بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مزرعه حیوانات

مزرعه حیوانات

مزرعه حیوانات

4.2
757 نفر |
199 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

44

خوانده‌ام

1,906

خواهم خواند

268

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

مزرعه ی حیوانات داستان حیوانات «مزرعه ی اربابی» است که به رهبری خوک ها علیه آقای جونز، صاحب مزرعه، شورش می کنند و او را از مزرعه بیرون می اندازند تا از زیر یوغ انسان ها خارج شوند و آزاد زندگی کنند. اما پس از چندی یکی از خوک ها قدرت را در دست می گیرد و استبدادی نو در مزرعه حاکم می کند. جورج اورول این کتاب را در سال 1945، درست پس از جنگ جهانی دوم، نوشت و منتشر کرد. او در این رمان استبداد طبقه ی حاکم شوروی را نقد می کند و در خلال داستانی نمادین نشان می دهد که قدرت چگونه می تواند حتی عالی ترین و ناب ترین آرمان ها را هم به فساد بکشاند. اورول در سال 1947 مقدمه ای بر نسخه ی چاپ اوکراین مزرعه ی حیوانات نوشت که در این نسخه ی فارسی به عنوان پیشگفتار آمده است.

لیست‌های مرتبط به مزرعه حیوانات

یادداشت‌های مرتبط به مزرعه حیوانات

            در سالهای دانشجویی یکی از دوستانم توصیه کرد حتما این کتاب را بخوانم. در آن سالها در مجموع 4 ساعت راه رفت و برگشت من به دانشگاه بود که همه اش را کتاب می خواندم و یه جورایی عاشق آن راه شده بودم
در یک رفت و برگشت این کتاب را خواندم و فردایش کتاب را تحویل دادم.
کتاب یک روایت تجربی است  از انقلاب است ، کاری ندارم که آیا می توان آن را به همه انقلاب ها و یا انقلاب خودمان بسط داد یا خیر اما تجربه ها خیلی با ارزشند.
انقلاب ها توسط مردم انجام می شود اما توسط مسئولین ادامه می یابد و این شروع ایجاد شکاف هاست.
هر چه این مسئولین بیشتر از مردم فاصله می گیرند این شکاف عمیق تر می شود.
مسئولین هر روز و هر روز با تجربه تر می شوند و دیگر کسانی نخواهند بود که رزومه ای همچون آنها داشته باشند پس تا نمیرند کسی نمی تواند جای آنها را بگیرد و به طور کاملا طبیعی فرزندان مسئولین افرادی دنیا دیده تر از دیگران می شوندو موقعیت های بیشتری دارند .
این مشکلات تنها به انقلاب ها مربوط نمی شود بلکه هر نوع حاکمیتی چنین مشکلاتی را به همراه خواهد داشت.
این مشکلات با تقسیم قدرت هم حل نمی شود بلکه تقسیم می شود و درد کمتری خواهد داشته چرا که اگر حتی به یک روستا هم سری زده باشید متوجه می شوید که همین مشکلات در شواراهای روستا هم وجود دارد.
چاره چیست آیا روزی می رسد که حاکمیتی وجود نداشته باشد؟ از نظر من این یک حرفت مفت است.
آیا می شود چند سال یک بار انقلاب کرد و کل مسئولین را بر کنار کرد؟ این هم بسیار پر هزینه است.
من جواب قانع کننده ای برای حل این مشکل ندارم اما آنچه تا کنون یافته ام این است،اگر حکومت خودت بر خودت از دستت در رفته ، اگر حکومت خودت بر خانواده ات واژگونه است و هر روز آسیب بیشتری به خودت و دیگران می زنی، اگر همسر و فرزندانت از دست تو در امان نیستند، اگر هنوز نمی توانی مهرت را خرج آنها کنی و هزاران اگر دیگر که همه به خود ما باز می گردد، بدان که انقلاب تو هم چیزی شبیه به همین انقلاب ها خواهد بود و جهان پیرامون تو همان نمود بیرونی درون توست.
اصلاح زمین به اصلاح ماست و اصلاح ما همان اصلاح زمین است.
          
