حمیده کاظمیحمیده کاظمیدنبال کردن@hmkazemi14 دنبال شده4 دنبال کنندهکتابدوست(34 کتاب)0امتیازدنبال کردن 5یادداشت29امتیاز0لیستکتابخانهنمایش کتابخانهخواندهام34 کتابدر حال خواندن3 کتابخواهم خواند6 کتابیادداشتهاحمیده کاظمیدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.82 کتاب دورت بگردم، سفرنامه حج خانم غفار حدادی، کتابیست که دو روزه خواندمش. وقتی کتاب را دست می گیری انگار میشوی هم کاروانی یا هم اتاقی یا نه، یک پرستو، روی شانه های نویسنده. شب ها و روزها را با او سپری می کنی؛ در تولد چهل سالگی اش تو هم مبعوث می شوی؛ اشک میریزی؛ می خندی؛ تو هم دنبال امام می گردی، نمیدانی کتاب و نامه اش را چطور به دست امام برسانی. سیر زمانی کتاب را از روزهایی که بالای هر صفحه نوشته شده گم نمی کنی. من طواف آخر و شعرهای اون پیرمرد را خیلی دوست داشتم. یادم است خودم هم با شعر یک پیرزن طواف می کردم: "در بازار محبت با رشته کلافی غم سودای تو دارم. " ابعاد کتاب خیلی خوش دست است؛ میتوانی با یک دست بگیری و با دست دیگر غذا را هم بزنی. کتاب را که ورق میزنی جدا شدن فصل ها را متوجه نمی شوی و باید روی عنوان های بالای صفحات زوج نگاه بیاندازی. آخرِ بعضی فصل ها با عبارت ر.ک.عنوان ختم می شود که باید خودت حدس بزنی یعنی رجوع کن به عنوان یا از نویسنده معنایش را بپرسی. یادم نیست آجیل شهادت را بالاخره در منا خوردند یا نه. دوست داشتم بیشتر در فکر نویسنده بروم مثلا وقتی طواف امام صادق(ع) را انجام میداد، من که به اندازه یک دور طواف هم از امام صادق چیزی نمیدانم چه برسد به هفت دور، یا صحبت هایی که آن هم کاروانی اش با هاجر و اسماعیل می کرد. در مورد طرح مودت هم بیشتر دوست داشتم بهش پرداخته میشد و همینطور بعد از حج. دلم میخواست از اسرار حج هم لابلای خط های کتاب بیشتر ببینم. من مقدمه کتاب را که نوشته بود "مگر حج برای پیرزن پیرمردها نبود؟مگر فلان و مگر میسان..." خیلی دوست داشتم؛ همان صفحه بود که قلابم کرد تا آخر بخوانمش. ممنون از نویسنده که انقدر زیبا سفرش را به اشتراک گذاشت. به امید دنیایی مشاع با امامی حاضر. راستی من تا به حال از زاویه دید نویسنده به سال های حجی که امام ظهور کرده باشد نگاه نکرده بودم؛اینکه چندین سال بخواهم در نوبت باشم؛ شاید هم اصلا نوبتی در کار نباشد و زمین آنقدر فراخ شود که همه متقاضیان جا شوند مثل اربعین و زمین کربلا و زائرانش. 00حمیده کاظمیدست نامه روایت و روایت نویسی4.01 کتاب "دستنامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحهایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمیدانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع میخورد. اگر تعریفش این باشد، دستنامهها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغرتر و خوشدست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمیخورد. برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه میخواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک انشاالله میگذرم، انشاالله آنچه را میخواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوهنامه های نشر مرزوبوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس میکشیدم. خسته کنندهترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش میخواندم و به شعورم توهین میشد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه میشد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم. بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحهشان میزنم. به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد میکنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید. راستش را بخواهید مثل دستنامه که نمی دانستم چیست، شیوهنامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که میخواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیقتری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه. با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت. همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آنها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد. مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم. 03حمیده کاظمیجرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.01 چه می شود که حسودان تخریب لحظه لحظه ی جسم خود را نمی بینند و سلامت بدن خود را قربانی حسادت سوزانشان می کنند. حکمت ۲۲۵ 00حمیده کاظمیعملیات احیا: روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری الکتروموتورمحمد حکم آبادی4.614 کتاب "عملیات احیا'" کتابیست که دو نفسه خواندمش؛ دو هفته مانده به عید، وسط خانه تکانی؛ هیچ چیز سر جایش نبود، ولی من نمی توانستم، به آخر نرسیده، کتاب را ول کنم؛ حدس بزن چه کتابی است!! راستش از زبان نویسنده تعریفش را شنیده بودم؛ که صد