بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ترس و لرز

ترس و لرز

ترس و لرز

سورن کیرکگور و 1 نفر دیگر
4.0
27 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

52

خواهم خواند

44

کیرکگور ترس و لرز را بهترین کتاب خود می دانست؛ او می گفت این کتاب برای جاودانه کردن نام من کافی است. «دیالکتیک تغزلی» او، هنر او در وادارساختن ما به حس کردن خصلت های ویژه ی این قلمرو مذهب... هرگز چنین ژرف بر ما تأثیر ننهاده است، و نیز هرگز... روایتش تا این حد با شخصی ترین جدال هایش در پیوند نبوده است. اما همیشه نمی توان به آسانی اندیشه ی کیرکگور را در ورای اندیشه ی یوهانس دوسلنتیو... به تمامی به چنگ آورد. به گفته ی هیرش این دشوارترین اثر کیرکگور است که در آن بیش از هر اثر دیگر به هر وسیله ای در سرگردان کردن خواننده کوشیده است.سورن کیرکگور، فیلسوف، منتقد، نویسنده و شاعر دانمارکی، در پنجم می 1813 در کپنهاگ به دنیا آمد و فلسفه را در دانشگاه کپنهاگ آموخت. او که مدت ها پیرو فلسفه ی هگل بود سال ها بعد به جرگه ی منتقدان سرسخت او پیوست. کیرکگور از پیشروان فلسفه ی اگزیستانسیالیسم به شمار می رود، به طوری که به او لقب پدر اگزیستانسیالیسم را داده اند. او در طول حیات خود متون مختلفی در زمینه های فلسفه، دین، اخلاق و روان شناسی به نگارش درآورد. از مهم ترین آثار او می توان به «درباره ی مفهوم آیرونی»، «قطعات فلسفی»، «مفهوم اضطراب» و «ترس و لرز»، کتابی که بنا به گفته خودش برای جاودان کردن نامش کافی بود، اشاره کرد. کیرکگور در یازدهم نوامبر 1855 در سن چهل ودوسالگی درگذشت.

