بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

روح عزیز

روح عزیز

روح عزیز

مینو کریم زاده و 1 نفر دیگر
4.6
28 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

33

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

27

کتاب روح عزیز، نویسنده مینو کریم زاده.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به روح عزیز

یادداشت‌های مرتبط به روح عزیز

seyedeh.zahra

1402/03/20

            روحِ عزیز
رمان «روح عزیز» به نویسندگی مینو کریم‌زاده از مجموعه رمان‌ نوجوان امروزِ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و
داستان یک پسر نوجوان به نام آرشِ که مادرش تو خونه تکونی دچار یک حادثه می‌شه و به کما می‌ره و....

نثر کتاب:🌱
ساده و روان، بی چاله‌چوله‌ی ادبی و بی هیچ کلمه‌یِ سنگینِ سنگ و کلوخ‌طوری که تو دهن نمی‌چرخه، طوری‌که تختِ گاز تا آخرین ورقش رو خوندم و دلم نیومد بذارمش زمین.

روندِ داستان:🌱
«روح عزیز» سعی کرده تا به رابطه یک نوجوان با خانواده بپردازه و مسائل اجتماعی که یک نوجوان باهاش رو به رو هست رو مطرح کنه.
از فضاسازی‌های درستش هم هرچی بگم کم گفتم مخصوصا اولین صفحاتش که مامانِ آرش در حال خونه تکونی بود و من با هر کلمه عمیقا رایحه‌ی تاید و اسپری و شامپو فرش رو بو می‌کشیدم.
از صمیمیت آرش و مامانش و آرش و عمه رودی خیلی خوشم اومد.
شخصیت تلّی رو دوست نداشتم ولی وقتی کم کم باهاش آشنا شدم دلم به حالش سوخت و حتی درکش کردم و باهاش احساس هم‌دردی کردم.
شروع و پایان کتاب از نظر من خیلی دوست‌داشتنی بود مخصوصا صفحه‌‌ی آخر که خبر بهبودی مادر آرش بود.

تا یادم نرفته بگم طراحی جلدشو دوست داشتم، اسمش‌ رو نه چندان و 
خلاصه که بعد مدت‌ها یه کتاب دوست‌داشتنی و دلچسب خوندم که حسابی کیفم کوکه با خوندنش‌.

نمره: 🌱
بهش نمره نه و نیم از ده می‌دم‌ و
تابستون‌ تو اوجِ بی کتابی‌هام یه دور دیگه می‌خونمش، شایدم اسفند سالِ بعد چون حسابی مناسبه برای این فصل.
بخونید و کیف کنید و نظرتون رو راجع بهش بنویسید.
زهرا سادات 


          
            در زندگی روزهایی هست که عادی و معمولی به نظر می‌آیند. نه کسی درخشندگی رنگشان را می‌بیند، نه عطر جادویی‌شان را در هوا احساس می‌کند؛ اما وقتی یک حادثه‌ی کوچک می‌آید و به سنگینی کوه دماوند می‌افتد روی زندگی و همه‌چیز را خراب می‌کند، همان روزهای عادی و معمولی که کسی حاضر نبود برایشان تره خرد کند، روزهای دور و درخشانی می‌شوند که آدم حاضر است برای برگرداندن آن‌ها، هرکاری بکند، هرکاری.....
غروب روز آخرین دوشنبه‌ی اسفندماه برای آرش چنین روزی بود.....

همین شروع زیبا و هنرمندانه با آن عنوان عجیب کتاب که کنجکاوی‌ام را به‌شدت برمی‌انگیزد و آن طرح جلد معماگونه که بر گیجی‌ام می‌افزاید، کافی است که فعلاً از خیر خواندن بقیه‌ی کتاب‌هایم بگذرم و دو روز شیرین و به‌یادماندنی را با این کتاب بگذرانم.

آرش پسر نوجوان ۱۳ ساله دارد قصه‌ی زندگی‌اش را می‌گوید، زندگی‌ای که از آن آخرین دوشنبه‌ی سال کاملاً دگرگون شد و ماجراهای عجیب و غریبی که برایش پیش آمد، او را در مسیر متفاوتی از گذشته قرار داد.
حادثه‌ی تلخی که برای مادرش اتفاق افتاد، آرش را رشد داد و بزرگ کرد.

مینو کریم‌زاده چیره‌دستانه آن‌چه را که می‌خواهد بگوید، در قالب داستان هیجان‌انگیزی می‌ریزد و با پیچ و تابی که به ماجرا می‌دهد و شخصیت‌های کاملاً باورپذیری که می‌آفریند، خواننده را به تحسین وامی‌دارد.

