آنی شرلی در ویندی پاپلرز

آنی شرلی در ویندی پاپلرز

آنی شرلی در ویندی پاپلرز

4.3
137 نفر |
34 یادداشت
جلد 4

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

338

خواهم خواند

79

شابک
9789645361912
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1399/10/23

توضیحات

        سرگذشت دخترکی یازده ساله است که از یتیم خانه به مزرعه گرین گیبلز می آید تا زندگی جدیدی را آغاز کند. او هر روز ...
      

لیست‌های مرتبط به آنی شرلی در ویندی پاپلرز

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آنی شرلی در ویندی پاپلرز

یادداشت‌ها

homa

1402/6/27

        
🍂🍁کتاب چهارم از آنی شرلی،درباره خود آنی نیست، در واقع بیشتر درمورد مردم جزیره ست..
آنی شرلی به مدت سه سال مدیریت دبیرستان سامرساید، در جزیره ی پرنس ادوارد رو قبول می کنه. در این سه سال از اونلی و گرین گیبلز دوستداشتنی، ماریلا و خانم لیند و همچنین گیلبرت برایت دور می شه و در مدت زندگیش در سامرساید ما با وقایع و شخصیت های مختلف (و نسبتا زیادی!!) رو به رو می‌شیم..
این رو هم باید بگم که این کتاب یه فرق کوچیکی که با سه تا کتاب قبلی داره اینه که بیشتر داستان درقالب نامه هایی روایت می شه که آنی به گیلبرت نوشته... 👒🌊📚
.
پی نوشت ۱:
راستش دوست ندارم به هیچ عنوان ایرادی بگیرم چون اولا در جایگاهی نیستم که اثر نویسنده ی بزرگی مثل مونتگمری رو زیر سوال ببرم و دوما واقعا این مجموعه ی شیرین رو دوست دارم؛ اما باید بگم که این کتاب حسابی حوصله‌م رو سر برد و به نظر من اگر نوشته نمی شه هم لطمه ای به کل مجموعه وارد نمی کرد... ولی به هرحال مثل آدم ها که در کنار نقاط قوتشون نقطه ضعف هم دارن؛ یک اثر ادبی هم، می تونه هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف داشته باشه؛ پس اگر دوسشون داریم(چه آدم‌ها و چه کتاب ها رو)  باید نقطه ضعف هاشون رو هم بپذیریم....♡
.
پی نوشت ۲:
راستی این کتاب به شدت برای من پاییزی بود وقعا نمی دونم چرا...🍂🍁💋
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15

رؤیا

1403/4/27

          ویندی پاپلرز (Windy poplars) : سپیدارهای رقصان در باد
❌احتمالا اسپویل چون کلیت روند داستان لو می‌ره ❌

سه سال زندگی آنه در سامرساید و زندگی در ویندی پاپلرز. 
به اندازه تمام این سه سال، آنه پای درد دل همه نشست، از راز همه خبردار شد و مشکل همه رو حل کرد! همه‌چی هم به خیر و خوشی تموم شد!
این جلد پر از داستان‌ها و ماجراهای متعدد با افراد متفاوت بود. بخش قابل‌توجهی از کتاب در قالب نامه‌های آنه به محبوبش نوشته شده بود.
به اندازه جلدهای قبلی بهم نچسبید! گسستگی‌ای در روند کتاب بود که باعث میشد نتونم یه نفس کتاب رو سر بکشم و کم کم پیش رفت. اواسط کتاب از این قضیه شاکی بودم. با این حال، الان که خوندنش تموم شده میتونم بگم که دوستش داشتم.
شخصیت‌ها خیلی متعدد بودند اما افراد موثرتر در روند کتاب شامل: الیزابت، ربکا دیو، کترین بروک، پرینگل‌ها ازجمله جین پرینگل، خاله شاتی، خاله کیت و گیلبرت بودند.

🔸از کتاب:

اصلا دوست ندارم کتابی را که عاشقشم، امانت بدهم...
چون به‌نظر می‌آید هیچ‌وقت مثل اولش برنمی‌گردد...
______________

برای کسی که عاشقش کنارش است، فقر هیچ مفهومی ندارد.

پ.ن: البته من قبول ندارم🙄
_____________

گوشه و کنایه شنیدن از زبان یک شخص تنها سلاحی بود که آنی از روبه‌رو شدن با آن وحشت داشت. این اسلحه، همیشه به او آسیب می‌رساند و چنان جراحت عمیقی به روحش وارد می‌کرد که تا ماه‌ها التیام نمی‌یافت.
_____________

هیچ راهی برای کمک‌کردن به او وجود ندارد؛ چون نمی‌خواهد کسی کمکش کند.
_____________

شاید در جیب‌هایش چیز زیادی نداشت، ولی مغزش پر بود.
_____________
دلم برایت می‌سوزد؛ چون همه‌ی درها را به روی زندگی بسته‌ای... و حالا زندگی هم کم‌کم درهایش را به روی تو می‌بندد.
_____________

        

3