لیست‌های مرتبط به ترس و لرز

ترس و لرزاخلاقاخلاق نیکوماخوس

درباره‌ی فلسفه و روانشناسی به پیشنهاد مصطفی ملکیان

38 کتاب

مصطفی ملکیان که پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق است، از جمله خردورزانی است که بیش‌تر از آن‌که آثار مکتوب داشته باشد، او را به نشست‌ها، سخنرانی‌ها و درسگفتارهایی که در طی این چند دهه برگزار کرده است، می‌شناسند. او که هم تحصیلات دانشگاهی در حوزه‌ی فلسفه دارد و هم تحصیلات حوزوی، در طی درسگفتارهای روان‌شناسی اخلاق به کتاب‌هایی اشاره کرده است که در سیاهه‌ی زیر می‌توانید رمان‌های این مجموعه را ببینید. لازم به یادآوری است که توضیحات جلوی هر عنوان کتاب از گفته‌های ایشان در همان جلسه است و نیز، این کتاب‌ها بر اساس ترتیب خاصی در این مجموعه قرار نگرفته‌اند. کوشیده‌ایم بهترین ترجمه و چاپ را از هر نسخه‌ی معرفی‌شده برای شما در این لیست قرار دهیم. 1. ترس و لرز کِر کگور؛ 2. اخلاق، اسپينوزا. بحث كاملي درباره‌ی اينكه چطور ممكن است انسان دلش به حال هيچ كس نسوزد و در عين حال با نوعي فارغ‌دلي تمام به دنبال برطرف كردن درد و رنج ديگران باشد؛ 3. اخلاق نيكوماخوس، ارسطو. درباره‌ی فضيلت شجاعت؛ 4. قدرت، كتاب معروف برتراند راسل (با ترجمه‌ی خوب آقای نجف دريابندری)، رای نيچه را به‌خوبی ايضاح مفهومی می‌كند (كاری كه خود نيچه نكرده است)؛ 5. جهان همچون اراده و تصور، كتاب كلاسيك شوپنهاور؛ 6. سه گفت و شنود، باركلي در رساله‌ در اصول علوم انسانی (ترجمه‌ی خوبي به فارسی دارد)، در آنجا باركلي مي‌گويد كه ما با زبان كارهاي زيادي انجام مي‌دهيم كه از شمارش آنها به حيرت مي‌افتيم؛ 7 و 8. یا اين يا آن، كر كگور. در اين كتاب و کتاب ترس‌ولرز، به بحث مرحله‌ی سوم زندگي و ماجراي ذبح فرزند ابراهيم به دست او كه سبب شد هفت قاعده‌ی اخلاقي را زير پا بگذارد مي‌پردازد؛ 9. تاريخ چيست؟، اي. اچ. كار، با ترجمه‌ی عالي حسن كامشاد. اين كتاب را بخوانيد تا ببينيد چطور ميموني انگشت پادشاهي را گاز گرفت و جنگ جهاني اول و از پي آن جنگ جهاني دوم شروع شد؛ 10. سقوط امپراتوري فرويد، كتاب خيلي مهم آيزِنگ پدر، روانشناس معروف انگليسي. وي معتقد است سخن فرويد درباره‌ی تقسيم روان انسان به خودآگاه و ناخودآگاه بالمرّه نادرست است؛ 11. فراسوي تناقض، موريس. كتابي در رد محال بودن ارتفاع و اجتماع نقيضين (به فارسي هم ترجمه شد)؛ 12. رساله‌ی گفتار در روش‌، دكارت. دكارت در ابتداي رساله‌اش مي‌گويد هيچ چيز ميان آدميان به‌طور مساوي تقسيم نشده است مگر عقل؛ 13. فلسفه‌ی اسپينوزا، از ولفسن بزرگترين شارح اسپينوزا. وي معتقد است سخن اسپينوزا در باب اينكه مي‌توان بدون اينكه خود دچار درد و رنج شد از درد و رنج ديگري كاست، قابل دفاع نيست؛ 14 و 15. «ويتگنشتاين و حكمت» و «حکمت»: چند رويکرد به يك مفهوم، مالك حسيني. دو كتاب خيلي آموزنده به فارسي درباره‌ی حكمت؛ 16 و 17. رساله درباره‌ی طبيعت آدمي، ديويد هيوم. درباره‌ی تشكيك در عليت و بعد