شرح حال شخصی است که پدر و مادرش از یکی از کشورهای ظاهراً اروپای شرقی، با آن زحمات از اقیانوس اطلس عبور کردند و همراه با مهاجران اروپایی، خودشان را به امریکا رساندند و دنبال شغل و کار و نان بخور و نمیر بودند.... در این کتاب، مراحل رشد و تربیت و پیشرفت و دوره‌ی کلاس قضایی دیدن و قاضی شدن و بالاخره وارد مبارزات انتخاباتی شدن این فرد شرح داده شده است. در مقدّمه‌ی کتاب هم مترجم مینویسد که این رمان است، اما واقعیت دارد؛ شرح حال فلان کس معروف در فلان ایالت امریکاست. آدم وقتی این کتاب را میخواند، واقعاً میفهمد که انتخابات یعنی چه! برای انسانی که میخواهد در یک جامعه‌ی دارای منطق زندگی کند، این معیارها مطلقاً معنی ندارد. از انتخابات شورای شهر و شهرداریها شروع میشود، تا به انتخابات ایالتی و انتخابات کنگره و انتخابات ریاست جمهوری میرسد. کسانی که در آن انتخابات هیچ‌کاره‌ی محضند، مردمند؛ مردمی که می‌آیند رأی میدهند! همان مردمی که پای صندوق حاضر میشوند و رأی میدهند، اینها هیچکاره‌ی محضند. آن کلوبهایی که در آنها اشخاص و کاندیداها انتخاب میشوند، کلوبهایی هستند اصلاً به‌کلّی جدای از مردم (هستند) و هیچ ربطی به آنها ندارد؛ مثلاً کلوبِ حزب دمکرات شاخه‌ی ایالت فلان. این آقا چگونه انتخاب میشود که از مرحله‌ی پایین تا مرحله‌ی ایالتی بالا می‌آید و بعد در یک مرحله‌ی دیگر به کنگره راه می‌یابد، تا مثلاً یک وقتی رئیس جمهور شود؟ این جزو چیزهای عجیب و غریبی است که انسان می‌بیند و با معیارهای انسانی و صحیح هیچ تطبیق نمی‌کند. 13771204»
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            کتاب را اصلا دوست نداشتم. یکی از بدترین کتابهایی بود که خواندم. مجبور بودم کتاب را بخوانم و البته تمام خوانی کنم  وگرنه بعد از ۱۰۰ صفحه اول قطعا روانه ی زباله دان تاریخ می شد... الان هم این اتفاق برایش افتاد ولی متاسفانه کمی دیرتر.
متن کتاب جذاب و روان است. تصویرسازی ها بسیار زنده است. فضای داستان با قلم نویسنده طوری به تصویر کشیده شده که خودت را آن وسط و کنار شخصیت ها تصور می کنی با آنها زیر آلاچیق نسترن مینشی با پسر عاشق پیشه داستان ترقه در حیاط دایی جان سرهنگ می اندازی، منتظر دیدار لیلی می مانی، در به در به دنبال اسدالله میرزا می دوی و برای توهمات دایی جان ناپلئون حرص می خوری و دل می سوزانی ...
زمان وقوع ماجراهای داستان سالهای حوالی ۱۳۲۰ هجری شمسی است و می گویند نویسنده با این اثر گوشه ای از تاریخ اجتماعی ایران در آن سالها را به تصویر کشیده است. 
و اما محتوا، در این کتاب دو محور اصلی داشت و همین دو محور حالم را به شدت خراب کرد:
۱. محتوای واقعا مستهجن(صفت در خور دیگری پیدا نکردم که بتوانم در یک محیط عمومی به این مطالب نسبت بدهم!) مانند اشاره های متعدد به روابط غیر اخلاقی خارج از چارچوب خانواده، روابط زنان شوهر دار با مردان متاهل، توصیف های متعدد از ویژگی های جسمی زنان از نگاه مردان و ...
۲. انتقام گیری، زیر آب زنی، فخر فروشی های بی پایه و اساس یا با پایه و اساس، بدگویی، بددهنی، اذیت و آزار، دامن زدن به توهمات یک آدم بیمار، از آب گل آلود زندگی کسی ماهی گرفتن، بی احترامی، بی ادبی و ... از جمله محورهای اصلی این داستان است که در هنگام مطالعه روح آنسان را خراش می دهد...
در آخر می خواهم بگویم حیف وقت و عمر آدم که پای سطرهای این کتاب هدر برود حتی اگر به لحاظ ادبی و تکنیک های داستان نویسی اثر ارزشمندی باشد. حیف روح انسان که خوراکش بشود این محتواهای بیهوده و کثیف.
اگر واقعا به دانستن تاریخ اجتماعی ایران علاقه مند باشید کتاب های دیگری بخوانید شاید روحتان اینقدر آزار نبیند.
          
