سیدمحمدمهدی

@askarian

51 دنبال شده

41 دنبال کننده

                      چ عرض کنم...
                    

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی نجوا

147 عضو

آزادی انسان

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

            اقلیم خاطرات روایت گر خاطرات خانم فاطمه طباطبایی است. ایشان نوه دختری آیت الله سید صدرالدین صدر و همچنین همسر سید احمد خمینی هستند. به همین دلیل خاطرات ایشان شامل اطلاعات بسیاری از خانواده های صدر و خمینی است و همچنین وقایع بسیاری از سال های پیش از انقلاب، مبارزات مردم و فعالیت های امام‌ آن هم از زاویه نگاه یکی از اعضای خانواده ایشان در این کتاب آورده شده.
ابتدای کتاب با خانواده صدر آشنا می شویم و به تدریج و با رسیدن خاطرات به ازدواج نگارنده و حاج احمد آقا روایت کتاب وارد خانواده امام می شود.
پس از ازدواج اندکی در قم ساکن اند اما پس از مدتی به دلیل حضور امام خمینی در نجف از راه لبنان به عراق می روند و مدتی نزد امام می مانند. 
در لبنان با امام موسی صدر (دایی خانم طباطبایی) و همچنین دکتر مصطفی چمران دیدار می کنند. 
از مدت زمانی که در نجف حضور داشتند وقایع مهمی از جمله وفات سید مصطفی خمینی روایت می شود.
از جمله نکات جالب توجه کتاب خاطراتی است که از زبان دیگران نقل شده؛ برخی شب ها در نجف امام و همسرشان خاطراتی از سال های گذشته نقل می کردند که نگارنده در کتاب روایت ارزشمندی از این شب ها آورده است.
برای مثال ماجرای ازدواج امام، خانه ها و سفرهای خانواده و دستگیری ایشان در سال ۴۲ از زبان خانم قدس ایران ثقفی روایت شده است.
صفحات پایانی کتاب نیز به خاطرات حضور امام در نوفل لوشاتو اختصاص داده شده.
این جلد با پیروزی انقلاب اسلامی به پایان می رسد. در مقدمه کتاب گفته شده ادامه خاطرات در جلد دوم روایت می شود.
در لا به لای صفحات کتاب تصاویر مرتبط گنجانده شده که به مخاطب کمک می کند با وقایع ارتباط بهتری برقرار کند.

          
            اگر هنوز سراغ «خال سیاه عربی» نرفته اید سوالی از شما دارم؟ به چه خاطر می خواهید این کار را بکنید؟ به این خاطر که نویسنده این کتاب شاعر و چهره ای نسبتا مشهور است و در صفحات مجازی این کتاب را زیاده دیده اید؟ اگر این طور است خواهش می کنم کمی تامل کنید بعد تصمیم بگیرید.