تصديق به اينكه فهم عرفي با پذيرش عليت سازگار است؛ 18. چهار مقاله درباره‌ی آزادي، آيزايا برلين، با ترجمه‌ی بسيار خوب محمدعلي موحد. درباره‌ی آزادي سلبي و آزادي ايجابي؛ 19. كتاب جامعه، سليمان. تأكيد بر اين نكته كه هركه را علم حزن افزايد [توضیح: این کتاب منسوب به سلیمان بن داوود است و در ایران در مجموعه‌ی «کتاب حکمت: شامل کتاب ایوب، کتاب جامعه، غزل‌های سلیمان، و گزیده‌ی مزامیر»، توسط انتشارات نگاه معاصر به چاپ رسیده است]؛ 20. رساله‌اي كوچك در باب فضيلت‌هاي بزرگ، آندره اسپونويل، فيلسوف قوي فرانسوي، با ترجمه‌ي نه‌چندان خوب مرتضي كلانتريان (اين كتاب ترجمه‌ی دقيق‌تري هم دارد كه نشنيده‌ام منتشر شده باشد). به زبان فارسي كتاب خوبي در باب فضايل و شمارش و ايضاح مفهومي آنهاست؛ 21. وقعه‌الصفين، با ترجمه‌ی عالي پرويز اتابكي. در اين كتاب آمده است كه در جنگ صفين علي شب‌ها بر كشته‌هاي دشمن مي‌گريست و شعري مي‌خواند و به صورت مي‌زد و مي‌گفت اي آفتاب فردا به علي طلوع مكن كه بخواهد دوباره كساني را بكشد. اينجا عدالت با نيك‌خواهي در تعارض افتاده است؛ 22 و 23 و 24 و 25. دوره‌ی آثار افلاطون؛ 26. شعر راه ناپيموده رابرت فراست با ترجمه‌‌ی خوب آقاي مجتبايي؛ 27. اصناف احوال ديني، ويليام جيمز. در اين كتاب يكي از اوصافي كه براي عارفان مي‌شمرد اين است كه عارفان عشق آگاپتيك دارند؛ 28. محاكمه در اورشليم: پيش‌پاافتادگی شر، هانا آرنت. درباره‌ی اينكه علت اخلاقی نزيستن ما اين است كه قدرت تخيل قوی نداريم و نمی‌توانيم خود را جای ديگران بگذاريم؛ 29. سيطره‌ی خير و مخصوصاً مجموعه سخنرانی‌های گيفورد به نام «نياز اخلاق به مابعدالطبيعه»، آيريس مرداك، درباره‌ی اينكه علت اخلاقی نزيستن ما اين است كه قدرت تخيل قوی نداريم و نمی‌توانيم خود را جای ديگران بگذاريم؛ 30. اخلاق صوری، گنسلر؛ 31. هنر شناخت مردم، بهترين و در عين حال عالمانه‌ترين و ساده‌ترين كتابی كه در زمينه‌ی شناخت تيپ‌های روانشناختی به فارسی ترجمه شده، با ترجمه‌ی نسبتاً خوب محمد گذرآبادی از نشر هرمس؛ 32. رساله در باب عشق، استاندال، رمان‌نويس معروف. درباره‌ی اينكه آيا اساساً اِروس اخلاقي زيستن را آسان‌تر مي‌كند يا دشوارتر؟؛ 33. ژن خودخواه، داوكينگ، برنده‌ی جايزه‌ی نوبل. وي در اين كتاب خيلي معروف خود، برخلاف داروين، معتقد است كه مخاطب طبيعت ژن‌ها هستند نه نوعها؛ 34. مقدمه‌اي بر فلسفه‌ی علم، كارناپ، ترجمه‌ی يوسف عفيفي. درباره‌ی كلي بودن واقعيات آماري اشاره كرد؛ 35. داشتن يا بودن، اريش فروم. توصيه مي‌كنم اين كتاب را حتماً‌ بخوانيد. دو ترجمه از اين كتاب هست كه يكي بسيار ضعيف است و ديگري كه بهتر است از آن آقاي كيومرث خداجويها (نشر اسپرك) است؛ 36. تسلي‌بخشهاي فلسفه، آلن دوباتن. دربارة تحول بخشيدن به زندگي؛ 37. هنر سير و سفر، آلن دوباتن. درباره‌ی تحول بخشيدن به زندگی؛ 38. چگونه مارسل پروست مي‌تواند زندگي شما را تغيير دهد، آلن دوباتن. درباره‌ی تحول بخشيدن به زندگي؛