میلیون جایزه جلال بُرده. خودمانی اش می شود این :"بخونم ببینم چی نوشته حالا". کتاب روایتیست واقعی و شاید یک خط اسرائیلیات هم ندارد؛ بعد از خواندن کتاب احساس نمی کنی وقتت تلف شد. روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری، که بهتر بود می نوشت: " روایت صعود یک مجموعه با تراز مالی منفی شصت میلیارد تومان(یا شرکتی که تا مرز ورشکستگی رفته ) به قله دانش و فناوری". یک خط واضح، بدون جنگولک کاری و ایهام؛ یک داستان لو رفته، که تو را کنجکاو می کند به چگونگی ها؛ تا دست در دستش در مسیر پیشرفت قدم بزنی. هر چقدر تعریف کنم از پله های چیده شده پیشرفت، در قالب فصل های کتاب، کم گفتم. وقتی از زبان چند نفر، روایت پیشرفت را می خوانی، خسته نمی شوی؛ احساس بُلف نمی کنی. وراجی زیادی که نمی شنوی، نقاط مهم و جزئیات مطرح شده، در ذهنت حک می شود. وقتی مدیر عامل جدید برای بازدید می رود، تو با چشم اوست که می بینی؛ حتی کبریت های سوخته دور اجاق گاز را . باورت نمی شود!! کتاب من را برد نیرو گاه اتمی؛ کنار آن موتور های غول پیکر و پیچیده. رفتم در جلد آن نیروی فنی و چند مقاله روسی برای همسرش فرستادم، تا ترجمه کند! حتی رفتم در بچگی مهندس رستمی و برای پدرش دست تکان دادم، چند خط بعد، در بهت او، من هم مات شدم و اشک ریختم. اصلا انگار خودم در جمکو کار می کنم؛ وقتی در خیابان ها، صف های طولانی ماشین را جلوی جایگاه های سوخت سی ان جی نمی بینم، لبخند میزنم؛ چون جمکو توانست موتور ضد انفجار هم بسازد. نویسنده همه چیز را از زبان افراد جمکو نشان می دهد، خودش اصلا درون متن نیست؛ احساس نمیکنی کسی دارد برایت گزارش می دهد. حتی اول کتاب هم نبود. در سخن پایانی از جریان مصاحبه هایش می گوید. بعد انتخاب قالب و سیر نگارش. بدون ترس از چشم زخم، می گوید، بعد از تحقیق، نگارش کتاب، دو ماه زمان برد و آخر،اسم تمام کسانی که در این کتاب، به نحوی کمکش کرده اند را می برد و دعا می کند. از چگونگی انتخاب سوژه و سفارش کتاب چیزی نمی گوید و خواننده را با یک پرسش، که آیا با اعظم حکم آبادی(تنها راوی مهندس خانم کتاب)نسبتی دارد یا نه؟، رها میکند. کتاب که تمام شد، رفتم سایت جمکو، تمام صفحاتش را بررسی کردم. حتی اخبارش به روز بود؛ کارمندانش درخت کاشته بودند. کاتالوگش را دانلود کردم. کامل سر در نیاوردم چی به چی است؛ ولی دلم میخواهد، هر جایی که نیازشان است، معرفی اش کنم. جمکو برایم شرکت گوگل شده؛ جایی رویایی برای کار. حتی به این فکر کردم که چطور مخ همسرم را بزنم که از کارش استعفا دهد و برود جمکو. کتاب، جمکو را به من نشان داد. باید چند جلد "عملیات احیا" بخرم؛ یکی را بدهم آن فامیلم که همه جنس های ریز و درشت زندگی اش خارجیست؛ یکی را بدهم به تعمیر کار لباسشویی مان که با آب و تاب از موتور آاگ تعریف می کرد و سر تکان می داد، برای جنس ایرانی؛ یکی را بدهم به آن دانشجوی فامیل که سودای مهاجرت دارد؛ یکی هم بدهم همسرم بخواند، چون خودم از فیدیبو خواندم! فقط کاش پیشگفتار ناشر، آنقدر از انقلاب، دفاع مقدس، هیئت و روضه نیاورده بود؛ تا هر کس با این چیزها سر و سری ندارد هم، میل به خواندنش کور نشود. 13حمیده کاظمیالی...فائضه حدادی4.238 کتاب "الی، سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی" را از فیدیبو خریدم. کتاب از همان اول دستت را می گیرد و تا به آخر نرسیدی ول نمی کند. حتی جاهایی که پسرت می خواهد با بدجنسی بین تو و صفحه موبایلت فاصله ایجاد کند؛ دورخیز می کند و با یک دست شیرجه می رود رویت؛ درست در فاصله بین گوشی و چشمانت و جایش را جوری تنظیم می کند که نتوانی بخوانی؛ موفق نمی شود چون قلاب کتاب قوی تر است. ببینید با چه اوصافی کتاب را خواندم. راستش را بخواهید قبلا به سوریه و لبنان سفر کرده بودم و مدیترانه زیبا را هم دیده بودم، خواندنم از روی تکلیف بود ولی بدون اکراه، میخواستم با سبک نویسنده و کلا تکنیک های نویسندگی آشنا شوم. عنوان کتاب خیلی هوشمندانه و وسوسه کننده برای خواندن انتخاب شده است. خصوصا سرزمین های اشغالی اش. اول کتاب هم انتظار داری بروی در جمع خانواده ای از غزه و بیشتر با آنها آشنا شوی. ۱۵ درصد کتاب را می خوانی تا میرسی به لبنان. در خانه ای که برای شهیدی است و قبلا حاج قاسم هم در آن قدم گذاشته.. همین طور میخوانی و گاهی اشک میریزی و گاهی می خندی، به خودت می آیی میبینی کتاب تمام شد و تو به هیچکدام از آن جاهایی که انتظار داشتی نرسیدی. تاثیر گذارترین جمله کتاب برایم این بود: "فرق است بین زائر و توریست" کلی سوال برایم ایجاد شد و نویسنده به تمام آنها پاسخ داد. امیدوارم جلسه نقدی هم برایش برگزار شود ببینم چقدر نقدهایی که دارم جایز است یا مکروه. ممنونم از خانم غفار حدادی که بدون هیچ ملاحظه کاری سوالاتم را جواب داد و دعا می کنم قلم ایشان هر چه توانمند تر و پر نورتر تا سالیان سال برایمان بنویسد. 