بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

ویلیام گلسر و 2 نفر دیگر
3.9
38 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

74

خواهم خواند

47

دکتر گلسر در این کتاب با نشان دادن راه های رهایی از تهدیدهای بیرونی و گام های منتهی به آزادی درونی، به ما می گوید که این مسیر به طور عجیبی ساده است. البته گام نهادن در این راه شهامت و اعتماد می خواهد تا بتوانیم شیوه ی تفکرمان را تغییر دهیم، اما روش معنادارکردن چیزهایی که به نظر بی معنا می رسد تجربه ی شگفت آوری است.دکتر گلسر راهنمای عملی برای تغییر زندگی نوشته است و تاکید دارد که همواره تغییر از درون به بیرون انجام می گیرد. او با اشاره ی مستقیم به شرایط سخت و ناگواری که در زندگی تجربه می کنیم پ، توضیح می دهد که نیازی نداریم قربانی گذشته یا محیط خود باشیم. او تلاش می کند به خواننده کمک کند با استفاده از تئوری انتخاب، قربانی بودن خود را انتخاب نکند یا به قربانی بودن ادامه ندهد.تئوری انتخاب معتقد است هرچه بیشتر با مفاهیم این روانشناسی آزادی بخش آشنا شویم و با آن زندگی کنیم، می توانیم افرادی موثرتر، والدینی خشنودتر، همسرانی رضایتمندتر و کارکنانی مولد و خلاق باشیم و سکان زندگی خود را ماهرانه تر در اختیار گیریم.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 372

همچنان که در بحث پرورش فرزندان توضیح دادم یادگیری اعتمادکردن، در آموختن چگونگی ارضای نیازها در رابطه با محیط زندگی و مسائل آن نقش مهمی دارد. کودکانی که با آن‌ها بدرفتاری شده است، احساس می کنند نباید به دیگران اعتماد کنند. وقتی از کسانی ضربه خورده‌اند که در دنیای مطلوب آن‌ها حضور داشته‌اند، دیگر چگونه می‌توانند به غریبه‌ها اعتماد کنند؟ آنچه لازم است این افراد بیاموزند آن است که بیش‌تر انسان‌ها سوءاستفاده‌گر و آسیب‌زننده نیستند و بسیاری از افراد، و البته نه همۀ آن‌ها، قابل اعتمادند. همچنین نیاز دارند بیاموزند چگونه افراد قابل اعتماد را از افراد غیرقابل اعتماد تمیز دهند، و در برابر افراد غیر قابل اعتماد از خود محافظت کنند. اصولا در برخورد با مردم باید احتیاط کنند و اجازه دهند که اول با آن‌ها خوب آشنا شوند و بشناسندشان و بعد اعتماد کنند و وارد رابطه با آن‌ها شوند. این افراد باید بسیار مراقب باشند تا دوباره صدمه نخورند و اندک اعتمادی هم که نسبت به مردم در آن‌ها هنوز باقی مانده است را از دست ندهند. ...

