نازنین‌زینب باقری

نازنین‌زینب باقری

@Nana6262

29 دنبال شده

18 دنبال کننده

            من برای سرباز بودن تربیت یافتم، نه فرمان‌روایی کردن
نادر ابراهیمی 
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

        یک مجموعه خیالی که روایت‌گر داستان شخصیتی به نام سیلی و اطرافیانش است. جلد اول، داستان گم شدن پدر و مادر و برادر سیلی است. در همین سفیری برای عرض تسلیت به کشورشان می‌آید و نقشه می‌کشد جانشینی را از آن یکی برادر سیلی بدزدد. سیلی و بقیه تمام تلاششان را میکنند با وجود غم و اندوهشان مقابل سفیر بایستند. حالا معنی اسم چیست؟ 
در تمام جلدها مخاطب شاهد یک قصر اعجاب انگیز است. قصر یک قلعه درک نشده است و هر موقعی امکان دارد به واسطه یک راهرو یا اتاق جدید (در قصر) گم بشوید! قصر از بین تمام آدمهای ساکن درش یک نفر را بینهایت دوست دارد، سیلی.
پی رنگ داستان پر از فراز و فرودهای جذب کننده است. ولی جالب‌تر از پی‌رنگ شخصیت پردازی نویسنده است. نه شخصیتی اضافه است و نه کم. یک مجموعه و خانواده کامل اما عادی. من بیشتر مسحور شخصیت‌های کتاب شده بودم نه داستانش :) 
سیلی یک دختر دوست داشتنی و ملموس است. رالف برادرش از آن پسرهایی است که توی کوچه‌های تهران می‌توانید گیر بیاورید! لایلا خواهر بزرگ سیلی یکی از آن دخترهای اهل مد و لباس و تیپ است که همه ما دیدیم. بران بزگترین فرزند خانواده، تنها کسی است که مرموز و عجیب است.
خواننده در حین خواندن میتواند در مکانها گم شود. از بس که تو در تو و عجیب است. در واقع توصیف نویسنده از مکان خیلی خوب نیست و خوانندهٔ بی‌حوصله‌ای مثل من ممکن است این صفحات گیج کننده را رد کند.
موضوع داستان شاید کمی کودکانه باشد اما منِ نوجوان میتوانم با این شخصیت‌ها زندگی کنم :))
      

7

        کتاب را به پیشنهاد معلمم آغاز کردم. وقتی که کتاب را باز می‌کردم کنجکاو بودم که بدانم آیا کتاب به آدمهای مرگ دیده کمک میکند یا نه؟
داخل کتاب ۶ داستان است که روایت مواجهه هر فرد با مرگ و سوگی دردناک است. یکی پدر، یکی فرزند و....
هنگامی که کتاب را می‌خواندم اشک میریختم، چون هم احساسات افراد در آن مشخص بود و هم داستان‌هایشان. دردناک‌ترین قسمتش برایم داستان از دست دادن فرزند بود. 
آنقدر کتاب برایم غم انگیز بود که چند داستانش را نتوانستم بخوانم.
یکی از نکات دیگر فلش بک زدن بود. در داستان سوگ اول (یادداشت‌های سوگ) که سوگ پدر است، ما از داستان‌های بامزه و شیرین پدر و فرزند میخوانیم، که باعث می‌شود خواننده بیشتر شخصیت‌ها را بشناسد. یک دلیل دیگر که باعث می‌شد شخصیت‌ها را کنارت ببینی این بود که این کتاب مثل دفتر خاطرات فرد سوگ دیده بود. از تمام احساساتش نسبت به این و آن میخواندی و اشک می‌ریختی.
این کتاب را به هرکس مرگ را حس کرده پیشنهاد میکنم.
      