            سیاست کثیف رو به وضوح داستان کرده:).. تحریف تاریخ، لفاظی و بازی با کلمات برای فریب جامعه، آوازه خوبی آدم‌های بد و آوازه بدی آدم‌های خوب... اینکه قدرت، صاحبش را کور می‌کند و حتی تبدیل به یک هیولا.. سیاست حتی آرمان‌های برحق یک انقلاب را می‌تواند به لجنزار بکشد.. و حتی آنها را وارونه کند چرا؟؟ چون مردمان احمق دارد..حماقت یعنی باور کنی شعارِ همه برابرند اما بعضی برابرتر ،عدالت است..و احمق‌ها هیچ وقت اعتراض نمی‌کنند.. برای همین بدبخت و احمق‌اند..
این است سیاست دیپلمات‌ها و البته در این میان فقط بنجامین‌ها می‌فهمند این‌ها همش سیاست‌بازی است کسانی که شاید مثل الاغ‌ها عمر طولانی ندارند اما تجربه، بصیرت و زرنگی عمیق‌شون نمیگذارد خر بمانند:))..
و جهان همیشه برای بنجامین‌ها تلخ تر است؛ بیشتر فهمیدن رنجی‌ست و اندوه از اینکه دیگران نمی‌فهمند رنجی دیگر... شاید بتوان گفت احمق نبودن غمی‌ست و اندوهِ احمق بودن دیگران غمی دیگر‌‌..و گاهی واقعا نمی‌توان فهمید که احمق بودن بهتر است یا احمق نبودن!! شاید احمق بودن لااقل رنج کمتری دارد!!!
و خلاصه اینکه: کتاب را بخوانید
          
            کتاب، تاریخ شورویِ استالین را از دید جورج اورول نشان میدهد، جورج اورول کسی است که در اسپانیا برای کمونیسم و سوسیالیسم جنگیده (که در کتاب زنده باد کاتالونیا شرح داده شده) و در ادامه عمر از عملکرد رهبران این ایدئولوژی ناامید شده است.

جورج اورول به عنوان کسی که مانند نویسنده های دیگر کمونیست‌ستیز نیست نقد منصفانه‌تری از این تفکر و ضعفش در بقای خود به مخاطب داده، جدای از این دری جدید رو به دیدگاه‌های سیاسی باز میکند و در کتاب ۱۹۸۴ ادامه‌ی این تفکر در قالب داستانی دیگر شرح داده می‌شود و سعی میکند نشان دهد که آفاتی مثل تمامیت خواهی و کنترل‌گری فارغ از نوع حکومت‌ها و ایدئولوژی‌های حاکم امکان وقوع و نشر دارند.

این کتاب در قالب یک داستان تفکر سوسیالیستی و برابری‌خواه حیوانات یک مزرعه که از زیردست انسان ها بودن خسته شده‌اند را به تصویر می‌کشد، حیوانات مانند مردم روسیه تزاری در انقلاب اکتبر، قیام کرده و اقدام به بیرون کردن انسان‌ها از مزرعه می‌کنند و در ادامه داستان خوک‌ها که نماد حزب بلشویک هستند رهبری حیوانات را به دست می‌گیرند و داستان آغاز میشود
          
            وقتی کلاس پنجم بودم، معلم کلاس پنجمم اتفاقی توی صحبت‌هامون این کتاب رو معرفی کرد و البته گفت الان نخونش. من هم که عموما به این جور توصیه‌ها که کی فلان کتاب رو باید بخونم بی‌توجه بودم و هستم همین الانشم، خوندمش. بی‌نظیر بود. 
جدا از شیوه نوشتاری منحصر به فرد و جذابی که جورج اورول داره، ایده داستانی خیلی جذاب بود یا بهتره بگیم خیلی ملموس بود؛ انقلابی رخ داده و بعد، شعارهای اولیه‌اش را تغییر می‌دهند و می‌شود چیزی بدتر از وضعیتی که موجب شده تا اون انقلاب رخ بده. وضعیتی که مشابه‌اش را کم و بیش در خیلی از زمینه‌ها دیده‌ایم، می‌بینیم و یحتمل خواهیم دید.
داستان کتاب یک بخش‌هایی داره که برای من  خنده دار هم بود. بخش‌هایی مثل تغییر شعار مرغ‌ها که در ابتدا «دو پا بد، چهارپا خوب » بود  و در آخرش تبدیل شد به «چهارپا خوب، دوپا خوب‌تر». در حالی که اغلب‌ موجودات دیگر حتی یادشون نمی‌اومد که اون منشور اولیه و شعارهای دیگه چی بوده!
به طور کلی برای کسانی که تاریخ معاصر ایران رو خوندن این کتاب موارد آشنا مشابه‌ای داره که به نوبه خودشون خیلی جذابند.
          