یادداشت‌های مرتبط به ترس و لرز

            ترس و لرز هرچند ظاهری شاعرانه دارد ولی به تمام معنای یک اثر کلاسیک فلسفی است؛ پر از ایده‌های بکر و ظرایف فلسفی که فقط می‌توان با خواندن مکرر در مکرر متن از آنان پرده برداشت. شاید لذت‌بخش‌ترین بخش متن، موقعیت کیرکگور در نسبت با ابراهیم است: موقعیت سخن گفتن از تجربه «امر سخن‌ناپذیر» دیگری؛ شخصیتی که کیرکگور برای خود در ابتدای کتاب ترسیم می‌کند شاعر و سخنور این شهسوار ایمان است، هرچند که در متن دارد که متن شاعر نیستم ولی جز به این طریق، به چه شکلی می‌توان موقعیت او را در نسبت با ابراهیم توضیح داد؟ شاید از اساس فهم فیگور خود کیرکگور است که امکان جدیدی برای دین‌داری را در عصر ما فراهم می‌کند و نه الگویی که ارائه می‌کند که از قضا ایمان از خلال آن ناممکن می‌شود. در عصری که در آن از همان ابتدا ایمان در اولین گام رخت برمی‌بندد و پارادوکس آن قابل فهم نیست، چگونه می‌توان مؤمن بود؟ شاید برخلاف کیرکگور باید از تلاش برای فائق آمدن بر عصر کنونی گذر کنیم و از قضا، موضع غیرقابل فهم بودن ایمان ابراهیم را وضع مستقر خود قلمداد کنیم.