00باشگاههااین روزهااا203 عضوپس از بیست سالدورۀ فعالچالشهااین کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.بریدههای کتابحمیده کاظمیآقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.80صفحۀ 1این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند، مهدی به دریا پیوست!00حمیده کاظمیستاره منزهره یزدان پناه0.0صفحۀ 57از همان زمان که بسم الله را حذف کردند باختند.00فعالیتهاحمیده کاظمی یادداشت نوشت.دیروزدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.82 کتاب دورت بگردم، سفرنامه حج خانم غفار حدادی، کتابیست که دو روزه خواندمش. وقتی کتاب را دست می گیری انگار میشوی هم کاروانی یا هم اتاقی یا نه، یک پرستو، روی شانه های نویسنده. شب ها و روزها را با او سپری می کنی؛ در تولد چهل سالگی اش تو هم مبعوث می شوی؛ اشک میریزی؛ می خندی؛ تو هم دنبال امام می گردی، نمیدانی کتاب و نامه اش را چطور به دست امام برسانی. سیر زمانی کتاب را از روزهایی که بالای هر صفحه نوشته شده گم نمی کنی. من طواف آخر و شعرهای اون پیرمرد را خیلی دوست داشتم. یادم است خودم هم با شعر یک پیرزن طواف می کردم: "در بازار محبت با رشته کلافی غم سودای تو دارم. " ابعاد کتاب خیلی خوش دست است؛ میتوانی با یک دست بگیری و با دست دیگر غذا را هم بزنی. کتاب را که ورق میزنی جدا شدن فصل ها را متوجه نمی شوی و باید روی عنوان های بالای صفحات زوج نگاه بیاندازی. آخرِ بعضی فصل ها با عبارت ر.ک.عنوان ختم می شود که باید خودت حدس بزنی یعنی رجوع کن به عنوان یا از نویسنده معنایش را بپرسی. یادم نیست آجیل شهادت را بالاخره در منا خوردند یا نه. دوست داشتم بیشتر در فکر نویسنده بروم مثلا وقتی طواف امام صادق(ع) را انجام میداد، من که به اندازه یک دور طواف هم از امام صادق چیزی نمیدانم چه برسد به هفت دور، یا صحبت هایی که آن هم کاروانی اش با هاجر و اسماعیل می کرد. در مورد طرح مودت هم بیشتر دوست داشتم بهش پرداخته میشد و همینطور بعد از حج. دلم میخواست از اسرار حج هم لابلای خط های کتاب بیشتر ببینم. من مقدمه کتاب را که نوشته بود "مگر حج برای پیرزن پیرمردها نبود؟مگر فلان و مگر میسان..." خیلی دوست داشتم؛ همان صفحه بود که قلابم کرد تا آخر بخوانمش. ممنون از نویسنده که انقدر زیبا سفرش را به اشتراک گذاشت. به امید دنیایی مشاع با امامی حاضر. راستی من تا به حال از زاویه دید نویسنده به سال های حجی که امام ظهور کرده باشد نگاه نکرده بودم؛اینکه چندین سال بخواهم در نوبت باشم؛ شاید هم اصلا نوبتی در کار نباشد و زمین آنقدر فراخ شود که همه متقاضیان جا شوند مثل اربعین و زمین کربلا و زائرانش. 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.دیروزدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.8200حمیده کاظمی یادداشت نوشت.1403/01/15دست نامه روایت و روایت نویسی4.01 کتاب "دستنامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحهایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمیدانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع میخورد. اگر تعریفش این باشد، دستنامهها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغرتر و خوشدست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمیخورد. برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه میخواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک انشاالله میگذرم، انشاالله آنچه را میخواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوهنامه های نشر مرزوبوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس میکشیدم. خسته کنندهترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش میخواندم و به شعورم توهین میشد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه میشد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم. بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحهشان میزنم. به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد میکنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید. راستش را بخواهید مثل دستنامه که نمی دانستم چیست، شیوهنامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که میخواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیقتری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه. با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت. همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آنها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد. مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم. 03حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/15دست نامه روایت و روایت نویسی4.0100حمیده کاظمی تا صفحۀ 320 خواند.1403/01/11دست نامه روایت و روایت نویسی320 / 460 % 6900حمیده کاظمی شروع به مطالعه کرد.1403/01/11دست نامه روایت و