یادداشت محمدامین رنجبری

                پنجرهٔ چوبی
این پنجره ختمِ به پنجره فولاد رضا می شود.
برای تسکین دردها، گریه های بی‌امان، اسارت و رهایی از بند ... نمیدانم! باید خواند و دید.
فهیمه پرورش با لطافتی دست به قلم برده ‌اند که هر قلبی را نوازش میکند.
حقا که خانم پرورش این داستان را مانند باغبانی پرورش داده بودند که  فعل انتظار را صرف کرده و در مکتب صبر تلمذ نموده؛ تا  به ثمر رسیدن بذر عشق، گریه و جنگ را در مخاطبشان از پشت همان «پنجره‌ی چوبی» ای که در ذهنشان پرورانده بودند، نظاره کنند.
و چه زیبا جرعه جرعه از عشقِ میان دو‌ نفر، از دو‌جهان متفاوت را به هم میچشاند و در آخر می شود جهانی که فقط از وجود تو جهان است. انگار روحِ سهراب را در این کتاب دمیده باشند؛ تو مرا یاد کنی یا نکنی ... نفسم‌میگیرد در هوایی که نفس های تو‌ نیست. 
کتاب از دل تاریخ عبور کرده و‌ در جنگ تحمیلی اسیر می شود. نویسنده سعی بر آن دارد که اشاره‌ ای هرچند مختصر به جریانات فکری آن زمان داشته باشد.
باید قلمِ فهیمه پرورش را با طلا، آذین گرفت.



        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.