 محتشم

1401/02/08

            « انسان تنها موجودی است که مصرف می کند بی آنکه تولید کند. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صفحه ی روزگار محو کنید، ریشه ی گرسنگی و بیگاری تا ابد خشکانده می شود… »
مزرعه حیوانات روایتگر داستان حیوانات مزرعه ی آقای جونز است که روزی به رهبری میجر پیر،  قیامی علیه صاحب مزرعه شان می کنند و آنجا را تصاحب می کنند و آقای جونز را بیرون می اندازند. هر چند که میجر از دنیا رفت و نتوانست نتایج قیام را ببیند، ولی حیوانات برای مزرعه قانون نوشتند و آن را اداره کردند. البته مزرعه حیوانات در طول زمان دست خوش تغییراتی شد که آنها را از اهداف اصلی قیام دور کرد.
مهم ترین نکته ای که درباره ی این کتاب می توانم بگویم، موضوع جذاب و جدیدش است. قصه ای که با داشتن همین جذابیت و نوینی، می توانست خواننده را به خوبی با خود همراه کند به طوری که با هیجان و احساس تا آخر کتاب را بخواند. اینکه گروهی از حیوانات قیام کردند و با این دید که انسان ها ظالم و دشمن آنها هستند، 7 قانون نوشتند و مزرعه را با کارهایشان آباد کردند، برایم خیلی جالب بود. جالب تر اینجاست که با حرف زدن، نوشتن، قدرت تفکر و عاقلی برخی حیوانات مواجه بودم، داستان به نظرم تخیلی و دروغین نیامد و احساس می کردم رفتارهایشان کاملا عادی و طبیعی است.
محتوای کتاب در عین حال دارای مفاهیم عمیق و قابل تاملی بود. این امر را من پس از شکل گیری اختلافات اولیه بر سر آسیاب بادی بین اسنوبال و ناپلئون فهمیدم. اینکه خصلت های بشری در قالب حیواناتی نمایش داده شده بود که ادعا می کردند هر چیز انسانی برایشان بد است و باید حیوان بودنشان را حفظ کنند. مثلا همین حسادت ناپلئون به اسنوبال که باعث شد او را از صحنه خارج کند و قدرت طلبی است همه ی فریاد های مزرعه را خفه کرد و او به کلی قیام را با تغییرات اساسی مواجه کرد. به طور کلی می توانم بگویم احساس می کردم با یک محتوای ساده و دم دستی روبرو نیستم.
علاوه بر این، به نظرم برای اکثر مخاطبان این کتاب این ذهنیت پیش می آید که ماجرای آن در اصل می خواست یک پیام و موضوع دیگری را مطرح کند که قالب بندی آن مزرعه و حیوانات بودند. در شکل گیری این تصور، نوشته ی پشت کتاب که گفته بود این داستان هجویه ای درباره ی اتحاد جماهیر شوروی است، بی تاثیر نبود. وقتی با این پیش زمینه ی فکری شروع به خواندن کتاب کردم خود به خود در ذهنم مقایسه های درباره ی چیزهایی که از شوروی شنیدم با این روایت می کردم و همین طور با رفتار های ناپلئون یاد افراد دیکتاتور تاریخ می افتادم.
از نظر ساختاری، شخصیت پردازی های کتاب خیلی خوب بودند. با اینکه با داستانی متفاوت روبرو بودیم که شخصیت های حیوانی داشت، ولی نویسنده به خوبی از پس توصیف آنها برآمده بود. البته از نظر ظاهری دشواری چندانی وجود ندارد، زیرا همین که مثلا از اسب نام ببرد، خواننده خود به خود تصویری از آن در ذهنش می سازد. اما به نظرم وصف باطنی و خلقی حیوانات کار تقریبا دشواری است که جورج اورول از پسش بر آمده بود. به خوبی می توانستیم متوجه خردمندی میجر، سخت کوشی باکسر، باهوشی و حتی مظلومیت اسنوبال، دروغ بافی اسکوئیلر و نامردی ناپلئون شویم. تازه به نظر من اوج موفقیت نویسنده آن جایی است که توانسته کاری کند که خواننده از یک حیوان متنفر شود. خود من، به خصوص وقتی اسنوبال ناپدید شد، باکسر مرد و شعار همه برابرند ولی برخی برابرترند سر داده شد، به شخصه دلم می خواست ناپلئون را بکشم!
قوت حسی که از داستان منتقل می شد هم نکته ی قابل تاملی است. با اینکه با شخصیت های غیرانسانی روبرو بودیم، ولی می توانستیم در بسیاری از قسمت ها همزاد پنداری کنیم و احساساتمان جریحه دار می شد. به جرات توانم بگویم حسی که در بخش های پایانی کتاب نسبت به وقایع و شخصیت ها داشتم، هنگام مطالعه ی کمتر کتابی تجربه کرده بودم. واقعا دلم می سوخت به حال نفهمی حیواناتی که خودشان را به دست ناپلئون سپرده بودند، باکسر و اسنوبال و همین طور صحنه ی تلخ ورق بازی و نوشیدنی خوردن حیوانات که به خوبی نشان دهنده ی بر باد رفتن آرمان هایشان بود.
تقریبا نکته ی منفی خاصی در کتاب پیدا نکردم به جز لحن بسیار ادبی آن. البته این هم ایراد چندانی حساب نمی شود ولی ترجیح می دادم جای یک سری کلمات سنگین و بزرگ از واژه های آسان تری استفاده می شد از نظر متنی و از نظر مفهومی هم که هر کس برداشت شخصی خود را دارد ولی خب به نظرم اگر نوشته ی پشت کتاب نبود، تشخیص آن هم امری دشوار بود و بهتر بود به گونه ای نوشته می شد که مخاطبی که خیلی هم تاریخ و نقد نمی داند، متوجه آن شود.
در کل اگر بخواهم جمع بندی کنم، با یک کتاب پر از مفهوم و طعنه های طنز آمیز مواجه بودم که خواندنش باعث تلنگر و تغییر دیدگاهی هم در من شد. به قول نوشته ی مقدمه ی کتاب، این موضوع را درک کردم که قدرت چگونه می تواند عالی ترین و ناب ترین آرمان ها را هم به فساد بکشاند. آنقدر محتوا برایم جذاب بود و کشش داشت که بخواهم حاضر شوم یک بار دیگر هم بخوانمش و ارزش بیش از یک بار خواندن را داشت.
«دیگر کاملا واضح بود که چهره ی خوک ها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوک ها و بعد به آدم ها، و از آدم ها به خوک ها، و دوباره از خوک ها به آدم ها نگاه می کردند؛ ولی دیگر نمی توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام…»
          
