جزئیات پست
135
(0/1000)
نظرات
امیدوارم تو پیامم درباره مطلب قبلیتون بی ادبی نکرده باشم. تعریف واقعا چیز خوشایندییه. @habibeh
0
منم. سالها با این کتاب زندگی کردم. از بیست و پنج، شش سالگی تا همین الان. از دستم دررفته چند بار تا حالا خوندمش
2
فضیلت های بزرگ داریم از دستشون میدیم. کم کم جرئت گفتنشون از دست رفت. آدم به خودش میگه مگه من چقدر تونستم از این فضیلتها داشته باشم؟ چطوری میتونم به نسل بعدی منتقل کنم بدون داشتنشون؟ چطوری بگیم ببخشید که ما نتونستیم اینها باشیم اما اینها واقعیت داره. ممنون که یادمون انداختید.
1
5
این پایبندی به درد کسی جز خود آدم نمی خورد اما حتما آدم بهتری خواهد ساخت... حتی اگه یک اصولگرای افراطی هم نباشی و از نوع معمولیش باشی باز هم این جمله ی بالا رو باید هی با خودت تکرار کنی، اصول گراییت واسه خودت انگار قابل درک تر میشه اینطور.
1
1
دقیقا. یک قوت قلبه، که ممکنه نتونی خیلی از دیگران انتظار شو داشته باشی و یا انتظارشو داشته باشی اما کم پیش بیاد که نصیبت بشه
1
چند وقت پیش کتابی دستم گرفتم که خاطر خواهان زیادی داشت و خیلی ها در فضیلت این کتاب سخن گفته بودند. اما راستش من تنها توانستم یک سوم آن را بخوانم. چون هر چه جلوتر میرفتم روایت نویسنده را با اصول و ارزشهای خودم در تضاد میدیدم. کتاب درباره مظلومیت یهود بود و من هر چه از این مظلومیت ها میخواندم نمیتوانستم بر ظلمی که همین مظلوم این روزها بر هزاران کودک بی پناه روا میدارد چشم ببندم.
2
2
فضیلت های ناچیز ببخشید باید کتاب رو اون پایین اضافه میکردم. خوشبختانه نشر هرمس این کتاب رو در این سالها تجدید چاپ کرده @hamishebahar
0
من هم معتقدم گفتن رنجش در پیام ، صحیح نیست چون نمی تواند عمق و وسعت آن را معین کند. نوشتار مثل یک اسکلت انسان سخت و محکم است و چارچوب را مشخص می کند در حالیکه گفتار و لحن و زبان بدن همان گوشت و پوست روی اسکلت و ظرافتهای یک انسان را ایجاد میکند اما پایدار نیست. اگر نمیخواهیم کسی را از دست بدهیم بهتر است رنجش را شفاهی و رودر رو بگوییم تا فرصت در آغوش کشیدن و لبخند بعد از برطرف شدن کدورت را از او و خودمان نگیریم.
2
فکر نمیکردم این متن طویل انقد برام جذاب تموم بشه و بخوام حتی بهش این همه فکر کنم و بسطش بدم تو تک تک موقعیتام با دیگران:) حقیقتا که دستتون طلاس
2
0
این اصولگرایی، شعبه دیگه کمالگرایی نیست که همه، به خصوص ما والدین رو نابود کرده و بچههامون رو نابودتر؟ شاید هم مرزهایی داره که من هنوز درک نکردم. لازم شد «فضیلتهای ناچیز» رو به فهرست «خواهم خواند»هایم اضافه کنم.
2
0
این کتاب کوچیک رو پیشنهاد میکنم واقعا. مجموعهی چند نوشته است که دو سه تای اون مشخصا به این سوالها ربط پیدا میکنه. و نکتهی مهمتر اینه که آشنا شدن با این زن، نانالیا گینزبورگ، هم به نظرم از اون نقطههای روشن و نجاتدهندهی زندگی آدم میتونه باشه. گینزبورگ خودش زندگی سختی داشته و جوانیاش مشخصا در دوران سخت و تاریکی به لحاظ تاریخی گذشته. من کمتر دیدم کسی درباره ی زندگی با تمام رنج و خوشیاش و تمام جزییات بیهوده و باهودهاش به درستی و زیبایی این زن بنویسه
4
چند وقت پیش یکی از دوستانم بهم گفت خیلی زیادی به خودت سخت می گیری،راستش این حرفش یکم منو به فکر انداخت،یادداشت شما انگار همون جوابی بود که این روزها باید می شنیدم.واقعا ممنونم
1
0
گفتم : تو چرا مهاجرت نمی کنی؟ گفت: احساس می کنم اینجا مفیدترم. واقعا چرا کشورم با جریمه نکردن افرادی مثل او که به حیوانات ولگرد غذا می دهند، احساس مفیدبودن کاذب را به امثالهم هدیه می دهد.؟ حُسن نیتی که منجر به تغییر اکوسیستم طبیعی و شاید مرگ میلیون ها انسان شود اصلا فضیلت است؟، هرچند ناچیز؟
0
ناتالیا گینزبورگ را به واسطه نوشته های خود شما در مجله شناختم و فضیلت های ناچیز را خواندم و..... گینزبورگ را دوست دارم، حبیبه را دوست دارم، چون گهگاه آدم بودن را یادم میاندازند... عمق این مطلب را خیلی دوست داشتم، ممنونم که هستی حبیبه💕
3
0
قربونتون مریم خانم آره. یادتونه؟ اون سالها یه کم می گذشت از اون موقعی که برای اولین بار سر وکله این آدم در زندگی ماها پیدا شد ولی در اون سالهای همشهری جوان یادمه که داشتم جهان این آدم و مدل نوشتنش و نگاهش رو روز به روز کشف می کردم. و سعی کردم در مجله یک متن بلند بنویسم درباره اش. متنی شد درباره گینزبورگ و ملال. سال 1386 بود فکر کنم. سر نوشتن همین متن کتاب فوق العاده ی دیگه اش به اسم الفبای خانواده را پیدا کردم. و تا مدتها از دستم نمی افتاد. بعدها فهمیدم فریده لاشایی هم عاشق این زن بوده و یه باری که می ره ایتالیا پرسان پرسان می ره و تقریبا سر کوه ناتالیا رو در خونه اش ملاقات می کنه. همیشه به این ملاقات فکر می کنم و ازش بیخودی ذوق زده میشم. دم فریده لاشایی و سماجتش گرم.
0
راستش چیزی در مورد این مطلب فریده لاشایی نمیدونستم.. چه قشنگ ♥️ این نخ های نامرئی جهان زیباست ، جایی که آدمهای شبیه هم حتی از فرسنگ ها دور همو پیدا میکنند @habibeh
0
منم در مقدمهی یکی از کتابهای گینزبورگ که خانم لاشایی ترجمه کرده بود، از زبون خودش این قصه رو فهمیدم 😍 @mirryaam
0
چه خوب گفتین که از دیگران توقع نداشته باشیم بابت اصولمون از ما ممنون باشن. چقدر از ناراحتیهای ما بابت همین توقع از دیگرانه.
2
فرمودید که «این پایبندی از آنهایی است که ظاهرا به درد کسی جز خود آدم نمیخورد»؛ گاهی اوقات این پایبندی بدرد خود آدم هم نمیخورد, وقتایی که صرفاً منطق حکم میکنه اما احساس باید بعداً دردشو پس بده :") نوشتهی زیبا و دلنشینی بود، ممنون از شما ❤️ جملهی بالا چون زیادی چشممو گرفت بهش بطور جداگانه اشاره کردم :)))
1
0
پواد پایت
1402/11/18
0