بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فلسفه تنهایی

فلسفه تنهایی

فلسفه تنهایی

لارس اسوندسن و 1 نفر دیگر
4.1
53 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

107

خواهم خواند

150

احساس تنهایی، احساسی است که همگی مان از کودکی با آن آشنا هستیم، از آن روزی که انگار همه همبازی داشتند غیر ما؛ از آن شبی که در غم تنهایی گذراندیم، هرچند خیلی دلمان می خواست همراه و همدمی داشته باشیم؛ از آن مهمانی که در آن هیچ کس را نمی شناختیم و دور و برمان پر از آدم هایی بود که سخت گرم صحبت با هم بودند؛ از آن شبی که کنار همدم مان به خواب رفتیم اما می دانستیم که دیگر همدم یکدیگر نیستیم.

لیست‌های مرتبط به فلسفه تنهایی

نمایش همه
اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

پست‌های مرتبط به فلسفه تنهایی

یادداشت‌های مرتبط به فلسفه تنهایی

            یادمان هست روزهایی را که که فکر می‌کردیم ما تنها کودکی هستیم که هم‌بازی نداریم!
تنها نوجوانی که رفیق صمیمی نداریم تا از اسرارمان حرف بزنیم
و بعدها  زمان‌هایی حس کردیم تنها کسانی هستیم که دل در گرو کسانی داریم که شاید از نظر جسمی، عاطفی و روحی تنهایمان گذاشتند‌‌!
لارس اسونسن فیلسوف نروژی و استاد دپارتمان فلسفه در دانشگاه برگن در کتاب فلسفه تنهایی سعی می‌کند تا ماهیت تنهایی را تبیین کنند و ما را با این واقعیت غیرقابل انکار رو به رو کند.
از طرفی راهکار یا راه‌حل خاصی ارائه نمی‌دهد بلکه راهکار اصلی را در مواجهه و پذیرش این مسئله می‌داند.
اما اینکه چگونه نویسنده دو واژه تنهایی و فلسفه کنار هم نشانده و آیا از این‌کار قصد تقلیل علم فلسفه دارد؟
در مقدمه این کتاب اشاره شده فیلسوفان به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ فیلسوفان هنر زندگی و فیلسوفان نظری سیستماتیک.
فیلسوفان هنر زندگی معتقدند که فلسفه راهی برای بهتر زیستن است و به تجربه‌ها زندگی تاکید دارند و بررسی این جنس مسائل عام بشری از جمله تنهایی، درد، ترس و ملال همگی در این حوزه قرار می‌گیرند.
اما فیلسوفان دسته دوم، فلسفه را امر شخصی نمی‌دانند و در فضای آدکامیک آن را محبوس می‌کنند و به بحث در فضا کلیات اکتفا می‌کنند.
در کتاب سعی شده به این سوالات پرداخته شود اینکه چرا
درد تنهایی ما را رها نمی‌کند؟
‌‌آیا ما دچار ایپدمی تنهایی شدیم‌‌؟!
تنهایی مختص زمانه ماست؟
تنهایی وضعیت است یا یک احساس‌؟
این احساس تنهایی چه‌قدر بارمنفی و چه‌قدر بارمثبت دارد؟
راه نجات در گریز از این احساس هست یا پذیرش ‌آن‌‌؟
گئورک زیمل می‌نویسد :«اگر ما موجودات اجتماعی نبودیم، تنهایی هم وجود نداشت!»
اساساً تنهایی مال آدمیزاد است و هرجا که آدمیزاد باشد؛ تنهایی نیز وجود دارد!
 تنهایی برخلاف ملال یک احساس عام انسانی بوده که از دوره‌های گذشته شناخته شده بود اما در دوره‌هایی توجه به این مسئله شاید باعث شده که فکر کنیم حدت و شدت بیش‌تری این احساس پیدا کرده است.
برخلاف تصور تنهایی یک مفهوم کلی نیست و تنها یک عامل و ریشه مشخص ندارد!
حتی نحوه درک و احساس تنهایی توسط افراد شکل‌های گوناگونی دارد. به راحتی نمی‌شود یک لیست از خصلت‌های انسان تنها ردیف کرد و افرادی ذیل این دسته جا بدهیم!
 افراد گاهاً در فضای شخصی که خلوت می‌کنند عموماً یک نوع تنهایی را متصور می‌شوند در حالیکه لارس اسونسن دسته‌بندی متفاوتی از تنهایی ارائه می‌دهد تا مخاطب بتواند تنهایی را که حس می‌کند تشخیص دهد. از طرف دیگر او تنهایی را یک مسئله صرفاً فردی قلمداد نمی‌کند بلکه رابطه تنهایی با جنسیت، عشق، نظام‌های سیاسی و اجتماعی بررسی می‌کند.
قسمتی از کتاب بخوبی تنهایی را شرح می‌دهد 
ما همه محکوم به نوعی از تنهایی در طول زندگی‌هایمان هستیم، آدم‌های تنها می‌توانند آدم‌های تنها دیگری را بیابند و در نتیجه این تنهایان دیگر خیلی هم تنها نمی‌مانند.


          
«آدم ها هم
            «آدم ها همیشه تنها می‌مانند، صدا و ادا در می‌آورند و فکر می‌کنند دارند با یکدیگر تعامل می‌کنند و همدیگر را می‌فهمند. اما در واقعیت تمامِ اینها توهمی بیش نیست.»