            ﻗﻠﻌﻪ ﺣﯿﻮاﻧﺎت ﮐﺘﺎﺑﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮاﻧﺪﻧﺶ ﺑﺮ ﻫﺮ اﯾﺮاﻧﯽ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺑﻪ آﯾﻨﺪﻩ اﻧﻘﻼب واﺟﺐ و ﻻزم . اﺳﺖ

ﺟﻮرج اورول در اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺑﺎ داﺳﺘﺎﻧﯽ ﺗﻤﺜﯿﻠﯽ از اﻧﻘﻼﺑﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺣﯿﻮاﻧﺎت ﻋﻠﯿﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﺸﺮﺻﻮرت ﻣﯽ ﮔﯿﺮد و ﭘﺲ از ﻣﺮور زﻣﺎن اﻫﺪاﻓﺶ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪواز ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﻫﻔﺖ ﮔﺎﻧﻪ ﺷﺎن ﻓﻘﻂ .ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮن ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ:ﻫﻤﻪ ﺣﯿﻮاﻧﺎت ﺑﺮاﺑﺮﻧﺪ اﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﺮاﺑﺮﺗﺮﻧﺪ

ﺟﻮرج اورول در اﯾﻦ ﮐﺘﺎب از ﺧﻄﺮی ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎم اﻧﻘﻼب ﻫﺎ را ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ،ﺧﻄﺮی .ﮐﻪ ﮔﺎﻫﺎ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ ﻣﺎ راﻫﻢ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ

ﺗﻤﺎم ﺣﺮف ﺟﻮرج اورول اﯾﻦ اﺳﺖ ،ﺑﺪاﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮک ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ اﻧﻘﻼب ﺷﻤﺎ .را ﻣﺼﺎدرﻩ ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ

ذرﻩ ذرﻩ اﯾﻦ داﺳﺘﺎن در ذﻫﻦ ﻣﻦ ﺗﺸﺎﺑﻬﺎﺗﯽ را اﯾﺠﺎد ﮐﺮد ﮐﻪ ﭼﻮن ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﺣﺮف ﻧﺎ ﺣﻘﯽ زدﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﺳﮑﻮت ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ،ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺸﯽ از ﮐﺘﺎب ﮐﻪ ﻋﺠﯿﺐ ذﻫﻦ ﻣﺮا ﺑﻪ ﺧﻮد ﻣﺸﻐﻮل ﮐﺮد را ﺑﺮاﯾﺘﺎن .ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ

درﺳﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎن ﺳﺨﺖ ﺑﻮد و ﺑﻪ ﻫﻤﻪ آرزوﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮدﻧﺪ،وﻟﯽ آﮔﺎﻩ ﺑﻮدﻧﺪ .ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﯾﺮ ﺣﯿﻮاﻧﺎت ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ.اﮔﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ اﻧﺪ ﺑﻪ دﻟﯿﻞ وﺟﻮد ﺑﺸﺮ ﻇﺎﻟﻢ ﻧﯿﺴﺖ