            آقای ملکیان در شش جلسه سخنرانی، در هر کدام از ساحت های وجودی انسان (باور، احساسات، خواسته‌ها، گفتار و کردار) توصیه‌های اخلاقی می‌کنند. (جمعاً 13 توصیه). ایرادهای عمده کتاب از نظر من به این شرح است:
1.	ص45: آقای ملیکان در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر علت تاکید ادیان آسمانی بر دانستن «از کجا آمده‌ام؟» و «به کجا می‌روم؟»، فرافکنی کرده و پاسخ می‌دهند: مگر بودا و دائو از ادیان بزرگ جهان نیستند؟! این ادیان اصلا کاری به این سوالات نداشتند!
2.	ص 48: معرفی ابوالعلاء معری به عنوان یکی از اخلاقی‌ترین انسان‌های تاریخ بشر علی‌رغم اهانت او به دین‌داران: «آدم‌ها دو دسته‌اند: یا دین دارند و عقل ندارند و یا عقل دارند و دین ندارند.»
3.	ص 93: نفی تئوری فریب و اعتقاد به این که اشتباهات انسان ناشی از ضعف اراده است نه وسوسه نفس و شیطان
4.	ص102: آقای ملکیان سعی می‌کنند قول برخی از متألّهان(!) مبنی بر این‌که: «عیسی می‌گفت من پسر خدا هستم!» را توجیه کند! در حالی‌که خدا در قرآن درباره کسانی که اعتقاد دارند عیسی پسر خداست، می‌گوید: «قاتلهم الله» (خدا آن‌ها را بکشد)
5.	ص120: انکار نیروهای غیبی و ماوراء الطبیعی (شفا و معجزه و ...): آقای ملکیان می‌گوید: «نیروهای ماوراء الطبیعی به سود هیچ کس خاصی، هیچ مداخله‌ای در قوانین حاکم بر هستی نمی‌کنند!»  در حالی‌که شاهد نجات حضرت ابراهیم از آتش و نجات معجزه‌آسای گرفتاران و شفاگرفتن بیماران متعددی  هستیم
6.	ص147: مخالفت با حکومت‌های دینی: «حکومت‌های ایدئولوژیک می‌خواهند آدم‌ها را مثل قرص آسپرین (شبیه هم) کنند؛ می‌خواهند همه آدم‌ها عین هم بشوند.» 
7.	ص250 بی‌صداقتی دانستن عدم تطابق ساحت‌های وجودی: «اگر من ناامیدم، نباید گفتارم امیدوارانه باشد، کردارم امیدوارانه باشد!» در حالی‌که در آموزه‌های دینی، برای درمان یک احساس ناسالم، توصیه می‌شود به علت تاثیر ساحت کردار بر ساحت احساسات، علی‌رغم داشتن احساسات منفی، کردار مثبت داشته باشید. حضرت علی می‌فرمایند: « اگر بردبار نيستى خود را بردبار جلوه ده؛ زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و به زودى يكى از آنان نشود» (نهج‌البلاغه)
8.	ص 255: نفی احترام به هنجارها: «ممکن است به من بگویند حواست به هنجارها باشد؛ به نظر من این نوع حرف‌زدن‌ها خیلی عجیب است!»
9.	ترویج آیین‌های شرقی: در 268 صفحه سخنرانی ایشان، دست کم 46 بار از کلمه «بودا» و «دائو» استفاده شده ! یعنی به طور متوسط، هر 6 صفحه یک بار!
10. رسم الخط نامأنوس کتاب: کمترای (به جای کمتری)، بدای (به جای بدی)، دیگرای (به جای دیگری)، معدودای (به جای معدودی)، خوداش (به جای خودش)، بیشترای (به جای بیشتری)، مرادام (به جای مرادم)، عمراش (به جای عمرش) و ...
          
کتاب خیالی, عجیب و شاید باور نکردنی بود.  اما  فوق العاده نبود. تصویر های کتاب ، معمولیه ولی بعضی از تصویرها ، مسخره هستند!
من فکر می‌کنم  بهتر است به جای  ۹+ سال ،  ۷+ سال  کتاب را بخوانند.  چون ساده است و چند خط بیشتر متن ندارد.

《ایویند تورشتر  ،  اهل کشور نروژ است در  پایتخت نروژ  زندگی می‌کند و  هنرمند طراح  در  زمینه‌ی تصویرگری ، خلق  کتاب های کمیک ، نویسنده و پدیده آورنده ی  تعداد زیادی  کتاب تصویری است.
 کتاب سوراخ ، جایزه ی زیباترین  کتاب کودک  نروژ  را  در  سال میلادی ۲۰۱۳  دریافت کرده  است!》

مهم ترین نتیجه ی کتاب  سوراخ ؛
ایویند تورشتر  می‌گوید :  ما باید در زندگی ، تلاش کنیم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن و بانظم و ترتیب  انجام شود.  اما این را هم باید قبول کنیم که هر چقدر در انجام کارها دقت داشته باشیم ، باز هم جاهای خالی ( سوراخ ) باقی می ماند که می‌شود  آنها را پذیرفت و به زندگی ادامه داد ؛ قبل از اینکه این جاهای خالی ما را از ادامه ی حرکت باز دارد.