15

باشگاه‌ها

همخوان

17 عضو

آنی شرلی در گرین گیبلز

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

          اولین بار که کتاب رو دیدم تقریبا ۲ سال پیش بود که یکی از فامیل های بنده کتاب رو دستم داد و گفت: بیا بخون!
اول فکر می کردم داره دستم میندازه چون آن موقع برایم خیلی بزرگوار بود و فکر می کردم کتاب هایی که می خوند به درد سن من نمیخورد. اما خیلی جدی بود. منی که بین دو راهی گرفتن و نگرفتن گیر کرده بودم آخر کتاب رو برداشتم و ادعا کردم که دارم میخونم ولی فقط یه نگاه کوچولویی بهش انداختم و بعد پسش دادم. بعدا توی کشوی یکی از کمد های خانه مان پیدایش کردم جوری که انگار کسی پنهانش کرده بود. آخر کنجکاو شدم بخوانمش.
باید بگویم که "حیدر" ظرفیت این را دارد که عاشقش بشوی و همراهش گریه کنی، اما نباید خوانده شود.
کتاب از زبان امام علی (ع) نوشته شده بود، یعنی عملا نویسنده خودش را گذاشته بود جای امام علی(ع)!
تا اینجا باز هم شاید مشکلی نباشد،
ولی مسئله این است که طرز زندگی امام با نوشته های نویسنده تطابق ندارد.
مثلا،
اگر چیزی که هر سال زنگ های پیام باهاش مواجه می شویم که امامین ما برای شاد کردن دیگران شوخی هم میکردند را در نظر بگیریم،
وقتی که توی کتاب از زبان امام علی(ع) نوشته شده بود:( شوخی ام گل کرده بود)، احتمالا دید غلطی از امام علی(ع) ایجاد میشه.
و خیلی جاهای دیگه ما این ضعف رو میبینیم.
کتاب زیبای "حیدر" نباید خونده بشه، و از اول هم نباید نوشته می شد..
        

7

18

          زمان خواندنش بیش از حد طولانی شد، و با وجود علاقهٔ زیادم به کتاب، آخر هایش با دیدن جلدش آه عمیقی میکشیدم... 
برای منی که خاطره، و خاطره نویسی را دوست دارم، خواندن یادداشت روزانه های یک فرد( یادداشت هایی که محرمانه هستند، و روزی از قلب یک آدم تبدیل به کلمه شده اند و سِیر گذر زندگی را نشان میدهد.) خیلی لذت بخش بود. در تمام زمان طولانی ای که مشغول خواندن این کتاب بودم، اغراق نکرده ام اگر بگویم بیش از کل سال دفتر یادداشت نویسی ام را باز کرده ام و در آن خاطراتم را ثبت کرده ام. انگار جادوی کلمات مونتگمری سِحر دیر باز کردن آن دفتر را برایم شکسته بود. 
این کتاب، یادداشت های شخصی لوسی ماد مونتگمری است. شخصی که قلمش لطیف و دلنشین است و علاوه بر کتاب هایش، خواندن یادداشت روزانه هایش هم حس زندگی میدهند. سِیر زندگی مونتگمری از اواخر چهارده سالگی اش در این کتاب به قلم خودش منتشر شده است.( مونتگمری از نه سالگی یادداشت روزانه مینوشته است و خود را مقید کرده بوده است که حتی روزی اگر حرفی برای نوشتن نداشت آب و هوا را گزارش بدهد، اما وقتی چهارده ساله بود تصمیم می گیرد تمام آن یادداشت ها را بسوزاند و بعد ها از این کار خیلی پشیمان میشود.)
دلیل آن نیم ستاره ای که ندادم، واضح است قلم مونتگمری یا نوع نوشتار کتاب نیست! موضوع این است که زندگی هر انسانی در برهه های متفاوت کسل کننده میشود، پس زمانی که زندگی خودت هم کسل کننده باشد، طبیعتاً حال و حوصلهٔ خواندن زندگی کسالت بار یک فرد دیگر را هم نداری... 
یکی از دلایلی که من دلم با برگ برگ خاطرات مونتگمری غنج میرفت، شباهت زیادم به مونتگمری بود که از این بسیار لذت میبردم. یقین دارم که در موقعیت های زیادی دوباره به سراغ این کتاب خواهم آمد، و بارها و بارها میخوانمش... 
پ.ن: این کتاب پیشوازی بود برای شروع کردن دنیای آنه شرلی. و خوشحالم که این همه سال، آنه شرلی را نخواندم تا بعد از این کتاب به سراغش بروم. چون صفحات آخر خاطرات مونتگمری، درست زمانی بود که در حال نوشتن آنه شرلی بود و احساسات و نظراتش درمورد کتابی که نوشته اش، دیدگاه و زاویه دیدم را نسبت به آنه شرلی عزیز قطعاً عمیق تر خواهد کرد... 
        

15