🔹فلسفه‌ی تنهایی را با توجه به شناخت قبلی‌ام از دو مجموعه «خرد و حکمت زندگی» و «تجربه و هنر زندگی» نشر گمان تهیه کردم. اما در واقع نام و موضوع کتاب طوری بود که انگار باید بخوانمش. کم تر پیش می‌آید حس کنم کتابی را باید بخوانم. احساس می‌کردم این کتاب کمک می‌کند بعضی از گره های زندگی‌ام را باز کنم.

📌مولف در هشت فصل تنهایی را تعریف می‌کند، بین تنهایی و خلوت خط فاصل می‌کشد، وضعیت تنهایی امروز با دیروز جهان را مقایسه می‌کند و در کل تلاش می‌کند به زوایای مختلف این مسئله ازلی ابدی بشر، نور بیاندازد.
اگر با هدف یافتن راهکاری مشخص و یکّه برای برون رفت از تنهایی سراغ این کتاب بروید، احتمالاً ناامید خواهید شد. باید از بین دلایلی که برای تنهایی گفته می‌شود، دلیل خود را پیدا کنید و این در مرحله اول به خودشناسی و بی‌تعارف بودن با خویشتن احتیاج دارد.

🔸از آن دست کتاب هایی بود که زیر بیشتر جملاتش باید خط کشید و احتمالاً بعدتر هم بسیار به آن رجوع خواهم کرد.

«باید بیاموزید با این واقعیت کنار بیایید که در زندگیِ انسان‌ها همیشه حدودی از تنهایی وجود خواهد داشت. برای همین واجب است یاد بگیریم تنهایی را تاب بیاوریم و در عین امیدواری بکوشیم تنهایی را بدل به خلوت‌گزینی کنیم.»ص ۱۶۷
          
            سلامی دوباره

این کتاب اولین کتاب از سری کتاب‌های "خرد و فلسفه‌ی زندگی" از نشر گمان هست و با این جمله شروع میشه؛
   "کتاب‌های این مجموعه فلسفه را ساده نمی‌کنند. بلکه از اُبُهّت هراس‌آور فلسفه می‌‌کاهد."
و اولین و درست‌ترین موضوعی که بهش پرداخته شد؛
"تنهایی"!

به نظرم این کتاب درباره ی فراراز تنهایی، دوستی با تنهایی نبود، بلکه صرفاً انسان رو با انواع تنهایی آشنا می‌کنه. این کتاب شامل فصل‌های کوتاهی میشد که فصل اول از "جوهر تنهایی" صحبت میشه. که این فصل در رابطه با تنهایی میگه:
   "حس درد و رنج داشتن، خود را منزوی و تنها دیدن، خود را با دیگران صمیمی ندانستن."
"شکسپیر می‌گوید: تنهایی به وعضیتی گفته می‌شود که مطلقاً کسی دوروبرتان نباشد. "
و بعدش تنهایی رو به درد تشبیه میکنه؛
"درد را نمی‌شود مطرح کرد. وقتی درد شدید می‌شود، جهان و زبان فرد را نابود می‌کند. درد آدم را لال می‌کند."

فصل‌های بعدی شامل توضیحات مفصل‌تری درباره ی تنهایی میشه، برای مثال؛

چه کسانی تنها هستند؟
تنهایی و اعتماد
تنهایی، دوستی و عشق

و به نظرم همینطور که پیش میره خواننده با تنهایی آشنا میشه، متوجه‌ش میشه، میشناسدش و باهاش خو می‌گیره و دیگه ازش نمی‌ترسه. چون خودمن هم دیگه از جمله ای که تقریباً توی همه فصل‌ها بود "آدم‌ها سختشان هست جلوی بقیه به تنهایی‌شان اقرار کنند" ترسناک نبود، بلکه واقعی بود.
به نظرم این کتاب برای یادگرفتن نوشته شده؛ 

 چون به آدم یاد میده که از تنهایی نترسه و ازش فرار نکنه، یعنی نشیم مثل شخصیت کتاب  
Play it as it lays
که تنها
 مونده بود ولی نمی‌خواست به قبول کنه که تنها مونده، پس آدم های تنها رو شناسایی کرد و مخالف اون‌ها عمل کرد.
  به آدم یاد میده که تنهایی چندین نوع داره، امکان داره از خلوت کردن با خودت لذت ببری، به قول هانا آرنت "در خلوت و انزوا من دو-در-یک هستم ولی وقتی خلوت تبدیل به تنهایی بشه یعنی خودت را رها کرده‌ای و تو تنها می‌مانی و محروم از معاشرت با خودت.
این کتاب به آدم میگه که هرچی بیشتر بتونی به آدم‌های دیگر اعتماد کنی کمتر تنهایی و هرچقدر کمتر اعتماد کنی بیشتر تنهایی. چون فقدان اعتماد باعث میشه آدم توی دوست داشتن محتاط‌تر عمل کنه و محتاط‌تر عمل کردن باعث میشه صمیمیت برای ایجاد رابطه ضعیف‌تر بشه.
و به آدم یاد میده که بهترین دوستی که یک انسان می‌تونه داشته باشه و تنها نمونه "دوستی‌‌ست مثل داشتن یک خود دیگر".

و این ریویو رو با این جمله از کانت تموم میکنم:

"به نظر معقول‌تر می‌آید که انسان را نه حیوانی اجتماعی تعبیر کنیم بلکه «حیوانی یکه‌وتنها بدانیم که از همتایان خویش گریزان است»؛ و در عین حال تسلیم و تابع این ضرورت است که «عضوی از جامعه‌ی مدنی» باشد."