شروع داستان کتاب :
حیوانی شبيه موش صحرایی  ،  دوست دارد  در  خانه‌ی‌ جدیدش زندگی کند. روی دیوار خانه یک سوراخ می بیند و ... .
            کتاب خیالی, عجیب و شاید باور نکردنی بود.  اما  فوق العاده نبود. تصویر های کتاب ، معمولیه ولی بعضی از تصویرها ، مسخره هستند!
من فکر می‌کنم  بهتر است به جای  ۹+ سال ،  ۷+ سال  کتاب را بخوانند.  چون ساده است و چند خط بیشتر متن ندارد.

《ایویند تورشتر  ،  اهل کشور نروژ است در  پایتخت نروژ  زندگی می‌کند و  هنرمند طراح  در  زمینه‌ی تصویرگری ، خلق  کتاب های کمیک ، نویسنده و پدیده آورنده ی  تعداد زیادی  کتاب تصویری است.
 کتاب سوراخ ، جایزه ی زیباترین  کتاب کودک  نروژ  را  در  سال میلادی ۲۰۱۳  دریافت کرده  است!》

مهم ترین نتیجه ی کتاب  سوراخ ؛
ایویند تورشتر  می‌گوید :  ما باید در زندگی ، تلاش کنیم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن و بانظم و ترتیب  انجام شود.  اما این را هم باید قبول کنیم که هر چقدر در انجام کارها دقت داشته باشیم ، باز هم جاهای خالی ( سوراخ ) باقی می ماند که می‌شود  آنها را پذیرفت و به زندگی ادامه داد ؛ قبل از اینکه این جاهای خالی ما را از ادامه ی حرکت باز دارد.

شروع داستان کتاب :
حیوانی شبيه موش صحرایی  ،  دوست دارد  در  خانه‌ی‌ جدیدش زندگی کند. روی دیوار خانه یک سوراخ می بیند و ... . 
          
            نظر آقای خامنه ای درباره این کتاب: «این کتاب از یک رمان‌نویس معروف امریکایی به نام «هوارد فاست» است -ظاهراً هنوز هم زنده است و شاید ده، دوازده جلد کتاب دارد؛ بنده هم بعضی از کتابهایش را دارم و خیلی از آنها را خوانده‌ام- او یک رمان‌نویس بسیار خوبی است؛ قدری هم چپ میزند؛ البته چپ به‌اصطلاح امریکاییها. میدانید در اصطلاح امریکاییها، چپ کسی است که یک ذرّه اسم عدالت و تأمین اجتماعی و امثال این واژه‌ها را بر زبان بیاورد و یا در کتابی بنویسد. او کتابی دارد به نام «امریکایی» که شرح حال شخصی است که پدر و مادرش از یکی از کشورهای ظاهراً اروپای شرقی، با آن زحمات از اقیانوس اطلس عبور کردند و همراه با مهاجران اروپایی، خودشان را به امریکا رساندند و دنبال شغل و کار و نان بخور و نمیر بودند.... در این کتاب، مراحل رشد و تربیت و پیشرفت و دوره‌ی کلاس قضایی دیدن و قاضی شدن و بالاخره وارد مبارزات انتخاباتی شدن این فرد شرح داده شده است. در مقدّمه‌ی کتاب هم مترجم مینویسد که این رمان است، اما واقعیت دارد؛ شرح حال فلان کس معروف در فلان ایالت امریکاست. آدم وقتی این کتاب را میخواند، واقعاً میفهمد که انتخابات یعنی چه! برای انسانی که میخواهد در یک جامعه‌ی دارای منطق زندگی کند، این معیارها مطلقاً معنی ندارد. از انتخابات شورای شهر و شهرداریها شروع میشود، تا به انتخابات ایالتی و انتخابات کنگره و انتخابات ریاست جمهوری میرسد. کسانی که در آن انتخابات هیچ‌کاره‌ی محضند، مردمند؛ مردمی که می‌آیند رأی میدهند! همان مردمی که پای صندوق حاضر میشوند و رأی میدهند، اینها هیچکاره‌ی محضند. آن کلوبهایی که در آنها اشخاص و کاندیداها انتخاب میشوند، کلوبهایی هستند اصلاً به‌کلّی جدای از مردم (هستند) و هیچ ربطی به آنها ندارد؛ مثلاً کلوبِ حزب دمکرات شاخه‌ی ایالت فلان. این آقا چگونه انتخاب میشود که از مرحله‌ی پایین تا مرحله‌ی ایالتی بالا می‌آید و بعد در یک مرحله‌ی دیگر به کنگره راه می‌یابد، تا مثلاً یک وقتی رئیس جمهور شود؟ این جزو چیزهای عجیب و غریبی است که انسان می‌بیند و با معیارهای انسانی و صحیح هیچ تطبیق نمی‌کند. 13771204»