لیست‌های مرتبط به تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

پست‌های مرتبط به تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

یادداشت‌های مرتبط به تئوری انتخاب: درآمدی بر روانشناسی امید

            هرم مازلو را می‌شناسید؟
می‌گوید نیاز‌های ما چه طبقه بندی‌ای دارند و انسان‌ها باید از پایه‌ی هرم نیازهایشان برطرف شود و بیاید بالا. مثلن نیاز به مسائل حیاتی مثل آب و غذا و این‌جور چیزها در طبقه ی پایین هستند و هر چه می‌آید بالا نیاز‌ها جنسشان لوکس‌تر و معنوی‌تر و انتزاعی‌تر می‌شوند. «گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت برود!» ضرب المثلی است که به صورت خیلی موجز توضیح می‌دهد هرم مازلو چیست! (نیاز‌ها به این ترتیب هستند: فیزیولوژیک، امنیت، عشق / تعلق، عزت نفس، خودشکوفایی). این آقای آبراهام مازلو مال سال‌های ۱۹۰۰ است و در آن زمان این نظریه را پرداخته. حالا بعد از حدود یک قرن، یک کسی به اسم آقای گلسر پیدا شده و گفته انسان می‌تواند انتخاب کند که حتا اگر نیاز‌های طبقه‌های پایین هرم مازلوش به هر دلیلی پاسخ داده نشد، باز هم برود به طبقات بالاتر بپردازد. به طور کلی آمده و گفته «با شکم گرسنه هم می‌شود عاشق شد!» این کتاب فصل فصل است. با این‌که هیکل درشتی دارد ازش نترسید! هر فصلش را می‌توانید به صورت مجزا بخوانید و لازم نیست از اول شروع کنید و تا تهش را یک نفس بخوانید.
          
سوری

1400/11/27

                به نظرم کتابش یه جورایی یادت می ده مسئولیت انتخاباتو به عهده بگیری و کلا انتخاب کنی
 ولی به طرز شگفت انگیزی خیالتو راحت می کنه:)
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            ویلیام گلسر، روان‌پزشک آمریکایی در این کتاب ادعاهای جسورانه‌ای را مطرح می‌کند. او نظریه‌ای را بیان می‌کند که با باور بسیاری از مردم و حتی دانشمندان تا حدی ناسازگار است: اینکه رفتارهای ما بیش از آنچه فکر می‌کنیم تابع انگیزش‌های درونی است و محرک‌های بیرونی تأثیر کمی روی آن‌ها دارند، یا اگر هم دارند تأثیرشان غیرمستقیم است. 
حرف حساب ویلیام گلسر این است که ما به عنوان انسان، 5 نیاز اساسی در خود داریم که عبارت‌اند از: نیاز به بقا، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح. وی سپس تصریح می‌کند که تمام رفتارهای ما در راستای ارضای این نیازها و ایجاد تعادل میان آن‌هاست. منظور او از اینکه تمام رفتارهای ما در این مسیر هستند این نیست که ما در این مسیر موفق نیستیم. اتفاقاً آنچه او بر آن تأکید می‌کند این است که ما گاهی رفتارهای اشتباه را برای ارضای نیازهای‌مان انتخاب می‌کنیم و همین باعث عدم موفقیت ما می‌شود. در نظریه‌ی او جایگاه روان‌درمانی، نشان دادن اهداف و نیازها و ناسازگاری رفتار فرد با آن‌هاست. گلسر معتقد است که از این طریق می‌توان افراد را نسبت به اشتباهات‌شان در رفتارهای‌شان آگاه و آن‌ها را به مسیر درستی بازگرداند که در نهایت موجب خشنودی و سلامت روان می‌شود.