پ.ن: مدت ها بود که با کتابی نگریسته و نخندیده بودم؛ این کتاب برای من حیات یک زندگی بود.
          
            وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ‎﴿١٠٧﴾‏ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ‎﴿١٠٨﴾‏ سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ‎﴿١٠٩﴾‏ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‎﴿١١٠﴾‏ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ ‎﴿١١١﴾‏
ما قربانی عظيمى را فداى او كرديم، و نام نيك او را در امت‌هاى بعد باقى نهاديم. سلام بر ابراهيم!
اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم. چرا كه او از بندگان با ايمان ما بود.»
ابتدای کتاب:
کیرکگور سناریوی قربانی کردن اسحاق را بارها مجسم و پایان‌بندی متفاوتی را برای آن ترسیم کرده است و هربار
نقش متفاوتی را برای ابراهیم در نظر می‌گیرد. دست آخر آن کاری که ابراهیم خلیل ع انجام داد را بهترین فعل و نمونه‌ی بارز کار مومنانه تشخیص می‌دهد و لذا ایمان را برتر از هر صفت و خصیصه‌ی درونی دیگر
می‌داند. بلاخره این هم روشی است که هر چیزی را با نفی ده‌ها حالت ممکن دیگر متمایز کنی و
نهایتاً یک وجه ممکن را اثبات کنی! تنها اشکال این کار این است که اگر نتوانی به خوبی از پس اثبات همان
یک وجه بر بیایی هیچ گلی به سر خود و داستان پیامبر بت‌شکن نزده‌ای!
پیش از هر چیز به این نکته توجه کنیم که کیرکگور در ترس و لرز واگویه‌های خودش را به رشته‌ی تحریر درآورده و احساس من این است که بیش از آن که بخواهد حرف‌هایش را با مخاطب در میان بگذارد تلاش‌ کرده است تا با به اشتراک گذاشتن احساس خود درباره‌ی ایثار ابراهیم ع اندکی از سنگینی درک ایمان بر روح خود
بکاهد. او بارها داستان‌سرایی واعظان مسیحی و عادی جلوه دادن معجزه‌ی کوه موریه را می کوبد و معتقد
است باید نگاهی دقیق‌تر به ماجرای ابراهیم ع و اسماعیل ع داشته باشیم. کیرکگور در پیش گفتار می کوشد
از زاویه‌ای نو معنای ایمان را بکاود. او کارخود را با طرح یک پرسش آغاز می‌کند. اگر یک فرد عزیزترین
چیز خود مثلاً فرزند خود را قربانی کند و یا تمام دارایی خود را در راه خدا ببخشد آیا به مقام ابراهیم ع
می‌رسد؟ خیر. آیا ایمانی مانند ابراهیم خواهد داشت؟ خیر. چرا؟ شاید برای شما جالب باشد ولی مشابه این
سوال در مورد بزرگان مکتب تشیع و قضایایی مانند کربلا نیز پرسیده شده است. به این صورت که در طول تاریخ هزاران نفر به
فجیع ترین شکل کشته شده‌اند و یا زنان آنها به اسارت رفته پس چرا فقط نام امام حسین ع جاودانه شد؟
نویسنده در پاسخ می‌گوید ما در بیان داستان ابراهیم ع از یک عنصر غفلت کرده‌ایم و آن «اضطراب» است.
کیرکگور می گوید «ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست. ص۵۴» حالا اینکه آیا این اضطراب تنها عامل است یا
تا چه میزان توان پاسخگویی در مقابل سوالات بالا را داشته باشد بر عهده‌ی مدعی است.
کیرگور نمی تواند بر این وسوسه که ابراهیم ع را قاتل فرزند خود بداند غلبه کند. چرا که شاید پیشتر و
فیلسوفی مانند کانت نیز فعل ابراهیم را بر ضد اخلاق تشخیص داده بود.( مقاله سه گانگی معنایی اخلاق در اندیشه‌ی کرکگور، سمیه موسوی جهان آبادی، ناصر گذشته)
 وای قتل! عجب واژه دهشتناکی! آن هم وقتی به دست یکی از پیامبران انجام شود. اینجا است که مو بر تن روشنفکران سیخ می‌شود و
احساس می‌کنند به پدیده‌ی تازه‌ای دست یافته‌اند و در گزاره‌هایی که پدران و روحانی محل‌شان به صورت
سنتی به آنها آموزش داده‌اند شک می‌کنند. پس خدا عملاً دستور به قتل داد و ابراهیم ع قاتل شد اما در
دقیقه نود این حکم مبدل شد به کاری دیگر و یا اثر آن برداشته شده ولی گویا صفت شوم قتل از روی حکم
پروردگار متعال و صفت قاتل از ابراهیم ع پاک نشده است! این وسوسه‌ و چالشی است که گویا کیرکگور
می‌خواهد با آن کشتی بگیرد. البته در بخش «طرح مساله» بیشتر این موضوع را مورد کنکاش قرار می دهیم.
ما از اساس با این نوع مواجهه مشکل داریم و لذا با بیان اشکال بِنایی در زمین کیرکگور بازی نمی کنیم.
در پیشگفتار کیرگور عبارتی را می‌آورد که بر اساس آن افراد زیادی -حداقل آن‌طور که من برداشت کرده‌ام- خواسته‌اند همان‌گونه که راه‌های چیره شدن بر جسم و دنیای بیرون را یافته‌اند، روح و عوالم روحانی
را نیز بشناسند حال آن که آنها رهرو این وادی نیستند لذا شناخت کاری که ابراهیم ع کرد صرفاً با فدا
کردن فرزند میسر نمی‌شود و ایمانِ در حین اضطراب آن چیزی است که فارق عمل ابراهیم از دیگر انسان‌ها است. ابتدا باید ایمان را بشناسیم آن هم شناختی فراتر از درک معنای واژه.
کیرگور در جایی دیگر که بسیار کوشیده خود را فروتن نشان دهد چنین می‌آورد:"هیچ ارزش فی نفسه‌ای برای
این دشواری- یعنی انجام دادن حرکت ایمان- ، که غلبه بر آن یک سر هوشمند را فراتر از نقطه‌ای می‌برد که ساده ترین و عامی‌ترین فرد با سهولت بیشتری به آن می‌رسد، قائل نیستم". البته با کمال احترام مخالف این نظر هستم و هرچه راه
رسیدن به باوری ژرف و عمیق سخت‌تر باشد در نگاه عارف و عامی ارزشمندتر، خودآگاه‌تر و زایل نشدنی‌تر
است.
حال که کمی جوانی کردیم و بر اندیشه‌های این فیلسوف مشهور خدشه وارد کردیم جا دارد کلامی از او
نقل کرده و از غرق شدن او در بحر مواج ابراهیم ع لذت ببریم: «هرلحظه آن پارادوکس عظیم را که جوهر زندگی
ابراهیم است در نظر می‌آورم و در هرلحظه واپس رانده می‌شوم و اندیشه‌ام با همه‌ی شور و شوقش حتی به اندازه سر سوزنی به
این پارادوکس نفوذ نمی‌کند. همه عضلاتم را برای تجسم منظره‌ای از آن منقبض می‌کنم اما در همان لحظه فلج می‌شوم.»
متن کامل این مقاله ده صفحه‌ای را در اینستاگرام بنده مطالعه بفرمایید 🌷
          
