زهرا امینی رنجبر

@Zahraamini

13 دنبال شده

10 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            راستش یک کم از «داستان نوجوانانهٔ آمریکایی که در مدرسه می‌گذرد» زده‌ام! قصهٔ مکرر بچه‌باحال‌ها که بچه‌های دیگر را به حاشیه می‌رانند و هر چند هر بار تمرکز بر یک شکل از «تفاوت» و «معمولی بودن» است و مسیر درک و پذیرش و سازگاری و خودیابی یک جور طی می‌شود، امّا به هر حال تشابه موقعیت و غرقه‌گی‌ای که -خواه ناخواه- در فرهنگ آمریکایی حس می‌کنی، دلزده و ملولت می‌کند...
امّا این، قصهٔ لطیفی بود که بیش از «مدرسه» و گرفتاری‌هایش روی «خانواده» و «انسجام خانوادگی» نور انداخته بود. درد، قصه و موضوع موردعلاقه‌ام!
«اجزای زیادی باعث می‌شه یه ماشین کار کنه. غلتک، چرخ و گیره. اگه یکی از چرخ‌ها بشکنه تمام تولید متوقف می‌شه. اول باید قسمتی که شکسته رو درست کنی.»
کل خانواده برای درست کردن قسمت شکسته -پی‌گیری درمان سرطان برادر کوچک پنج ساله- به نیویورک آمده‌اند. اما خیلی زمان می‌بَرد تا قهرمان داستان بفهمد «اول» یعنی چه. و چه چیزی مهم‌تر از همه‌چیز است.
بازی نویسنده با نام قهرمان داستان (تایم به معنی آویشن) و مفهوم زمان (time) و همین‌طور ایدهٔ جمع‌آوری «زمان کاغذی» خیلی قشنگ بود و خوب در داستان نشسته بود.
خوشحالم که خواندمش امّا لطفاً و لطفاً رمان‌های نوجوانانهٔ متفاوت بهم معرفی کنید. داستان‌هایی که در جایی غیر از مدارس آمریکایی -با احترام به همهٔ مسائل انسانی که نویسنده‌های آمریکایی با هنرمندی در این کتاب‌ها به آن‌ها پرداخته‌اند- بگذرند. در کشورهای دیگر، زمان‌های دیگر. قصهٔ آدم‌هایی با دغدغه‌هایی دیگر. حتی کتاب‌های بی‌زمان و بی‌مکان (شبیه رودخانهٔ واژگون. برای نمونه عرض کردم). قصه‌های ازلی که این همه آغشته به این فرهنگ غالب نیستند...
با تشکر از طاقچه بی‌نهایت و رعنای عزیزم که یک نصفه‌شب مُخم را زد و راضی‌ام کرد به جای اشتراک یک ماهه، یک‌ساله‌اش را بخرم!
          
"به زبان مادری گریه می‌کنیم"، کتاب جدید اطراف

"به زبان مادری گریه می‌کنیم" دریچه‌ای نو به ادبیات امروزِ مکزیک و آمریکای لاتین می‌گشاید و تصویری متفاوت از آنچه به آن خو گرفته‌ایم، نشان‌مان می‌دهد.

            روایت با خاک‌های گوناگون و فصلافصل، از بیست و هشت مرداد سی و دو شروع می‌شود تا فتح خرم‌شهر... داستان مدور و غیرخطی. شخصیت‌ها پراکنده. مبارزه و انقلاب و جنگ... هر نویسنده‌ای آرزوی نوشتن هم‌چه اثری را دارد، با این سه پدیده‌ی بزرگ... راوی قصه‌گو است و فضلِ علمی‌ش را هیچ‌جا به رخ نکشیده است. از من اگر بپرسی، مهم‌ترین شخصیت رمان، ابرام لوچ‌ست که پس از انقلاب با ریشِ بلند و نامِ خانواده‌گیِ اسلام‌دوست دوباره به انزلی برمی‌گردد... رمان سفره‌ای است رنگارنگ، مثل همه‌ی سفره‌های گیلانی... ترش و شیرین... اگر به من بود، آن را یکی از به‌ترین داستان‌های انقلاب می‌دانستم؛ درک نویسنده از انقلاب کاملا فراگیر است. از آن سو، نویسنده هرگز گیلان را فدای پای‌تخت نکرده است... نه بیست و هشت مردادش بوی بهارستان می‌دهد و نه حتا خرم‌شهرش بوی خوزستان. انزلی‌چی از دروازه‌ی انزلی پنداری خارج نشده است و همین مهم‌ترین نقطه‌ی تمرکز رمان است.
و البته هر رمانی مثل هر جهان برساخته‌ی دیگری، «کاش» و «ای‌کاش‌»های فراوانی را در کیسه‌ی ذهن مخاطب می‌اندازد... و همین یعنی ته‌نشینی در ذهن مخاطب...
          
یادداشت‌های سفر به خانهٔ بلوط – یک

یک چیزی از این نقاشی‌ها به بیرون ساطع می‌شود یا نشت می‌کند که نمی‌دانم چیست ولی هرچه هست، بیننده را سرشار می‌کند...

من با چشم‌هایم زندگی می‌کنم.

جا ماندن از کنکور تلخ‌ترین و دردناک‌ترین چیزی است که می‌تواند اتفاق بیافتد اما همین جا ماندن ممکن است سرنوشت یک نفر را برای همیشه عوض کند.