حکایت غریب پنهان شدن سعید خوش خیال بداقبال

حکایت غریب پنهان شدن سعید خوش خیال بداقبال

حکایت غریب پنهان شدن سعید خوش خیال بداقبال

امیل حبیبی و 1 نفر دیگر
3.5
8 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

12

شابک
9789648978070
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1394/12/26

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
«گفتم که،اصلا متوجه بود و نبودم نشده ای،علتش هم این است که توجهاتت ضعیف است،حضرت آقا!چند بار اسم مرا در روزنامه های پرتیتراژ دیده ای؟تا حالا گزارش بازداشت صدها نفر را به دست پلیس حیفا در روز انفجار میدان تره بار در میدان حناطیر-پاریس فعلی-نخوانده ای؟هر عربی که در پایین شهر حیفا ول میگشت دستگیر شد،چه سواره چه پیاده،روزنامه ها اسم آدم های محترمی را که اشتباهی دستگیر شده بودند چاپ کردند و یادشان نرفت بگویند دیگرانی هم بودند که دستگیر شدند،من هم همان دیگرانم دیگر.»
(از متن کتاب)
رمان «وقایع غریب غیب شدن سعید ابونحس خوشبدبین»در قالب طنزی صریح و شفاف،سبک های داستانی رایج در جهان عرب را به هم آوردی میخواند،این رمان از انعطاف پذیری و تغییر و برآمدن و چه جدیدی از بلوغ داستا نویسی مدرن عربی خبر داده است،دیدگاه امیل حبیبی،همان طور که ترور لگسیک در مقاله ای با عنوان «فلسطینی بد اقبال»نوشت،«حاصل ذهنی پخته و آگاه ونتیجه ی تجربه ی سالیان دراز است.»
حبیبی در خوشبدبین قواعد مرسوم را کنار گذاشته و تا امروز نیز این رمان نظیر نداشته و کسی نتوانسته از آن تقلید کند.

      

پست‌های مرتبط به حکایت غریب پنهان شدن سعید خوش خیال بداقبال

یادداشت‌ها

          سلام! جناب محترم نویسنده ... دقیقا چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتی تلخ ترین اتفاقات دنیا رو‌ به زبون‌طنز بنویسی؟! راستش استفاده از طنز برای امور انتقادی متداوله ... اما این‌یکی انتقاد هم‌نبود! داستان های عجیبی بود از اشغال، تجاوز، لگد‌شدن هویت و در عین حال آمیخته با طنز ... مثل وقتایی که از شدت اندوه وادار میشی قهقهه بزنی .. گفت و گوی مادر با پسرش وفا بنظرم یکی از نقاط اوج ماجرا و روایت نویسنده است ، روی تک‌تک کلمه ها فکر شده بود. سعید ابونحس خوشبدبین‌یکی از عرب ها و‌فلسطینی هایی است که کمتر داستان شان‌را شنیده ایم، بیشتر قصه های ما مربوط به انسان هایی میشه که بعد از ایستادن یا جنگیدن یا خیلی ناگهانی از خانه و‌ شهرشون رانده شدن و‌ سر از اردوگاه ها و کشورهایی مثل لبنان درآوردن. اما سعید ابونحس خوشبدبین! شاید شانس آورد و توی اسرائیل ساکن شد مثل بعضی عرب های دیگه ، شدن خدمتکار و اسیرهای شهرنشین اسرائیلی ها ...حالا سعید عمرش با سال های زندگی در اسرائیل می گذره و‌ با تعریف کردن اتفاق ها و‌ آدم هایی که باهاشون مواجه میشه، مضحکه جالبی رو‌به نمایش میگذاره ...

▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎

_عمو به چه زبانی حرف میزنی؟
+ عربی
_با کی؟
+با ماهی!
_ماهی فقط عربی بلد است؟
+فقط بزرگ هاشان،
همان ها که وقتی ما عرب ها اینجا بودیم اینجا بودند ...
...
        

