پنجره چوبی
سرم را به طرف سقف گرداندم. ناگهان چیزی در درونم فروریخت. همان حس اولین نگاهمان در ایستگاه اتوبوس مرا گرفت. حالا مطمئن بودم که مرا می بیند.... .
بریدۀ کتابهای مرتبط به پنجره چوبی
نمایش همهلیستهای مرتبط به پنجره چوبی
یادداشتهای مرتبط به پنجره چوبی
2
2
1
این کتاب رو به اسم "عاشقانه مذهبی" خوندم و فهمیدم این یه دسته ی جدید در کتاب های زرده که بین بچه های مومن تر رواج داره! در حالی که بر خلاف کتاب های دفاع مقدس - انقلابی مستند یا خوب، اصلا احساس نزدیکی به اون دوران به آدم دست نمی داد... داستان رو دختر بی دین و ایمون!ی می گفت که حتی نفهمیده بود داره انقلاب می شه(با اینکه دانشجو بود!) و بعد از آشنا شدن با جوان انقلابی(عشق در یک نگاه) انقلابی و محجبه و چادری شد در حدی که وقتی آقا مهدی نبود می رفت مسجد و امامزاده! از هفته اول بعد از انقلاب هم که شوهرش رفت اردوهای جهادی و بعد هم کردستان و بعد هم جنگ... خب! توی این کتاب هم البته یه معجزه ی درست و درمون داشتیم و آقا مهدی وقتی پزشکان مرگ قطعی ش رو اعلام کردن، بعد چند ساعت تو سردخونه زنده شد! و این انسان کسی بود که در زمان بیهوشی هم زیر لب ذکر می گفت! چیزهایی که من درباره بزرگترین افراد و شهدا هم نشنیده بودم!! چرا آخه؟!...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
3
داستان در قالب یک رمان عاشقانه از وقایع پیش از انقلاب شروع میشه تا جنگ تحمیلی و بعد از اون ادامه پیدا می کنه روایتگر دختری ست که علاقه مند به پسری میشه که جز انقلابیون هست و این علاقه دختر رو به جریانات مبارزات میکشونه که خوندنش خالی از لطف نیست و رمان جذابی هست و البته اولین کتابی بود که تو این سبک می خوندم و آخرش مرد اول داستان یعنی شوهر روایتگر شهید نشد
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0