از ادعاهای جالب گلسر در این کتاب، استفاده‌ی تعمدی از اصطلاح افسردگی کردن به جای افسردگی است. نویسنده معتقد است که افسردگی کردن رفتار ما برای ارضای نیازهای‌مان است، در حالی که معمولاً راه به جای خوبی نمی‌برد. در واقع او می‌گوید ما افسردگی را انتخاب می‌کنیم چرا که موجب توجه دیگران به ما، کم شدن انتظارات آن‌ها و در نتیجه راحتی و رسیدن به نیازهای خود می‌شود، با این حال این انتخاب و این رفتار در درازمدت نتیجه‌ی مطلوبی ندارد.
این ادعا البته بخشی از ده اصلی است که او در نظریه‌اش مطرح می‌کند. ده اصل تئوری انتخاب در حقیقت ده گزاره است که گلسر با یاری جستن از آن‌ها، دست به بازتعریف اختیار و آزادی شخصی می‌زند. در میان این اصول هم ادعاهای جالبی به چشم می‌خورد از جمله اینکه تمام مشکلات روان‌شناختی طولانی‌مدت، از مشکلات رابطه‌ای سرچشمه می‌گیرند. یا این ادعا که تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر می‌زند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مؤلفه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شده‌است. و رفتارها انتخاب می‌شوند اما از میان چهار المان عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی عمل و فکر کنترل داریم و با انتخاب شیوه عمل و فکرمان و به واسطه آن‌ها احساسات و فیزیولوژی خود را نیز می‌توانیم کنترل کنیم.
نقدهای بسیاری به بدنه و اجزای نظریه‌ی گلسر وارد است، از جمله اینکه این تئوری اساساً در مورد بهبود بسیاری از بیماران روانی ناتوان است و نمی‌تواند تغییری در آن‌ها ایجاد کند. شواهد علمی قابل توجهی از ناکافی بودن این نظریه در بعد درمانی در دست است ولی با این حال این کتاب و نظریه‌اش همچنان بسیار ارزشمند تلقی می‌شوند. از بسیاری از خوانندگان این کتاب شنیده‌ام که توانسته‌اند با استفاده از آموزه‌های تئوری انتخاب، رفتارهای ناسازگارشان را شناسایی و آن‌ها را به انتخاب خود تغییر دهند. به شخصه خود من نیز چنین تجربه‌ای داشتم. در حال حاضر فکر می‌کنم این کتاب شاید نتواند تمام مشکلات ما را رفع کند، اما دست‌کم نگاهی جدید به ما می‌دهد و از جهاتی می‌تواند باعث ایجاد تغییرات مثبت در ما شود. 
تنها ترجمه‌ی واقعاً خوب و دقیق این کتاب به زبان فارسی ترجمه‌ی دکتر صاحبی و نشر سایه‌ی سخن است. ایشان نماینده‌ و مدرس رسمی آکادمی تئوری انتخاب و شاگرد ویلیام گلسر بوده‌اند و این ترجمه را با تسلط به تمام ابعاد نظریه انجام داده‌اند. 
          