11

          «داستانی با طنز تلخ درباره‌ی خاطرات یک فلسطینی که پس از کوچ هم‌میهنانش تحت تابعیت اسرائیل مونده»
ترجمه‌ی خوبی داشت و پاورقی‌هاش هم خیلی به فهم بستر داستان و طنز واژگانیش کمک می‌کرد، هر چند قطعا خوندنش به زبان عربی جالب‌تره. دو ترجمه رو مقایسه کردم (البته نه خیلی دقیق و فنی و با متن اصلی هم تطبیق ندادم) ولی این ترجمه که نشر نون درآورده بیشتر به دلم نشست؛ حتی از روی عنوان!
اوایل کتاب ممکنه روایت کمی براتون گنگ باشه اما هرچی جلوتر بره بیشتر وارد داستان میشید و می‌فهمید که چه خبره. البته آخر کتاب کمی ریتم حوادث تند شد که با توجه به وضعیت سعید قابل توجیهه ولی ترجیح می‌دادم اینطور نباشه. بعد از این ریتم تند، کتاب پایان‌بندی مناسبی داشت که هم غیرمنتظره بود و هم نبود. 
 اگر سبک داستان‌های عزیز نسین رو می‌پسندید احتمالا این کتاب هم براتون جذابه.
در مجموع؛ از این که سعید ابونحس خوشبدبین چند روزی در مترو همراهم بود خوشحالم. رنج سفر و فشار جمعیت رو کم کرد!🫠
        

8

          به نام او

در این وقایع اخیر بود که متوجه شدم از فلسطین و فلسطینیان چقدر کم می‌دانم. فلسطین در نظر من و به‌احتمال زیاد در نظر بسیاری از ایرانیان به چند جمله و تصویر محدود می‌شد و می‌شود. کشوری که توسط جمعیتی از یهودیان سراسر دنیا غصب شده و هنوز هم مورد ستم و کشتار آنها قرار دارد. ولی این وقایع که نشان داد که از دست هیچ‌کس کاری ساخته نیست  موجب شد همه را انفعال و رخوت فرابگیرد یک خوبی برای من داشت و اینکه برای آرام‌کردن خودم تصمیم گرفتم حداقل بیش از آنچه تا پیش از این درباره فلسطین می‌دانم، بدانم. به‌همین خاطر رفتم به‌سراغ خواندن کتابهایی درباره آن و همچنین آثار ادبی این حوزه . دوباره شروع کردم به غسان کنفانی خواندن و محمود درویش خواندن. در این میان به نام تازه‌ای برخوردم: امیل حبیبی.

گویا امیل حبیبیِ مسیحی، جهانی‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نویسنده فلسطینی است و مهم‌ترین اثرش: «الوقائع الغريبة في اختفاء سعيد أبي النحس المتشائل». حبیبی این رمان را در سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار نوشت و در حدود چهل سال بعد برای اولین‌بار به فارسی ترجمه شد. عطاءالله مهاجرانی این اثر را با نام «خوش‌خیال بداقبال» ترجمه کرد. «متشائل» واژه‌ای جعلی است که حبیبی آن را از ترکیب دو واژه «متشائم» (بدبین) و «متفائل» (خوش‌بین) ساخته است، مثلِ واژه «هردوانه» در محاوره فارسی‌زبانان. همین امر ترجمه عنوانِ کتاب را مشکل کرده است. احسان موسوی خلخالی که یک سال بعد از مهاجرانی یعنی در سال نود و پنج این کتاب را ترجمه کرد عنوان دقیق‌تری را برایش برگزید: «وقایعِ غریبِ غیب‌شدنِ سعید ابونحسِ خوشبدبین».

پیش از اینکه مختصری از کتاب بگویم باید به این نکته اشاره کنم که امیل حبیبی به‌مانند فلسطین و ادبیاتش در میان ما ایرانی‌ها غریب افتاده. اول اینکه این‌قدر دیر شناختیمش و کتابش را ترجمه کردیم. دوم با وجود ترجمه این کتاب مهم هنوز هر دو آنها به چاپ دوم نرسیده. من هر دو را از روی اپلیکیشن طاقچه خواندم و پس از آن به صورت تصادفی نسخه‌های چاپی را در کتابفروشی‌ها پیدا کردم. در مورد نویسنده هم اطلاعات چندانی به زبان فارسی نیست و باید به مقدمه دو ترجمه از این کتاب اکتفا کرد.