موضوعات مهمّ و آزاردهنده‌ای که ذهن هر نوجوانی را ممکن است به خود مشغول کند مانند کنار آمدن با عذاب‌وجدان، قضاوت نادرست، تنها به جنگ مشکلات رفتن و پذیرفتن یا نپذیرفتن ناپدری،.....در این کتاب مطرح می‌شود و خیلی خوب و باورپذیر جواب گره‌های ذهنی خواننده را می‌دهد.

خیلی دوست ندارم درمورد خود داستان کتاب حرف بزنم چون می‌ترسم حتی یک ذرّه از شیرینی کتاب کم شود. مزه‌اش را از اول خودتان بچشید و با ماجراهای آرش، تلّی، عمه رودی و روح عزیز......همراه شوید.
          
            هر خط را که خواندم یا بغض به گلویم چنگ زد یا چشم هایم پر از اشک شد یا یواشکی دو قطره اشک ریختم،
دلم برای مامان تنگ شده بود. سه هفته‌ای می‌شد ندیده بودمش، روحم خبر نداشت کتاب این هفته‌‌ای که با زینب می‌خوانیم این همه "مامانانه" است.

کتاب با بوی عید شروع می‌شود و خانه‌تکانی، آرش به مادرش قول داده در خانه‌تکانی کمکش کند اما با رفیقش قرار ترقه ترکاندن دارد. مامان را تنها می‌گذارد و میگوید زود بر میگردد و تا آن موقع مامان اصلا دست به پرده ها نزند. اما مامان، مثلِ مامانِ خیلی‌هایمان خیلی روحیه مستقلی دارد و منتظر هیچکس نمی‌ماند و می‌رود بالای چهارپایه که پرده را نصب کند و ...

حالا مامان در کما نفس می‌کشد و عذاب وجدان نفس آرش را بند آورده است. آرش دارد از دلتنگی و استرس و پشیمانی خفه می‌شود.
روحِ عزیزِ مامان در طول داستان پسرش را تنها نمی‌گذارد و کمک می‌کند تا چند معما را حل کند.

قصه‌های #مینو_کریم_زاده همیشه دست می‌گذارند روی نوجوان‌ها و مشکلاتشان و خیلی هم خوب حال و هوای نوجوان‌ها را توصیف می‌کنند، قلمشان هم خیلی شیوا و روان است. #روح_عزیز هم همینطور بود.
البته چند تا نقد هم به کتاب داشتیم، مثلا اینکه شخصیت آرش زیاد پسرانه در نیامده بود، اول داستان پر از معما بود و آخرش خیلی تند تند و ساده حل شد در صورتی که ما توقع ماجراهای پیچیده‌تری داشتیم و ..

اما آدم گاهی از قصه حالِ خوب می‌خواهد نه یک قصه‌ی پیچیده‌ی تو در توی پرتعلیق و شاهکار!
#روح_عزیز حال خوب کن بود، باعث میشد آدم بیشتر مادرش را حس کند و بخواهد قربان صدقه‌اش برود.
          
            نمی دانم گرفتار این حال شده اید یا نه.عیب و ایرادی که خیلی اذیت تان کند در کتاب نیست ولی کتاب آنِ ادبی ندارد.چیزی اضافه نمی کند که به هیجان بیاورد.
حتی زبان داستانی کتاب خوب است.ساختار مناسب جملات ودایره واژگان مناسب.
به مغزم فشار آوردم تا علت اصلی را کشف کنم.مشکل از سوژه است.داستان پردازی مشکلی ندارد و پرداخت هم خوب است.اما گرفتار عذاب وجدان شدن برای کوتاهی احتمالی در حق پدر و مادر در سن ۱۶ سالگی یک دختر باورم نمی شود.
اگر داستان را خوانده باشید متوجه می شوید که سوژه آنقدر جان دار نیست که مخاطب را تکان دهد.در پایان داستان انگار نویسنده خودش هم به این امر ملتفت است و شخصیت دختر با یک گفتگوی دو ساعته از این رو به آن رو می شود.آن هم دختری که دست به اعمال جسورانه مثل فرار و یا شکستن وسایل خانه و کار کردن پنهانی و...پرداخته است.
حالا این عذاب وجدان در نوجوان سیزده ساله‌ی داستان باور پذیرتر است و می شود  با ناراحتی  پسر کنار آمد. آن هم به دلیل اینکه واکنش او متناسب با  اشتباهش است.
در صورتی که دختر خیلی تند و تیز و شدید به مشکل مشابه پاسخ داد.
با این وجود زبان داستانی اثر ،آموختنی زیاد دارد.دیالوگ ها خوب و پخته هستند و در مجموع با یک کتاب خود طرف هستیم