یادداشت زینب محمدی

                انسان ها در جامعه  عقاید و ظاهر های مختلفی دارند و نمی توانیم به کسی عقیده یا نظرمان را تحمیل کنیم اما می توانیم با رفتار ها و برخوردهایی که با دیگران می کنیم آنها را به سمت خودمان جذب کنیم و شاید جذب کردن یا جذب شدن یک فرد اتفاقاتی را در زندگی اش رقم بزند ، گاهی این اتفاقات خوشایند است و گاهی بر خلاف آنچه که تصور می کنیم و انتظارش را داریم باشد . شرایط جامعه هم تاثیر خیلی مهمی بر این اتفاقات دارد .
      گلی دانشجوی داروسازی است و رفت و امد اش از خانه به دانشگاه  با اوتبوس است و در روزی که روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته بود پسری که در حال خواندن کتابی بود را دید و انقدر که پسری که ظاهر اش با گلی صدو هشتاد درجه متفاوت  بود دل گلی را بخاطر سر بزیر بودنش با خود برد اما دیدار دومی اتفاق می افتد یا گلی در انتظار مرد کتاب بدست اش می ماند ؟.........
	کتاب از زبان گلی روایت می شد و خواننده می توانست تمام احساسات شخصیت اصلی داستان را در اتفاقات مختلف متوجه شود و خودش را جای شخصیت اصلی داستان بگذارد و این دلیل باعث می شد که خواننده برای شنیدن ادامه داستان و چگونه حل شدن گره های داستان  با کتاب همراه باشد و نتواند از کتاب دست بکشد. احساسات خیلی خیلی خوب بیان شده بود و در بعضی مواقع مثلا اولین کادویی که مهدی به گلی داد و ماجرای پیدا کردن کادو احساسات گلی لحظه به لحظه خیلی خوب و پر از هیجان و اضطراب بیان شده بود .
  سوالی که ایا گلی دوباره مهدی را می بیند یا نه ؟ پیش آمدن این سوال برای هر خواننده ای امکان پذیر است و این پاسخ گرفتن به این سوال نه خیلی دیر و نه خیلی زود اتفاق می افتد و این زمان مناسب که نویسنده انتخاب کرده است نه باعث کسل شدن نه با فهمیدن جواب خیلی زود خواننده را شک می کند ، رابطه ای که بین گلی و مهدی بود رابطه جالبی بود و بهانه های گلی برای دیدن مهدی باعث می شد به داستان هیجان بدهد یا حتی وقتی که گلی می خواست به خانه خاله مهدی برود و پوشش اش را به خاطره مهدی عوض کرد  اتفاق جالبی در داستان بود .
	زمانی که در آن کتاب پیش می رفت خیلی جالب بود چون هم اتفاقات جامعه و درگیری شخصیت ها را با ان داشتیم و هم اتفاقات خانوادگی و شخصی که برای هر خانواده ای وجود دارد. 
اگر بخواهیم از خانواده ها در کتاب هم نکته ای بگویم می توانم بگویم که نقش پرنگی را دارند و به ما ارتباط  مودبانه و دوستانه ای را به ما یاد می دهد و هنگام خواندن کتاب از گرمی محبت و دوستی شان لذت زیادی می بریم .                              
 پیرنگ کتاب خیلی خوب بود و چون با جامعه همراه بود می توانست پستی ها و بلندی هایی را در کنار احساسی بودن زیاد اش همراه داشته باشد.
 	یکی از نکته های خیلی مهم داستان پایان داستان بود که خواننده را از آنچه پیش بینی می کرد وا می داشت و این اتفاق غیر منتظره کتاب با هیجان را برای من به پایان رساند و با لبخندی که انگار از نویسنده به خاطره روایت کردن داستان که ما پایانی را پیش بینی کنیم ولی از طرفی دیگر پایان شکلی دیگر به اتمام برسد رودست خورده بودم کتاب را کنار گذاشته ام . 
موضوع و بیان کردن احساسات و ....اینقدر جذاب و خوب بود که بعد از به پایان رسیدن کتاب ما دلتنگ همه این ها می شدیم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.