و حالا که اینها را گفتم شاید شما بگویید اصلاْ این کتاب از لحاظ ادبی ارزش خواندن دارد یا نه؟ یا فقط موضوعش برایم جالب بوده است؟ باید بگویم که این رمان مدرن که با اقتباس از یکی از شیوه‌های سنتی قصه‌گویی یعنی پیکارِسْک*  داستان فلسطینیی را روایت می‌کند، اثری خوب و خواندنی است. حبیبی شخصیتی می‌سازد که هم خوش‌اقبال است و هم بداقبال. هم از بلاهایی که اسرائیلی‌ها بر سر او و هم‌وطنانش می‌آورند به‌صورت معجزه‌آسا و غیرعادی جان به‌درمی‌برد و هم وقتی نجات پیدا می‌کند وارد موقعیتی بدتر و بغرنج‌تر می‌شود. حبیبی در انتخاب اسم قهرمانش این تناقض را نشان داده است:  سعید ابونحس. داستان در دید اول طنز است ولی در ژرف‌ساختش بسیار تراژیک و متاثرکننده است. سعیدی که آنقدر خوش‌خیال است که با اسرائیلی‌ها همکاری هم می‌کند در طول داستان یکی‌یکی عزیزانش را از دست می‌دهد و نابود‌شدن کشور و هم‌وطنانش را نظاره می‌کند. به نظر من داستان تعریضی است که نویسنده به خود و زندگی خود می‌زند. حبیبی که گویا مدتی در پارلمان اسرائیل نماینده بوده، همواره از جانب بسیاری از فلسطینی‌ها متهم به سازش و خیانت بوده است در صورتی که او به مقاومت و احقاق حقوق فلسطینیان اعتقاد داشت با این تفاوت که راه آن را در سازش می‌دید. با این توضیحات شاید بشود عنوان را به این عبارت محاوره‌ای در فارسی هم ترجمه کرد: «چوب دوسرطلا».

در آخر اینکه حتما توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید تا با ابعاد تازه‌تری از ادبیات مقاومت فلسطین آشنا شوید هر دو ترجمه با قیمتهای مناسب بر روی اپلیکیشن طاقچه موجود است. در مورد ترجمه‌ها باید بگویم که هردو خوب است ولی اگر واقعا مرا مجبور کنند که تنها یکی از آنها را انتخاب و معرفی کنم. ترجمه خلخالی را به‌خاطر روان‌بودن و اینکه بالاخره ترجمه مهاجرانی را هم پیش رو داشته، ترجیح می‌دهم.

*مرحوم دکتر بهرام مقدادی در کتاب ارزشمند «دانشنامه نقد ادبی» (چاپ نشر چشمه) آن را به‌درستی «داستان عیاری» ترجمه کرده و شرح خوبی بر آن نوشته است. مجالی برای توضیح نیست فقط بگویم داستانهایی چون «دن‌کیشوت» و «سرگذست حاجی بابای اصفهانی» پیکارِسْک محسوب می‌شود. داستانهایی که بار اصلی آن بر دوش شخصیت اول آن است فردی که شخصیتی غیرعادی دارد یا ابله است یا رند و قلندر، حضور او در موقعیت‌های مختلف داستان را پیش می‌برد.
        

29

          به نام او

در این وقایع اخیر بود که متوجه شدم از فلسطین و فلسطینیان چقدر کم می‌دانم. فلسطین در نظر من و به‌احتمال زیاد در نظر بسیاری از ایرانیان به چند جمله و تصویر محدود می‌شد و می‌شود. کشوری که توسط جمعیتی از یهودیان سراسر دنیا غصب شده و هنوز هم مورد ستم و کشتار آنها قرار دارد. ولی این وقایع که نشان داد که از دست هیچ‌کس کاری ساخته نیست موجب شد همه را انفعال و رخوت فرابگیرد یک خوبی برای من داشت و اینکه برای آرام‌کردن خودم تصمیم گرفتم حداقل بیش از آنچه تا پیش از این درباره فلسطین می‌دانم، بدانم. به‌همین خاطر رفتم به‌سراغ خواندن کتابهایی درباره آن و همچنین آثار ادبی این حوزه . دوباره شروع کردم به غسان کنفانی خواندن و محمود درویش خواندن. در این میان به نام تازه‌ای برخوردم: امیل حبیبی.

گویا امیل حبیبیِ مسیحی، جهانی‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نویسنده فلسطینی است و مهم‌ترین اثرش: «الوقائع الغريبة في اختفاء سعيد أبي النحس المتشائل». حبیبی این رمان را در سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار نوشت و در حدود چهل سال بعد برای اولین‌بار به فارسی ترجمه شد. عطاءالله مهاجرانی این اثر را با نام «خوش‌خیال بداقبال» ترجمه کرد. «متشائل» واژه‌ای جعلی است که حبیبی آن را از ترکیب دو واژه «متشائم» (بدبین) و «متفائل» (خوش‌بین) ساخته است، مثلِ واژه «هردوانه» در محاوره فارسی‌زبانان. همین امر ترجمه عنوانِ کتاب را مشکل کرده است. احسان موسوی خلخالی که یک سال بعد از مهاجرانی یعنی در سال نود و پنج این کتاب را ترجمه کرد عنوان دقیق‌تری را برایش برگزید: «وقایعِ غریبِ غیب‌شدنِ سعید ابونحسِ خوشبدبین».