روایت نویسی4.0100حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/07فرزندم این چنین باید بود جلد 1اصغر طاهرزاده4.61 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07فرزندم این چنین باید بود جلد 1اصغر طاهرزاده4.6100حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07فرزندم این چنین باید بود جلد 2اصغر طاهرزاده0.000حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07خدایا فرزند سالم و صالح می خواهم! جلد 2زبیده خدائی4.8000حمیده کاظمی یادداشت نوشت.1403/01/07جرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.01 چه می شود که حسودان تخریب لحظه لحظه ی جسم خود را نمی بینند و سلامت بدن خود را قربانی حسادت سوزانشان می کنند. حکمت ۲۲۵ 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07جرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.0100حمیده کاظمی بریدۀ کتاب منتشر کرد.1403/01/07آقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.80صفحۀ 1این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند، مهدی به دریا پیوست!00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07آقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.8000حمیده کاظمی بریدۀ کتاب منتشر کرد.1403/01/07ستاره منزهره یزدان پناه0.0صفحۀ 57از همان زمان که بسم الله را حذف کردند باختند.00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07ستاره منزهره یزدان پناه0.000حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/05دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیربهناز ضرابی زاده4.180 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/05دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیربهناز ضرابی زاده4.18000حمیده کاظمی میخواهد بخواند.1403/01/05تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریاناکرم اسلامی4.716500حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/05گامهای موفقیت در پرتو قرآن کریممحمدعلی انصاری3.51 00
حمیده کاظمیحمیده کاظمیدنبال کردن@hmkazemi14 دنبال شده4 دنبال کنندهکتابدوست(34 کتاب)0امتیازدنبال کردن 5یادداشت29امتیاز0لیستکتابخانهنمایش کتابخانهخواندهام34 کتابدر حال خواندن3 کتابخواهم خواند6 کتابیادداشتهاحمیده کاظمیدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.82 کتاب دورت بگردم، سفرنامه حج خانم غفار حدادی، کتابیست که دو روزه خواندمش. وقتی کتاب را دست می گیری انگار میشوی هم کاروانی یا هم اتاقی یا نه، یک پرستو، روی شانه های نویسنده. شب ها و روزها را با او سپری می کنی؛ در تولد چهل سالگی اش تو هم مبعوث می شوی؛ اشک میریزی؛ می خندی؛ تو هم دنبال امام می گردی، نمیدانی کتاب و نامه اش را چطور به دست امام برسانی. سیر زمانی کتاب را از روزهایی که بالای هر صفحه نوشته شده گم نمی کنی. من طواف آخر و شعرهای اون پیرمرد را خیلی دوست داشتم. یادم است خودم هم با شعر یک پیرزن طواف می کردم: "در بازار محبت با رشته کلافی غم سودای تو دارم. " ابعاد کتاب خیلی خوش دست است؛ میتوانی با یک دست بگیری و با دست دیگر غذا را هم بزنی. کتاب را که ورق میزنی جدا شدن فصل ها را متوجه نمی شوی و باید روی عنوان های بالای صفحات زوج نگاه بیاندازی. آخرِ بعضی فصل ها با عبارت ر.ک.عنوان ختم می شود که باید خودت حدس بزنی یعنی رجوع کن به عنوان یا از نویسنده معنایش را بپرسی. یادم نیست آجیل شهادت را بالاخره در منا خوردند یا نه. دوست داشتم بیشتر در فکر نویسنده بروم مثلا وقتی طواف امام صادق(ع) را انجام میداد، من که به اندازه یک دور طواف هم از امام صادق چیزی نمیدانم چه برسد به هفت دور، یا صحبت هایی که آن هم کاروانی اش با هاجر و اسماعیل می کرد. در مورد طرح مودت هم بیشتر دوست داشتم بهش پرداخته میشد و همینطور بعد از حج. دلم میخواست از اسرار حج هم لابلای خط های کتاب بیشتر ببینم. من مقدمه کتاب را که نوشته بود "مگر حج برای پیرزن پیرمردها نبود؟مگر فلان و مگر میسان..." خیلی دوست داشتم؛ همان صفحه بود که قلابم کرد تا آخر بخوانمش. ممنون از نویسنده که انقدر زیبا سفرش را به اشتراک گذاشت. به امید دنیایی مشاع با امامی حاضر. راستی من تا به حال از زاویه دید نویسنده به سال های حجی که امام ظهور کرده باشد نگاه نکرده بودم؛اینکه چندین سال بخواهم در نوبت باشم؛ شاید هم اصلا نوبتی در کار نباشد و زمین آنقدر فراخ شود که همه متقاضیان جا شوند مثل اربعین و زمین کربلا و زائرانش. 