محمدپور

1403/01/19

            این کتاب داره تئوری انتخاب که نظریه خود ویلیام گلسر هست رو توضیح میده.
(خوندن این یادداشت ممکن است با اندکی «فاش سازی» همراه باشد😅)
✔️ یکی از مفاهیم اصلی تئوری انتخاب اینه که ما هر چیزی رو خودمون با اختیار و انتخاب خودمون، انتخاب می کنیم، هر چیزی رو...
✔️ همچنین این نظریه چند تا اصل داره که یکی از مهم‌تریناش اینه که ما فقط می تونیم خودمون رو کنترل کنیم و تغییر بدیم و به هیچ عنوان توانایی تغییر دیگران رو نداریم. ما فقط می‌تونیم انتخاب کنیم که رفتارهایی که قبلا انجام می‌دادیم رو عوض کنیم و رفتارهای جدیدی جایگزین کنیم و به سبب این اتفاق، رفتار بقیه هم تغییر می‌کنه. ولی اگه مستقیما به کسی بگیم فلان کار رو بکن، احتمال تغییر عمیق و دائمی در رفتار اون فرد، خیلی کمه.
این کتاب علاوه بر عموم افراد، به افراد متاهل هم خیلی می تونه کمک کنه، چون هم دست از تلاش برای تغییر همسر شون برمی‌دارن و هم متوجه نیازهای خودشون و همسرشون هم میشن و میتونن زندگی شونو مطابق نیاز اصلی همدیگه پیش ببرن.
منظور از نیاز که گفتم چیه؟ 
✔️ یه مورد اصلی دیگه‌ای که این نظریه داره اینه که میگه هر انسانی پنج تا نیاز اصلی داره شامل«نیاز به بقا، نیاز به قدرت، نیاز به عشق، نیاز به تفریح و نیاز به آزادی»  و از این موارد، نیاز ما به یکی یا دوتاش بسیار زیاده و تقریبا همه کارها و تلاش‌هامون تو زندگی برای ارضای اون نیاز هست.
حالا اگه زوج ها نیاز خودشون و همسرشونو بدونن، قطعا راحت‌تر می‌تونن همدیگه رو درک کنن.
(تست پنج نیاز اصلی گلاسر رو می‌تونید تو گوگل سرچ کنین و انجام بدین و نتیجه شو ببینین)
البته خود گلاسر معتقده بهتره قبل ازدواج، میزان این نیازها در افراد مشخص بشه چون با توجه به شدت و ضعف هر نیاز در طرفین، شاید به کلی اون ازدواج به مشکل بخوره.
(اگه ‌می‌خواین مطالعه بیشتری در رابطه با این نظریه درمورد ازدواج و زندگی مشترک داشته باشین، ویلیام گلاسر یه کتاب داره به اسم «ازدواج بدون شکست» که در اون کتاب در این زمینه اطلاعات بیشتری میده و حجمش از این کتاب هم کمتره)
* ولی در نهایت اگه خواستید این کتاب رو مطالعه کنین، فراموش نکنین که این نظریه خیلی افراطیه، و ما نمی‌تونیم واقعا همه و همه رفتارها و حالات و احساسات خودمونو کنترل کنیم(البته انسان سالم کسی هست که کنترل صددرصد خودشو داشته باشه)
ولی ما برای به دست گرفتن کنترل خودمون و زندگی مون نیاز به کسب خیلی مهارتا داریم.
پس اگه این کتابو خوندین، ناراحت نشین از اینکه اینقدری که گفته شده، توانایی کنترل و انتخاب رفتارها و زندگی‌تونو ندارین.
* این نکته رو اضافه کنم که افراطی بودن این نظریه، به معنی اشتباه  و غلط بودن کل این نظریه نیست و تقریبا تمام نظریات و حتی مکاتب در روان‌شناسی این ویژگی افراط کردن رو دارند و این ما هستیم که باید در بین نظریات مختلف، نظریه‌هایی که از لحاظ تجربی کارایی بیشتری دارند رو انتخاب کنیم و باهم تلفیق کنیم. 
این یه خلاصه مختصری بود از آنچه در این کتاب خوندم و برداشت شخصی خودم.
          
            این کتاب را دوستی دانشمند معرفی کرد و من هم پس از بررسی آن را خریدم. 
آغاز مطالعۀ این کتاب همزمان با راه اندازی چالش‌ها در بهخوان بود.
من این کتاب را در چالش ثبت کردم؛ اما به دلیلی نامعلوم، میزان پیشرفتم در مطالعۀ کتاب در چالش ثبت نمی‌شد و به سختی توانستم بخش پایانی را در یک چالش بخوانم. 
کتاب در 600 صفحه و در قطع رقعی، در انتشارات سایۀ سخن چاپ و منتشر شده است.
نویسندۀ کتاب دکتر ویلیام گِلَسِر و مترجم دکتر علی صاحبی است.
ترجمۀ دکتر صاحبی به دلیل آشنایی ایشان با نظرات و تئوری انتخاب دکتر گلسر؛ نسبت به یکی دو ترجمۀ دیگر که دیدم، رساتر و بهتر است.
دوستانی که چاپ های دیگر را با ترجمه‌ای دیگر خوانده بودند، ابدا راضی نبودند.
من چاپ سی و چهارم (34) این کتاب را با ترجمۀ زیبای دکتر علی صاحبی خواندم. نثر کتاب خوب، روان و خواندنی بود.

***

- نمونۀ نثر کتاب: «به طور کلی تئوری انتخاب توضیح می‌دهد که افراد چرا و چگونه رفتار می‌کنند.
این تئوری، شیوۀ کارکرد مغز آدمی را برای صدور رفتار تبیین می‌کند.
تئوری انتخاب معتقد است هر آنچه از ما سر می‌زند یک رفتار است: 
غذا خوردن یک رفتار است، 
دعوا کردن یک رفتار است، 
دیر سر قرار رفتن یک رفتار است، 
خشمگین شدن یک رفتار است، 
غمگین و افسرده شدن یک رفتار است، 
نگران و مضطرب شدن یک رفتار است، 
هذیان یک بیمار سایکوز هم یک رفتار است.