حامد عسکری، ترانه سرای خوب و اینستاگرامیست خوبی است. شخصا هم ترانه هایش را خیلی دوست دارم، هم صفحه اینستاگرامش را. اما آیا این دلیلی بر این است که کتابی که نوشته هم کتاب خوبی باشد؟ به نظرم خیر.  «خال سیاه عربی» شاید اگر کپشن های پراکنده اینستاگرام حامد عسکری بود متن بی نظیری می شد. شاید من هم متن را  کپی می کردم و برای دوستانم می فرستادم. اما وقتی در مقام یک کتاب باشد قضاوت متفاوت می شود. از یک کتاب انتظار نثری فاخرتر از نثر رایج در صفحات مجازی و انسجامی بیشتر از انسجام متن های مجازی داریم. چیزی که ما در «خال سیاه عربی» پیدایش نمی کنیم. اولین موردی که در کتاب باعث شد به عنوان یک خواننده غافلگیر شوم استفاده از کلمات و عباراتی بود که عموما در نثر رسمی استفاده نمی کنیم. مثلا «کرم ریختن»، «لامصب» و ... به عنوان یک معلم اگر این کتاب یادداشت یکی از شاگردانم بود قطعا زیر چنین عباراتی که در کتاب کم هم نبودند خط می کشیدم و کنارش می نوشتم در متن رسمی، رسمی بنویسیم
علاوه بر آن احساس می کردم، برای نویسنده مشخص نبوده که می خواهد مخاطب را از کدام نقطه به کجا ببرد. صرفا چند متن پراکنده از مشاهدات روزمره در کنار هم آمده بود، حتی بعضی از فصول بی ربط به فضای کلی داستان انگار چیزی مثل یادداشت های در لحظه ی نویسنده بودند. و در ویرایش کتاب هم این موارد بهبود پیدا نکرده بودند. نمی توان این نکته را هم نادیده گرفت که قوت قلم آقای عسکری شاید در حد نوشتن یک کتاب نباشد و  گرچه نگاه خلاق و طنازانه ای نسبت به موارد متفاوت دارند اما متن قوت لازم را ندارد. در طی خواندن کتاب ناخودآگاه این سفرنامه را با سفرنامه های رضا امیرخانی مقایسه می کردم. شاید در جانستان کابلستان و نیم دانگ پیونگ یانگ امیرخانی هم شرایط مشابه حامد عسکری داشته است اما تفاوت عمیق دو نویسنده قوت قلم آن ها بود. حادثه ای ساده با قلم امیرخانی می تواند تبدیل به ماجرایی جذاب بشود اما با قلم حامد عسکری آن جذابیت را نخواهد داشت گرچه که  به نظر می رسد تمام تلاش خود را می کند

سوال بعدی این است که ما از سفرنامه چه انتظاری داریم؟ انتظار داریم که نویسنده ما را با مقصد خود آشنا کند. این آشنایی مستلزم مشاهده مفصل و بعضاٌ سرک کشیدن در زوایای پنهان مقصد است. در مورد حج شاید کار سخت تر باشد چون هر فرد مسلمانی بارها و بارها در زندگی روایت حج را شنیده است. ما شاید هیچ وقت عربستان را ندیده باشیم اما به لطف تلویزیون و تعریف مداوم اطرافیان با زوایای مختلف آن آشنا هستیم. با این حساب نویسنده ای که قصد دارد روایت حج بنویسد پا در زمین دشواری گذاشته و باید برای مخاطب ارمغانی بیش از آنچه که می داند، داشته باشد. چیزی که به سختی در خال سیاه عربی پیدا می شود. شاید برای من جالب باشد که شرح لحظات حضور حامدعسکری در مسجد الحرام را در صفحه ی ایسنتاگرامش بخوانم ولی تمایلی ندارم که این لحظات را که عموماً شامل هیچ حادثه ی خاصی نیستند را در یک کتاب ببینم. به غیر از چند قسمت خاص مثل دستگیری توسط پلیس مدینه و دیدن محل شهادت شیعیان مدینه توسط عبدالله زبیر شاید کتاب چیز جدیدی برای عرضه نداشت و نویسنده تلاش کرده بود که این خلاء مشاهده را با روایت تاریخی پر کند. شاید این پیوند زدن مشاهدات و تاریخ در بدو امر جالب به نظر برسد اما تکرارش برای خواننده کسل کننده خواهد بود. نویسنده در هر مشاهده بعد از روایت مختصری از مقصد به حادثه عاشورا گریزی می زند و شاید قسمت عظیمی از کتاب همین گریزهای تاریخی باشد.

نمی توانم بگویم که از خواندن «خال سیاه عربی» پشیمانم. قسمت هایی از خاطرات کودکی حامد عسکری و همین طور قسمت هایی از روایت سفر برایم جذاب بود و حتی گاهی با کتاب خندیدم. اما می توانم به جرات بگویم این کتاب آن چیزی نیست که تبلیغ و معرفی می شود. و شاید بتوانیم ژانر جدیدی تحت عنوان «کتاب های اینستاگرامی» ایجاد کنیم و این کتاب را در زمره ی آن ها در نظر بگیریم. کتاب هایی که نثرهایی ایسنتاگرامی دارند و به واسطه اینستاگرام هم معروف می شوند.