            یکی از جنبه های تاثیرگذار بحران کرونا مربوط به تعطیلی آیین های مذهبی بود و هست. من هرگز نشنیده بودم که در تاریخ اسلام یک سال مراسم حج برگزار نشود. ولی این اتفاق امسال افتاد. پس شاید همه ما باید یاد بگیریم جنبه کاملا فردی دین داری را تمرین کنیم. چیزی که کیرکگور خیلی بر آن اصرار داشت و گوهر دین را در آن میدید. در رابطه مطلق با مطلق: فرد با خدا. و این رابطه کامل ترین تجلی اش از نظر کیرکگور در امتحان الهی قربانی کردن فرزند برای ابراهیم -پدر ایمان- بود.
همان طور که کیرکگور خودش را کمتر از آن میداند که ابراهیم را درک کند و فقط میتواند در برابر او شگفتزده بشود، من هم خودم را کمتر از آن میدانم که چیز تازه ای در این کتاب کشف بکنم و فقط از عمق نگاه نویسنده حیرتزده ام.
مهم ترین دریافتی که میتوان از کتاب داشت این است که یک ساحت زندگی ساحت زیبایی شناسانه است که در آن انسان می آموزد چگونه میتوان زندگی را گرامی داشت. اما ساحت اخلاقی از آن فراتر است و انسان در این ساحت می آموزد باید به خاطر جامعه از زندگی فردی خودش بگذرد. اما از آن هم بالاتر ساحت ایمان است که حتی اخلاق هم نمیتواند آن را توضیح بدهد. آری اخلاق نمیتواند کاری که ابراهیم کرد را توضیح بدهد
ترس و لرز اصلا کتاب روانی نیست و علتش به نظرم نثر استعاری و موجز کیرکگور باشد اما من این یازده برش روشن و شفاف را از کتاب برگزیدم که واقعا احتیاج به هیچ توضیح اضافه ای ندارند:
 "کیرکگور می گوید: من ابراهیم نیستم. اما مسأله برای او این است که ابراهیم را توصیف کند، او را بفهمد، یا به عبارت دقیق تر بفهمد که نمی توان او را فهمید، مسأله این است که باید با صداقت هرچه تمام تر مرزهای میان حیطه های گوناگون زندگی را مشخص کرد، باید با صداقت هرچه تمام تر زندگی کردن تا پایان با اعتقاد مذهبی را دید، در اعتقاد زندگی کرد و ایمان را که شرابی است مردافکن به چیز دیگری، به آب بی مزه عقلانیت هگلیان، وامگذاشت..."

 "_
در حالی که به نظر می رسد «ترس و لرز» فریادی است که کیرکگور توسط آن نامزدش را می خواهد و او را مطالبه میکند اما در آثار بعدیش کیرکگور ملاحظه میکند که طلب فلان نعمت خاص از خداوند گناه است و فقط باید از او خواست که آنچه را که می خواهد بدهد عطا کند؛ او میگوید که باید به گونه ای مطلق با مطلق رفتار کرد و به گونه ای نسبی با نسبی؛ او انسان مذهبی را همچون بیگانه ای در جهان زمانی تصویر می کند؛"

 "_
نه! هر آن کس که در جهان، بزرگ بوده است فراموش نخواهد شد. اما هر کس به شیوۀ خویش و هر کس به قدر عظمت محبوب خویش بزرگ بوده است. زیرا آن کس که خویشتن را دوست داشت به واسطه خویشتن بزرگ شد، و آن کس که دیگران را دوست داشت به برکت ایثار خویش بزرگی یافت؛ اما آن کس که خدای را دوست داشت از همه بزرگ تر شد. یکایک آنان باید به یاد آورده شوند، اما هر کس به قدر توقع خویش بزرگی یافت..."