پیش از اینکه مختصری از کتاب بگویم باید به این نکته اشاره کنم که امیل حبیبی به‌مانند فلسطین و ادبیاتش در میان ما ایرانی‌ها غریب افتاده. اول اینکه این‌قدر دیر شناختیمش و کتابش را ترجمه کردیم. دوم با وجود ترجمه این کتاب مهم هنوز هر دو آنها به چاپ دوم نرسیده. من هر دو را از روی اپلیکیشن طاقچه خواندم و پس از آن به صورت تصادفی نسخه‌های چاپی را در کتابفروشی‌ها پیدا کردم. در مورد نویسنده هم اطلاعات چندانی به زبان فارسی نیست و باید به مقدمه دو ترجمه از این کتاب اکتفا کرد.

و حالا که اینها را گفتم شاید شما بگویید اصلاْ این کتاب از لحاظ ادبی ارزش خواندن دارد یا نه؟ یا فقط موضوعش برایم جالب بوده است؟ باید بگویم که این رمان مدرن که با اقتباس از یکی از شیوه‌های سنتی قصه‌گویی یعنی پیکارِسْک* داستان فلسطینیی را روایت می‌کند، اثری خوب و خواندنی است. حبیبی شخصیتی می‌سازد که هم خوش‌اقبال است و هم بداقبال. هم از بلاهایی که اسرائیلی‌ها بر سر او و هم‌وطنانش می‌آورند به‌صورت معجزه‌آسا و غیرعادی جان به‌درمی‌برد و هم وقتی نجات پیدا می‌کند وارد موقعیتی بدتر و بغرنج‌تر می‌شود. حبیبی در انتخاب اسم قهرمانش این تناقض را نشان داده است: سعید ابونحس. داستان در دید اول طنز است ولی در ژرف‌ساختش بسیار تراژیک و متاثرکننده است. سعیدی که آنقدر خوش‌خیال است که با اسرائیلی‌ها همکاری هم می‌کند در طول داستان یکی‌یکی عزیزانش را از دست می‌دهد و نابود‌شدن کشور و هم‌وطنانش را نظاره می‌کند. به نظر من داستان تعریضی است که نویسنده به خود و زندگی خود می‌زند. حبیبی که گویا مدتی در پارلمان اسرائیل نماینده بوده، همواره از جانب بسیاری از فلسطینی‌ها متهم به سازش و خیانت بوده است در صورتی که او به مقاومت و احقاق حقوق فلسطینیان اعتقاد داشت با این تفاوت که راه آن را در سازش می‌دید. با این توضیحات شاید بشود عنوان را به این عبارت محاوره‌ای در فارسی هم ترجمه کرد: «چوب دوسرطلا».

در آخر اینکه حتما توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید تا با ابعاد تازه‌تری از ادبیات مقاومت فلسطین آشنا شوید هر دو ترجمه با قیمتهای مناسب بر روی اپلیکیشن طاقچه موجود است. در مورد ترجمه‌ها باید بگویم که هردو خوب است ولی اگر واقعا مرا مجبور کنند که تنها یکی از آنها را انتخاب و معرفی کنم. ترجمه خلخالی را به‌خاطر روان‌بودن و اینکه بالاخره ترجمه مهاجرانی را هم پیش رو داشته، ترجیح می‌دهم.

*مرحوم دکتر بهرام مقدادی در کتاب ارزشمند «دانشنامه نقد ادبی» (چاپ نشر چشمه) آن را به‌درستی «داستان عیاری» ترجمه کرده و شرح خوبی بر آن نوشته است. مجالی برای توضیح نیست فقط بگویم داستانهایی چون «دن‌کیشوت» و «سرگذست حاجی بابای اصفهانی» پیکارِسْک محسوب می‌شود. داستانهایی که بار اصلی آن بر دوش شخصیت اول آن است فردی که شخصیتی غیرعادی دارد یا ابله است یا رند و قلندر، حضور او در موقعیت‌های مختلف داستان را پیش می‌برد.
        

8