پ.ن: البته اگر از حق نگذریم کتاب طرح جلد بی نظیری دارد. شاید دلم نخواهد چند بار بخوانمش ولی دلم می خواهد که بارها و بارها نگاهش کنم
          
            .
خال سیاه عربی سفرنامه‌ی حج است سفرنامه‌ای عاشقانه، عارفانه، شاعرانه و دلبرانه از دیدگاه یک نویسنده و شاعر جوان که عطر باز،مزه شناس، و امام حسینی است 
برای همین صفحات کتاب همگی آغشته به عطر، مزه، طعم، ساز و شعر اند 
اصلا کتاب انگار سُفره است و روضه. یک حال معجونِ خوبی به آدم می‌دهد.فکر میکنی محفل شعری در جوار حافظ و بوی نارنج وسط اردیبهشت شیراز به مشامت خورده بعد حس میکنی محرم تهران است بوی اسپند قاطی شده با صدای عزیزم حسین‌های هلالی، کمی بعد خودت را در شب قدر وسط حرم امام رضا حس میکنی که در صف غذای حضرتی هستی و بوی کباب سیرت کرده است، آنی در نجفی آنی در مسیر کربلای اربعینی و داری چایی میخوری 
تهش هم فکر میکنی وسط حیاط مادربزرگ ایستاده‌ای داری گل‌های باغچه و دیوار کاهگلی را آب پاشی می‌کنی
همین قدر عجین همین قدر گسسته

 حج سفر عجیبی است اما اگر به خاطر قلمت دعوت شوی به خانه‌ی خدایی که به قلم سوگند یادکرده است این اتفاق خیلی خاص‌تر خواهد بود و چه خوش سعادت بودید جناب عسگری
راستش را بخواهید من هم آرزویش از دلم گذشت که کاش روزی به خاطر قلمم خدا صدایم بزند بروم خانه‌اش
شاید بگویید چه آرزوی محالی زن‌ها در عربستان خیلی محدود هستند خیلی از مکان‌ها را نمیتوانند از نزدیک ببینند چطور تو را ببرند که ببینی و بنویسی؟
 بله درست است اما فعلا این امر میسر نیست. خدا را چه دیدی شاید روزی نویسنده شدم بقیع هم آزاد بود و برای امام حسن حرم هم ساخته بودیم. زنگ زدند ما را بردند برای نوشتن آن روز حتما توی کتابم به جای مارکز، بزرگ علوی، رضا امیر خانی و... که نامشان را بردید، خواهم نوشت به قول حامد عسگری بقیع یک جای زنانه است اینجا زنان زیادی نشسته‌اند چادرهایشان خاکی شده یک ذره که آن هم فدای مقدس‌ترین چادر خاکی جهان. ما زن ها داریم برای بهترین زنان عالم روضه زنانه می‌گیریم روضه‌ای به قدمت یک عمر حسرت

در روز مباهله آمین این آرزو را گفتم بلکه روزی دیگر آرزو نباشد 

به گل های ریز چادر نماز نفیسه خانم سلام ما را برسانید 

برش‌هایی از کتاب:
خدایا!من چقدر لباس بندگی‌ات را دوست دارم.از کت و شلواردامادی‌ام بیشتر،از مشکی محرم حسین،کمتر.

بقیع خاک پوک و تردی دارد.باران بزند گل می‌شود.وَرِ کشاورززاده ذهنم می گوید: این همه برای کبوترها گندم می‌ریزند چرا سبز نمی‌شود؟چرا بقیع گندم زار نمی شود؟ وَرِ شاعر ذهنم می‌گوید: سالهاست بر خاکش اشک شور ریخته، توقع داری چیزی سبز شود، تو می‌دانی چند تا دل اینجا جا مانده است؟

#خال_سیاه_عربی #حامد_عسگری #سفرنامه_حج #انتشارات_امیرکبیر #حج #مباهله #مکه #مدینه