 "بيان اخلاقی عمل ابراهیم این است که می خواست اسحاق را به قتل برساند؛ بیان مذهبی آن این است که می خواست اسحاق را قربانی کند؛ اما در همین تناقض اضطرابی که می تواند انسان را بی خواب کند، نهفته است، اما ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست..."

 "مردم معمولا به اکناف عالم سفر می کنند تا چیزهای عجیبی از انسانها را سیاحت کنند. من به این چیزها علاقه ای ندارم. اما اگر میدانستم شهسوار ایمان کجا زندگی می کند، پای پیاده به زیارتش می شتافتم. زیرا به این شگفتی به طور مطلق علاقمندم؛ آنی از او جدا نمی شدم؛ هر لحظه حرکات او را زیر نظر میگرفتم، خود را مادام العمر ایمن می دانستم و اوقاتم را به دو قسمت یکی برای نگریستن به او و دیگری برای عمل کردن به حرکات او تقسیم می کردم،"

"هیچ کس حق ندارد به دیگران بباوراند که ایمان چیزی پیش پا افتاده و آسان است در حالی که برعکس از همه چیز بزرگ تر و دشوارتر است.
اما مردم میپندارند كل ماجرا به همان سرعت که نقل می شود سپری می شود: بر اسبی راهوار می نشینند و در چشم بهم زدنی می رسند و بی درنگ گوسفند را می بینند. فراموش می کنند که ابراهیم بر چارپایی کند راه می پیمود، و سفر سه روز به درازا کشید، و مدتی بایست تا هیزم آورَد، اسحاق را ببندد و کارد را تیز کند..."

 "ابراهیم با عملش از کل حوزه اخلاق فراتر رفت؛ او در فراسوی این حوزه غایتی داشت که در مقابل آن این حوزه را معلق کرد. زیرا مایلم بدانم چگونه می توان عمل او را در رابطه با امر کلی قرار داد. عمل ابراهیم به خاطر نجات یک خلق، یا دفاع از آرمان کشور نبود. کل عملش اقدامی کاملا شخصی است. پس در حالی که عظمت قهرمان تراژدی در فضیلت اخلاقی اوست، عظمت ابراهیم به واسطه فضیلتی کاملا شخصی است."

"_
اما چگونه میتوان از اقربا نفرت داشت؟!
وظیفه مطلق می تواند به انجام عملی منجر شود که اخلاق آن را منع کرده است، اما به هیچ وجه نمی تواند شهسوار ایمان را از دوست داشتن بازدارد. این آن چیزی است که ابراهیم نشان می دهد. لحظه ای که میخواهد اسحاق را قربانی کند به لسان اخلاق از او متنفر است. اما اگر به راستی از او متنفر باشد می تواند مطمئن باشد که خدا این قربانی را از او نخواسته است؛ در حقیقت قابیل و ابراهیم یکسان نیستند."

 "مذهب تنها قدرتی است که میتواند زیباشناسی را از نزاعش با اخلاق نجات دهد."

"زیباشناسی بی تعارف می پذیرد که در ازدواج مثل حراج، هر چیز در همان حالتی که به هنگام فرود آمدن ضربه چکش هست به فروش می رسد. زیباشناسی تنها مراقب آن است که عشاق را در آغوش یکدیگر بیاندازد و به بقیه اش کاری ندارد. می بایستی بقیه ماجرا را می دید، اما او وقتی برای این کار ندارد بلکه هم اینک در تدارک آن است که زوج دیگری را پیوند دهد. زیباشناسی از همه علوم بی وفاتر است. هرکس واقع آن را دوست داشته به گونه ای بدبخت شده است؛"

 "هر اندازه نیز نسلی از نسل دیگر بیاموزد باز هم هرگز نمی تواند عنصر اصالتا انسانی را از نسل پیش فرا گیرد. از این حیث هر نسلی از ابتدا آغاز می کند، هیچ نسلی وظیفه تازه ای فراتر از وظیفه نسل قبلی ندارد و از آن پیشتر نمی رود، به شرط آنکه این نسل به وظیفه خود خیانت نکرده و خود را فریب نداده باشد..."