00حمیده کاظمیدست نامه روایت و روایت نویسی4.01 کتاب "دستنامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحهایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمیدانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع میخورد. اگر تعریفش این باشد، دستنامهها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغرتر و خوشدست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمیخورد. برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه میخواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک انشاالله میگذرم، انشاالله آنچه را میخواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوهنامه های نشر مرزوبوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس میکشیدم. خسته کنندهترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش میخواندم و به شعورم توهین میشد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه میشد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم. بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحهشان میزنم. به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد میکنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید. راستش را بخواهید مثل دستنامه که نمی دانستم چیست، شیوهنامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که میخواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیقتری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه. با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت. همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آنها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد. مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم. 03حمیده کاظمیجرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.01 چه می شود که حسودان تخریب لحظه لحظه ی جسم خود را نمی بینند و سلامت بدن خود را قربانی حسادت سوزانشان می کنند. حکمت ۲۲۵ 00حمیده کاظمیعملیات احیا: روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری الکتروموتورمحمد حکم آبادی4.614 کتاب "عملیات احیا'" کتابیست که دو نفسه خواندمش؛ دو هفته مانده به عید، وسط خانه تکانی؛ هیچ چیز سر جایش نبود، ولی من نمی توانستم، به آخر نرسیده، کتاب را ول کنم؛ حدس بزن چه کتابی است!! راستش از زبان نویسنده تعریفش را شنیده بودم؛ که صد میلیون جایزه جلال بُرده. خودمانی اش می شود این :"بخونم ببینم چی نوشته حالا". کتاب روایتیست واقعی و شاید یک خط اسرائیلیات هم ندارد؛ بعد از خواندن کتاب احساس نمی کنی وقتت تلف شد. روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری، که بهتر بود می نوشت: " روایت صعود یک مجموعه با تراز مالی منفی شصت میلیارد تومان(یا شرکتی که تا مرز ورشکستگی رفته ) به قله دانش و فناوری". یک خط واضح، بدون جنگولک کاری و ایهام؛ یک داستان لو رفته، که تو را کنجکاو می کند به چگونگی ها؛ تا دست در دستش در مسیر پیشرفت قدم بزنی. هر چقدر تعریف کنم از پله های چیده شده پیشرفت، در قالب فصل های کتاب، کم گفتم. وقتی از زبان چند نفر، روایت پیشرفت را می خوانی، خسته نمی شوی؛ احساس بُلف نمی کنی. وراجی زیادی که نمی شنوی، نقاط مهم و جزئیات مطرح شده، در ذهنت حک می شود. وقتی مدیر عامل جدید برای بازدید می رود، تو با چشم اوست که می بینی؛ حتی کبریت های سوخته دور اجاق گاز را . باورت نمی شود!! کتاب من را برد نیرو گاه اتمی؛ کنار آن موتور های غول پیکر و پیچیده. رفتم در جلد آن نیروی فنی و چند مقاله روسی برای همسرش فرستادم، تا ترجمه کند! حتی رفتم در بچگی مهندس رستمی و برای پدرش دست تکان دادم، چند خط بعد، در بهت او، من هم مات شدم و اشک ریختم. اصلا انگار خودم در جمکو کار می کنم؛ وقتی در خیابان ها، صف های طولانی ماشین را جلوی جایگاه های سوخت سی ان جی نمی بینم، لبخند میزنم؛ چون جمکو توانست موتور ضد انفجار هم بسازد. نویسنده همه چیز را از زبان افراد جمکو نشان می دهد، خودش اصلا درون متن نیست؛ احساس نمیکنی کسی دارد برایت گزارش می دهد. حتی اول کتاب هم نبود. در سخن پایانی از جریان مصاحبه هایش می گوید. بعد انتخاب قالب و سیر نگارش. بدون ترس از چشم زخم، می گوید، بعد از تحقیق، نگارش کتاب، دو ماه زمان برد و آخر،اسم تمام کسانی که در این کتاب، به نحوی کمکش کرده اند را می برد و دعا می کند. از چگونگی انتخاب سوژه و سفارش کتاب چیزی نمی گوید و خواننده را با یک پرسش، که آیا با اعظم حکم آبادی(تنها راوی مهندس خانم کتاب)نسبتی دارد یا نه؟، رها میکند. کتاب که تمام شد، رفتم سایت جمکو، تمام صفحاتش را بررسی کردم. حتی اخبارش به روز بود؛ کارمندانش درخت کاشته بودند. کاتالوگش را دانلود کردم. کامل سر در نیاوردم چی به چی است؛ ولی دلم میخواهد، هر جایی که نیازشان است، معرفی اش کنم. جمکو برایم شرکت گوگل شده؛ جایی رویایی برای کار. حتی به این فکر کردم که چطور مخ همسرم را بزنم که از کارش استعفا دهد و برود جمکو. کتاب، جمکو را به من نشان داد. باید چند جلد "عملیات احیا" بخرم؛ یکی را بدهم آن فامیلم که همه جنس های ریز و درشت زندگی اش خارجیست؛ یکی را بدهم به تعمیر کار لباسشویی مان که با آب و تاب از موتور آاگ تعریف می کرد و سر تکان می داد، برای جنس ایرانی؛ یکی را بدهم به آن دانشجوی فامیل که سودای مهاجرت دارد؛ یکی هم بدهم همسرم بخواند، چون خودم از فیدیبو خواندم! فقط کاش پیشگفتار ناشر، آنقدر از انقلاب، دفاع مقدس، هیئت و روضه نیاورده بود؛ تا هر کس با این چیزها سر و سری ندارد هم، میل به خواندنش کور نشود. 13حمیده کاظمیالی...