و همۀ رفتارها:
* از درون ما برانگیخته می‌شوند و معطوف به هدفی‌اند.
* هدف هر رفتار، ارضای یکی از پنج نیاز اصلی ماست:

1. عشق و احساس تعلق،
2. قدرت، 
3. تفریح،
4. آزادی،
5. بقا و زنده ماندن.

- تئوری انتخاب معتقد است هنگامی که افراد در نیازهای خود ناکام می‌شوند، دست به رفتار می‌زنند.
یعنی رفتار و عمل خاصی را انتخالب می‌کنند تا شاید بدان وسیله نیازشان را برآورده کنند.
این رفتار، هدفمند است و هدفش ارضای نیاز موردنظر است.
چنانچه فرد، برای ارضای نیازهایش روش‌های موثر را پیدا نکند، دست به رفتارهای گوناگون می‌زند که در روان شناسی رایج به این رفتارهای ناکارآمد و ناموثر برچسب بیماری می‌زنند: مضطرب، افسرده، خشمگین، منزوی، و ... .» (صفحات 10 و 11)

- «مشاهدات سیستماتیک دکتر گلسر او را به این نتیجه رساند که ما انسان‌ها به طور ژنتیکی موجودات اجتماعی هستیم و برای بقا و زنده ماندن به یکدیگر نیازمندیم.
بر این اساس گلسر معتقد است همواره یک مشکل ارتباطی (به معنی یک رابطۀ خراب، نارضایتمند یا قطع یک رابطۀ مهم) عامل زیرین مشکلات روان شناختی ماست.
بیشتر مشکلات روانی ما از ناتوانی ما در خوب کنار آمدن با افراد مهم زندگیمان نشئت می‌گیرد.
کوشش‌های او به ارائۀ تئوری انتخاب «انسان‌ها چرا و چگونه رفتار می‌کنند؟» منجر شد.
بر اساس این نظریه برخلاف دیگر موجودات زنده تنها انسان‌ها هستند که به طور ژنتیکی برای ارضای نیاز به قدرت از درون برانگیخته می‌شوند.
تنها ما هستیم که آموخته ایم حق با من است و شما اشتباه می‌کنید و تلاش می‌کنیم تا نیاز خود به قدرت را از طریق روان شناسی کنترل بیرونی ارضا کنیم و دیگران را به انجام کاری مجبور کنیم که خود می‌خواهیم.» (صفحۀ 572)

***

این کتاب «تئوری انتخاب» نکات جالب و سودمندی برای من داشت و از آن استفاده کردم.
یک نمونه راهنمایی مهم و جالب در روابط با دیگران؛ توصیه به تغییر خود، به جای تلاش برای تغییر دادن دیگران بود. 
اینکه بهتر است تلاش کنیم خودمان را تغییر دهیم.
در این صورت دیگران نیز در رفتار با ما، ناخودآگاه تجدیدنظر خواهند کرد و رفتاری بهتر خواهند داشت.
یعنی ما به طور غیرمستقیم و بدون اینکه خود بخواهیم یا دیگران بخواهند، باعث تغییر در آنان می‌شویم.
البته این تغییرات ممکن است، جزئی و آرام باشد؛ طوری که به سرعت متوجه آن نشویم؛ اما پس از گذشت مدتی، از تغییرات انجام شده شگفت زده خواهیم شد.
من این نکته را تجربه کردم و از نتیجۀ کار بسیار لذت بردم.
در نهایت دوستان علاقه‌مند به روان‌شناسی را دعوت می‌کنم به خواندن این کتاب خوب و جالب.