یادداشت سید علی مرعشی

                وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ‎﴿١٠٧﴾‏ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ‎﴿١٠٨﴾‏ سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ‎﴿١٠٩﴾‏ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‎﴿١١٠﴾‏ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ ‎﴿١١١﴾‏
ما قربانی عظيمى را فداى او كرديم، و نام نيك او را در امت‌هاى بعد باقى نهاديم. سلام بر ابراهيم!
اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم. چرا كه او از بندگان با ايمان ما بود.»
ابتدای کتاب:
کیرکگور سناریوی قربانی کردن اسحاق را بارها مجسم و پایان‌بندی متفاوتی را برای آن ترسیم کرده است و هربار
نقش متفاوتی را برای ابراهیم در نظر می‌گیرد. دست آخر آن کاری که ابراهیم خلیل ع انجام داد را بهترین فعل و نمونه‌ی بارز کار مومنانه تشخیص می‌دهد و لذا ایمان را برتر از هر صفت و خصیصه‌ی درونی دیگر
می‌داند. بلاخره این هم روشی است که هر چیزی را با نفی ده‌ها حالت ممکن دیگر متمایز کنی و
نهایتاً یک وجه ممکن را اثبات کنی! تنها اشکال این کار این است که اگر نتوانی به خوبی از پس اثبات همان
یک وجه بر بیایی هیچ گلی به سر خود و داستان پیامبر بت‌شکن نزده‌ای!
پیش از هر چیز به این نکته توجه کنیم که کیرکگور در ترس و لرز واگویه‌های خودش را به رشته‌ی تحریر درآورده و احساس من این است که بیش از آن که بخواهد حرف‌هایش را با مخاطب در میان بگذارد تلاش‌ کرده است تا با به اشتراک گذاشتن احساس خود درباره‌ی ایثار ابراهیم ع اندکی از سنگینی درک ایمان بر روح خود
بکاهد. او بارها داستان‌سرایی واعظان مسیحی و عادی جلوه دادن معجزه‌ی کوه موریه را می کوبد و معتقد
است باید نگاهی دقیق‌تر به ماجرای ابراهیم ع و اسماعیل ع داشته باشیم. کیرکگور در پیش گفتار می کوشد
از زاویه‌ای نو معنای ایمان را بکاود. او کارخود را با طرح یک پرسش آغاز می‌کند. اگر یک فرد عزیزترین
چیز خود مثلاً فرزند خود را قربانی کند و یا تمام دارایی خود را در راه خدا ببخشد آیا به مقام ابراهیم ع
می‌رسد؟ خیر. آیا ایمانی مانند ابراهیم خواهد داشت؟ خیر. چرا؟ شاید برای شما جالب باشد ولی مشابه این
سوال در مورد بزرگان مکتب تشیع و قضایایی مانند کربلا نیز پرسیده شده است. به این صورت که در طول تاریخ هزاران نفر به
فجیع ترین شکل کشته شده‌اند و یا زنان آنها به اسارت رفته پس چرا فقط نام امام حسین ع جاودانه شد؟
نویسنده در پاسخ می‌گوید ما در بیان داستان ابراهیم ع از یک عنصر غفلت کرده‌ایم و آن «اضطراب» است.
کیرکگور می گوید «ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست. ص۵۴» حالا اینکه آیا این اضطراب تنها عامل است یا
تا چه میزان توان پاسخگویی در مقابل سوالات بالا را داشته باشد بر عهده‌ی مدعی است.
کیرگور نمی تواند بر این وسوسه که ابراهیم ع را قاتل فرزند خود بداند غلبه کند. چرا که شاید پیشتر و
فیلسوفی مانند کانت نیز فعل ابراهیم را بر ضد اخلاق تشخیص داده بود.( مقاله سه گانگی معنایی اخلاق در اندیشه‌ی کرکگور، سمیه موسوی جهان آبادی، ناصر گذشته)
 وای قتل! عجب واژه دهشتناکی! آن هم وقتی به دست یکی از پیامبران انجام شود. اینجا است که مو بر تن روشنفکران سیخ می‌شود و
احساس می‌کنند به پدیده‌ی تازه‌ای دست یافته‌اند و در گزاره‌هایی که پدران و روحانی محل‌شان به صورت
سنتی به آنها آموزش داده‌اند شک می‌کنند. پس خدا عملاً دستور به قتل داد و ابراهیم ع قاتل شد اما در
دقیقه نود این حکم مبدل شد به کاری دیگر و یا اثر آن برداشته شده ولی گویا صفت شوم قتل از روی حکم
پروردگار متعال و صفت قاتل از ابراهیم ع پاک نشده است! این وسوسه‌ و چالشی است که گویا کیرکگور
می‌خواهد با آن کشتی بگیرد. البته در بخش «طرح مساله» بیشتر این موضوع را مورد کنکاش قرار می دهیم.
ما از اساس با این نوع مواجهه مشکل داریم و لذا با بیان اشکال بِنایی در زمین کیرکگور بازی نمی کنیم.
در پیشگفتار کیرگور عبارتی را می‌آورد که بر اساس آن افراد زیادی -حداقل آن‌طور که من برداشت کرده‌ام- خواسته‌اند همان‌گونه که راه‌های چیره شدن بر جسم و دنیای بیرون را یافته‌اند، روح و عوالم روحانی
را نیز بشناسند حال آن که آنها رهرو این وادی نیستند لذا شناخت کاری که ابراهیم ع کرد صرفاً با فدا
کردن فرزند میسر نمی‌شود و ایمانِ در حین اضطراب آن چیزی است که فارق عمل ابراهیم از دیگر انسان‌ها است. ابتدا باید ایمان را بشناسیم آن هم شناختی فراتر از درک معنای واژه.
کیرگور در جایی دیگر که بسیار کوشیده خود را فروتن نشان دهد چنین می‌آورد:"هیچ ارزش فی نفسه‌ای برای
این دشواری- یعنی انجام دادن حرکت ایمان- ، که غلبه بر آن یک سر هوشمند را فراتر از نقطه‌ای می‌برد که ساده ترین و عامی‌ترین فرد با سهولت بیشتری به آن می‌رسد، قائل نیستم". البته با کمال احترام مخالف این نظر هستم و هرچه راه
رسیدن به باوری ژرف و عمیق سخت‌تر باشد در نگاه عارف و عامی ارزشمندتر، خودآگاه‌تر و زایل نشدنی‌تر
است.
حال که کمی جوانی کردیم و بر اندیشه‌های این فیلسوف مشهور خدشه وارد کردیم جا دارد کلامی از او
نقل کرده و از غرق شدن او در بحر مواج ابراهیم ع لذت ببریم: «هرلحظه آن پارادوکس عظیم را که جوهر زندگی
ابراهیم است در نظر می‌آورم و در هرلحظه واپس رانده می‌شوم و اندیشه‌ام با همه‌ی شور و شوقش حتی به اندازه سر سوزنی به
این پارادوکس نفوذ نمی‌کند. همه عضلاتم را برای تجسم منظره‌ای از آن منقبض می‌کنم اما در همان لحظه فلج می‌شوم.»
متن کامل این مقاله ده صفحه‌ای را در اینستاگرام بنده مطالعه بفرمایید 🌷
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.