فائضه حدادی4.238 کتاب "الی، سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی" را از فیدیبو خریدم. کتاب از همان اول دستت را می گیرد و تا به آخر نرسیدی ول نمی کند. حتی جاهایی که پسرت می خواهد با بدجنسی بین تو و صفحه موبایلت فاصله ایجاد کند؛ دورخیز می کند و با یک دست شیرجه می رود رویت؛ درست در فاصله بین گوشی و چشمانت و جایش را جوری تنظیم می کند که نتوانی بخوانی؛ موفق نمی شود چون قلاب کتاب قوی تر است. ببینید با چه اوصافی کتاب را خواندم. راستش را بخواهید قبلا به سوریه و لبنان سفر کرده بودم و مدیترانه زیبا را هم دیده بودم، خواندنم از روی تکلیف بود ولی بدون اکراه، میخواستم با سبک نویسنده و کلا تکنیک های نویسندگی آشنا شوم. عنوان کتاب خیلی هوشمندانه و وسوسه کننده برای خواندن انتخاب شده است. خصوصا سرزمین های اشغالی اش. اول کتاب هم انتظار داری بروی در جمع خانواده ای از غزه و بیشتر با آنها آشنا شوی. ۱۵ درصد کتاب را می خوانی تا میرسی به لبنان. در خانه ای که برای شهیدی است و قبلا حاج قاسم هم در آن قدم گذاشته.. همین طور میخوانی و گاهی اشک میریزی و گاهی می خندی، به خودت می آیی میبینی کتاب تمام شد و تو به هیچکدام از آن جاهایی که انتظار داشتی نرسیدی. تاثیر گذارترین جمله کتاب برایم این بود: "فرق است بین زائر و توریست" کلی سوال برایم ایجاد شد و نویسنده به تمام آنها پاسخ داد. امیدوارم جلسه نقدی هم برایش برگزار شود ببینم چقدر نقدهایی که دارم جایز است یا مکروه. ممنونم از خانم غفار حدادی که بدون هیچ ملاحظه کاری سوالاتم را جواب داد و دعا می کنم قلم ایشان هر چه توانمند تر و پر نورتر تا سالیان سال برایمان بنویسد. 00باشگاههااین روزهااا203 عضوپس از بیست سالدورۀ فعالچالشهااین کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.بریدههای کتابحمیده کاظمیآقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.80صفحۀ 1این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند، مهدی به دریا پیوست!00حمیده کاظمیستاره منزهره یزدان پناه0.0صفحۀ 57از همان زمان که بسم الله را حذف کردند باختند.00فعالیتهاحمیده کاظمی یادداشت نوشت.دیروزدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.82 کتاب دورت بگردم، سفرنامه حج خانم غفار حدادی، کتابیست که دو روزه خواندمش. وقتی کتاب را دست می گیری انگار میشوی هم کاروانی یا هم اتاقی یا نه، یک پرستو، روی شانه های نویسنده. شب ها و روزها را با او سپری می کنی؛ در تولد چهل سالگی اش تو هم مبعوث می شوی؛ اشک میریزی؛ می خندی؛ تو هم دنبال امام می گردی، نمیدانی کتاب و نامه اش را چطور به دست امام برسانی. سیر زمانی کتاب را از روزهایی که بالای هر صفحه نوشته شده گم نمی کنی. من طواف آخر و شعرهای اون پیرمرد را خیلی دوست داشتم. یادم است خودم هم با شعر یک پیرزن طواف می کردم: "در بازار محبت با رشته کلافی غم سودای تو دارم. " ابعاد کتاب خیلی خوش دست است؛ میتوانی با یک دست بگیری و با دست دیگر غذا را هم بزنی. کتاب را که ورق میزنی جدا شدن فصل ها را متوجه نمی شوی و باید روی عنوان های بالای صفحات زوج نگاه بیاندازی. آخرِ بعضی فصل ها با عبارت ر.ک.عنوان ختم می شود که باید خودت حدس بزنی یعنی رجوع کن به عنوان یا از نویسنده معنایش را بپرسی. یادم نیست آجیل شهادت را بالاخره در منا خوردند یا نه. دوست داشتم بیشتر در فکر نویسنده بروم مثلا وقتی طواف امام صادق(ع) را انجام میداد، من که به اندازه یک دور طواف هم از امام صادق چیزی نمیدانم چه برسد به هفت دور، یا صحبت هایی که آن هم کاروانی اش با هاجر و اسماعیل می کرد. در مورد طرح مودت هم بیشتر دوست داشتم بهش پرداخته میشد و همینطور بعد از حج. دلم میخواست از اسرار حج هم لابلای خط های کتاب بیشتر ببینم. من مقدمه کتاب را که نوشته بود "مگر حج برای پیرزن پیرمردها نبود؟مگر فلان و مگر میسان..." خیلی دوست داشتم؛ همان صفحه بود که قلابم کرد تا آخر بخوانمش. ممنون از نویسنده که انقدر زیبا سفرش را به اشتراک گذاشت. به امید دنیایی مشاع با امامی حاضر. راستی من تا به حال از زاویه دید نویسنده به سال های حجی که امام ظهور کرده باشد نگاه نکرده بودم؛اینکه چندین سال بخواهم در نوبت باشم؛ شاید هم اصلا نوبتی در کار نباشد و زمین آنقدر فراخ شود که همه متقاضیان جا شوند مثل اربعین و زمین کربلا و زائرانش. 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.دیروزدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.8200حمیده کاظمی یادداشت نوشت.1403/01/15دست نامه روایت و روایت نویسی4.01 کتاب "دستنامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحهایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمیدانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع میخورد. اگر تعریفش این باشد، دستنامهها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغرتر و خوشدست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمیخورد. برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه میخواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک انشاالله میگذرم، انشاالله آنچه را میخواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوهنامه های نشر مرزوبوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس میکشیدم. خسته کنندهترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش میخواندم و به شعورم توهین میشد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه میشد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم. بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحهشان میزنم. به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد میکنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید. راستش را بخواهید مثل دستنامه که نمی دانستم چیست، شیوهنامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که میخواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیقتری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه. با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت. همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آنها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد. مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم. 03حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/15دست نامه روایت و روایت نویسی4.0100حمیده کاظمی تا صفحۀ 320 خواند.1403/01/11دست نامه روایت و روایت نویسی320 / 460 % 6900حمیده کاظمی شروع به مطالعه کرد.1403/01/11دست نامه روایت و روایت نویسی4.0100حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/07فرزندم این چنین باید بود جلد 1اصغر طاهرزاده4.61 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07فرزندم این چنین باید بود جلد 1اصغر طاهرزاده4.6100حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07فرزندم این چنین باید بود جلد 2اصغر طاهرزاده0.000حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07خدایا فرزند سالم و صالح می خواهم! جلد 2زبیده خدائی4.8000حمیده کاظمی یادداشت نوشت.1403/01/07جرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.01 چه می شود که حسودان تخریب لحظه لحظه ی جسم خود را نمی بینند و سلامت بدن خود را قربانی حسادت سوزانشان می کنند. حکمت ۲۲۵ 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07جرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.0100حمیده کاظمی بریدۀ کتاب منتشر کرد.1403/01/07آقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.80صفحۀ 1این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند، مهدی به دریا پیوست!00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07آقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.8000حمیده کاظمی بریدۀ کتاب منتشر کرد.1403/01/07ستاره منزهره یزدان پناه0.0صفحۀ 57از همان زمان که بسم الله را حذف کردند باختند.00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07ستاره منزهره یزدان پناه0.000حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/05دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیربهناز ضرابی زاده4.180 00حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/05دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیربهناز ضرابی زاده4.18000حمیده کاظمی میخواهد بخواند.1403/01/05تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریاناکرم اسلامی4.716500حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/05گامهای موفقیت در پرتو قرآن کریممحمدعلی انصاری3.51 00
