یادداشت علی دستورانی

                ویلیام گلسر، روان‌پزشک آمریکایی در این کتاب ادعاهای جسورانه‌ای را مطرح می‌کند. او نظریه‌ای را بیان می‌کند که با باور بسیاری از مردم و حتی دانشمندان تا حدی ناسازگار است: اینکه رفتارهای ما بیش از آنچه فکر می‌کنیم تابع انگیزش‌های درونی است و محرک‌های بیرونی تأثیر کمی روی آن‌ها دارند، یا اگر هم دارند تأثیرشان غیرمستقیم است. 
حرف حساب ویلیام گلسر این است که ما به عنوان انسان، 5 نیاز اساسی در خود داریم که عبارت‌اند از: نیاز به بقا، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح. وی سپس تصریح می‌کند که تمام رفتارهای ما در راستای ارضای این نیازها و ایجاد تعادل میان آن‌هاست. منظور او از اینکه تمام رفتارهای ما در این مسیر هستند این نیست که ما در این مسیر موفق نیستیم. اتفاقاً آنچه او بر آن تأکید می‌کند این است که ما گاهی رفتارهای اشتباه را برای ارضای نیازهای‌مان انتخاب می‌کنیم و همین باعث عدم موفقیت ما می‌شود. در نظریه‌ی او جایگاه روان‌درمانی، نشان دادن اهداف و نیازها و ناسازگاری رفتار فرد با آن‌هاست. گلسر معتقد است که از این طریق می‌توان افراد را نسبت به اشتباهات‌شان در رفتارهای‌شان آگاه و آن‌ها را به مسیر درستی بازگرداند که در نهایت موجب خشنودی و سلامت روان می‌شود.
از ادعاهای جالب گلسر در این کتاب، استفاده‌ی تعمدی از اصطلاح افسردگی کردن به جای افسردگی است. نویسنده معتقد است که افسردگی کردن رفتار ما برای ارضای نیازهای‌مان است، در حالی که معمولاً راه به جای خوبی نمی‌برد. در واقع او می‌گوید ما افسردگی را انتخاب می‌کنیم چرا که موجب توجه دیگران به ما، کم شدن انتظارات آن‌ها و در نتیجه راحتی و رسیدن به نیازهای خود می‌شود، با این حال این انتخاب و این رفتار در درازمدت نتیجه‌ی مطلوبی ندارد.
این ادعا البته بخشی از ده اصلی است که او در نظریه‌اش مطرح می‌کند. ده اصل تئوری انتخاب در حقیقت ده گزاره است که گلسر با یاری جستن از آن‌ها، دست به بازتعریف اختیار و آزادی شخصی می‌زند. در میان این اصول هم ادعاهای جالبی به چشم می‌خورد از جمله اینکه تمام مشکلات روان‌شناختی طولانی‌مدت، از مشکلات رابطه‌ای سرچشمه می‌گیرند. یا این ادعا که تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر می‌زند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مؤلفه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شده‌است. و رفتارها انتخاب می‌شوند اما از میان چهار المان عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی عمل و فکر کنترل داریم و با انتخاب شیوه عمل و فکرمان و به واسطه آن‌ها احساسات و فیزیولوژی خود را نیز می‌توانیم کنترل کنیم.
نقدهای بسیاری به بدنه و اجزای نظریه‌ی گلسر وارد است، از جمله اینکه این تئوری اساساً در مورد بهبود بسیاری از بیماران روانی ناتوان است و نمی‌تواند تغییری در آن‌ها ایجاد کند. شواهد علمی قابل توجهی از ناکافی بودن این نظریه در بعد درمانی در دست است ولی با این حال این کتاب و نظریه‌اش همچنان بسیار ارزشمند تلقی می‌شوند. از بسیاری از خوانندگان این کتاب شنیده‌ام که توانسته‌اند با استفاده از آموزه‌های تئوری انتخاب، رفتارهای ناسازگارشان را شناسایی و آن‌ها را به انتخاب خود تغییر دهند. به شخصه خود من نیز چنین تجربه‌ای داشتم. در حال حاضر فکر می‌کنم این کتاب شاید نتواند تمام مشکلات ما را رفع کند، اما دست‌کم نگاهی جدید به ما می‌دهد و از جهاتی می‌تواند باعث ایجاد تغییرات مثبت در ما شود. 
تنها ترجمه‌ی واقعاً خوب و دقیق این کتاب به زبان فارسی ترجمه‌ی دکتر صاحبی و نشر سایه‌ی سخن است. ایشان نماینده‌ و مدرس رسمی آکادمی تئوری انتخاب و شاگرد ویلیام گلسر بوده‌اند و این ترجمه را با تسلط به تمام ابعاد نظریه انجام داده‌اند. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.