حمیده کاظمی یادداشت نوشت.دیروزدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.82 کتاب دورت بگردم، سفرنامه حج خانم غفار حدادی، کتابیست که دو روزه خواندمش. وقتی کتاب را دست می گیری انگار میشوی هم کاروانی یا هم اتاقی یا نه، یک پرستو، روی شانه های نویسنده. شب ها و روزها را با او سپری می کنی؛ در تولد چهل سالگی اش تو هم مبعوث می شوی؛ اشک میریزی؛ می خندی؛ تو هم دنبال امام می گردی، نمیدانی کتاب و نامه اش را چطور به دست امام برسانی. سیر زمانی کتاب را از روزهایی که بالای هر صفحه نوشته شده گم نمی کنی. من طواف آخر و شعرهای اون پیرمرد را خیلی دوست داشتم. یادم است خودم هم با شعر یک پیرزن طواف می کردم: "در بازار محبت با رشته کلافی غم سودای تو دارم. " ابعاد کتاب خیلی خوش دست است؛ میتوانی با یک دست بگیری و با دست دیگر غذا را هم بزنی. کتاب را که ورق میزنی جدا شدن فصل ها را متوجه نمی شوی و باید روی عنوان های بالای صفحات زوج نگاه بیاندازی. آخرِ بعضی فصل ها با عبارت ر.ک.عنوان ختم می شود که باید خودت حدس بزنی یعنی رجوع کن به عنوان یا از نویسنده معنایش را بپرسی. یادم نیست آجیل شهادت را بالاخره در منا خوردند یا نه. دوست داشتم بیشتر در فکر نویسنده بروم مثلا وقتی طواف امام صادق(ع) را انجام میداد، من که به اندازه یک دور طواف هم از امام صادق چیزی نمیدانم چه برسد به هفت دور، یا صحبت هایی که آن هم کاروانی اش با هاجر و اسماعیل می کرد. در مورد طرح مودت هم بیشتر دوست داشتم بهش پرداخته میشد و همینطور بعد از حج. دلم میخواست از اسرار حج هم لابلای خط های کتاب بیشتر ببینم. من مقدمه کتاب را که نوشته بود "مگر حج برای پیرزن پیرمردها نبود؟مگر فلان و مگر میسان..." خیلی دوست داشتم؛ همان صفحه بود که قلابم کرد تا آخر بخوانمش. ممنون از نویسنده که انقدر زیبا سفرش را به اشتراک گذاشت. به امید دنیایی مشاع با امامی حاضر. راستی من تا به حال از زاویه دید نویسنده به سال های حجی که امام ظهور کرده باشد نگاه نکرده بودم؛اینکه چندین سال بخواهم در نوبت باشم؛ شاید هم اصلا نوبتی در کار نباشد و زمین آنقدر فراخ شود که همه متقاضیان جا شوند مثل اربعین و زمین کربلا و زائرانش. 00
حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.دیروزدورت بگردم... روایتی صمیمی از قدیمیترین کنگره سالانه دنیافائضه حدادی4.8200
حمیده کاظمی یادداشت نوشت.1403/01/15دست نامه روایت و روایت نویسی4.01 کتاب "دستنامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحهایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمیدانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع میخورد. اگر تعریفش این باشد، دستنامهها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغرتر و خوشدست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمیخورد. برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه میخواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک انشاالله میگذرم، انشاالله آنچه را میخواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوهنامه های نشر مرزوبوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس میکشیدم. خسته کنندهترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش میخواندم و به شعورم توهین میشد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه میشد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم. بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحهشان میزنم. به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد میکنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید. راستش را بخواهید مثل دستنامه که نمی دانستم چیست، شیوهنامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که میخواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیقتری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه. با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت. همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آنها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد. مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم. 03
حمیده کاظمی یادداشت نوشت.1403/01/07جرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.01 چه می شود که حسودان تخریب لحظه لحظه ی جسم خود را نمی بینند و سلامت بدن خود را قربانی حسادت سوزانشان می کنند. حکمت ۲۲۵ 00
حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07جرعه های سلامتی: رهیافت هایی بر سلامت جسم و جان از نهج البلاغهمژده پورحسینی5.0100
حمیده کاظمی بریدۀ کتاب منتشر کرد.1403/01/07آقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.80صفحۀ 1این آرزوی مهدی بود که پیکرش زمین را اشغال نکند، مهدی به دریا پیوست!00
حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/07آقای شهردار: بر اساس زندگی شهید مهدی باکری جلد 1داود امیریان3.8000
حمیده کاظمی بریدۀ کتاب منتشر کرد.1403/01/07ستاره منزهره یزدان پناه0.0صفحۀ 57از همان زمان که بسم الله را حذف کردند باختند.00
حمیده کاظمی امتیاز داد.1403/01/05دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیربهناز ضرابی زاده4.180 00
حمیده کاظمی کتاب را تمام کرد.1403/01/05دختر شینا: خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیربهناز ضرابی زاده4.18000
حمیده کاظمی میخواهد بخواند.1403/01/05تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریاناکرم اسلامی4.716500