بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

اشیل و 1 نفر دیگر
4.6
7 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

14

دو هزار و پانصد سال از تولد تراژدی می گذرد و گزافه نیست اگر بگوییم این نوشته های شکوهمند از دوران رنسانس به بعد از سرچشمه های اصلی ادبیات غرب و الهام بخش بسیاری از شاعران و نویسندگان و سایر هنرمندان سراسر جهان بوده است. آیسخولوس را پدر تراژدی می نامند، از آن روی که او نخستین شاعری است که با نوآوری های خود، چه در پرداخت مضامین و شخصیت ها و چه در نحوه ی اجرای نمایشنامه بر صحنه، این قالب هنری را تکامل بخشید. مضمون نمایشنامه های آیسخولوس بیش از هر چیز بر رابطه ی آدمی با خدایان استوار است. بسیاری از پرسش های ازلی انسان در این نوشته ها مطرح می شود: آدمی تا چه حد مسئول کرده های خویش است و تا چه حد محکوم رای خدایان؟ آنگاه که اراده و آرزوی آدمی با خواست خدایان در تعارض می افتد چه پیش می آید؟ عدالت خدایان به چه معنی است؟ و سرنوشت آدمی آنگاه که از بسیاری قدرت و مکنت سر به طغیان برمی دارد، به کجا می کشد؟علاوه بر این آیسخولوس رویدادهای مهم زمانه ی خود را در نمایشنامه هایش بازتاب داده است. این مجموعه برای نخستین بار هفت نمایشنامه ی برجامانده از آیسخولوس را با ترجمه ای واحد به فارسی زبانان هدیه می کند.در نمایشنامه ی وزغ ها نوشته ی آریستوفانس، همسرایان آیسخولوس را «نخستین کس که کاخ آسمان سای تراژدی را بنا کرد» می خوانند. گذشته از این، او نخستین نمایشنامه نویسی است که آثاری از او در دست داریم و می توانیم با قاطعیت درباره اش حرف بزنیم. پس با علم به این که اطلاعات باستانی درباره? زندگی افراد به هیچ روی روشن و قاطع نیست، می توانیم داده های زیر را تا حد معقولی قابل اعتماد بدانیم:525 ق م تولد آیسخولوس در الئوسیس (519 تاریخی با احتمال کمتر)96ـ 499ورود به عالم تئاتر490 شرکت در نبرد ماراتن. کشته شدن برادرش کوناگریوس در این نبرد484 نخستین پیروزی در اجرای تراژدی79/480 دو نبرد سالامیس و پالاتئا (به احتمال زیاد در سالامیس بوده)472 برنده شدن چهار تراژدی او از جمله پارسیانحدود 470 نخستین دیدار او از سیسیل (اجرای دوباره? پارسیان)468 شکست از سوفوکلس467 برنده شدن چهار تراژدی تبای او (از جمله هفت دشمن)466-59 برنده شدن چهار تراژدی دانائوسی او (از جمله پناه جویان)458 برنده شدن تریلوژی اورستیا456 آخرین سفر به سیسیل و مرگ در جِلاعبدالله کوثری بیست ودوم آبان 1325 در همدان به دنیا آمد. پدر و مادرش همدانی بودند و ساکن آن شهر، اما در سال 1328 برای اقامت همیشگی به تهران رخت کشیدند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ی نوبنیاد رازی و البرز به انجام رساند و سپس در رشته ی اقتصاد دانشگاه ملی (شهید بهشتی) ثبت نام کرد. در سال 1348 از دانشگاه فارغ التحصیل شد و پس از اتمام خدمت نظام، در سال 1351 برای تکمیل زبان انگلیسی به انگلستان رفت. پس از بازگشت به ایران در سال 1352 در کتابخانه ی دانشگاه ملی مشغول به کار شد. در سال 1354 در پژوهشگاه علوم انسانی به ترجمه و ویرایش پرداخت و در سال 1355 در انتشارات دانشگاه صنعتی شریف به سمت ویراستار استخدام شد و بعد از انحلال آن سازمان با سمت ویراستار در دانشگاه فارابی به کار مشغول شد. در سال 1359 خود را از خدمات دولتی باز خرید کرد و از آن زمان تاکنون کار اصلی او ترجمه و گاه ویرایش بوده است. او در این سال ها گنجینه ای از آثار ادبی آمریکای لاتین را ترجمه کرده و از پیشتازان این عرصه به شمار می رود. کوثری همچنین تراژدی های بزرگ یونان چون آثار آیسخولوس و سنکا و ائوریپدیس را به فارسی برگردانده است است. از آثار ترجمه ی عبدالله کوثری که در نشر نی منتشر شده است: «مجموعه آثار آیسخولوس»، «ائوریپیدس»، «زنان تروا و توئستس»، «ریچارد سوم (در دست انتشار)»، «داستان های کوتاه امریکای لاتین»، «دن کاسمورو»، «کینکاس بوربا»، «حکومت نظامی»،«آئورا»، «سرگذشت سوررئالیسم» و «ایران، جامعه ی کوتاه مدت»

لیست‌های مرتبط به آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

یادداشت‌های مرتبط به آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

            - اورستیا

«در این زندگی که میرایان راست

هر آدمیزاده را سهمی از اندوه نهاده‌اند.

دریغا که هیچ‌کس را گریزی از این نیست

و آنچه او را بایست دیر یا زود داده‌اند.»

اورستیا تنها سه‌گانه‌ی کامل باقی‌مانده از آیسخولوس است و بی‌نهایت زیباست. در مورد کین‌خواهی‌های شخصی است و ضرورت ایجاد قوانین و عدالت‌خانه‌ای که بتواند بر پایه‌ی آن قوانین عدالت را بر پا کند تا آدمیان مجبور نباشند به‌تنهایی و شخصاً دست به کار برپایی عدالت بشوند چون وقتی آدم خودش دست‌به کار شود احساسات متناقض مانع از تحقق عدالت واقعی می‌شوند. گذار یونانیان از جهان اساطیری و باورهای سنتی به جهان دموکراتیک‌تر و قانون‌مندتر را نشان می‌دهد. حالا که برای سومین بار «اورستیا» را خواندم بیش از پیش به نبوغ آیسخولوس و بی‌تاریخی حرف‌هایش پی برده‌ام. چون هنوز در جهانی زندگی می‌کنیم که قوانینش ضامن اجرای عدالت نیستند و مردمان به ناچار خود دست به کار برپایی‌اش می‌شوند و در نتیجه آشوب همه جا را فرامی‌گیرد.

 

- پرومتئوس در بند

«دردا که اگر بگویم دردی بر دردم می‌فزاید

و اگر زبان درکشم رنج خاموشی جانم می‌فرساید.»

این زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین نمایشنامه‌ی آیسخولوس است از نظر من. بااینکه پرومتئوس انسان نیست اما شاید چون به نجات انسان آمده آنقدر انسانی و ملموس و عزیز است.

 

- هفت دشمن تبس

«آن ملاحی که کشتی به دریای طوفانی می‌راند

آیا سکان رها می‌کند و در کنج عرشه نجات جان خویش می‌جوید؟»

از این جهت برایم جالب بود که پیش‌زمینه‌ی ماجرایی که در «افسانه‌های تبای» (سه‌گانه‌ی سوفوکل) مطرح می‌شود را فهمیدم و حالا آنتیگونه و مقاومتش برایم ملموس‌تر و قابل‌درک‌تر شده است.

 

- پارسیان

«لیک آنگاه که آسمان به آزار و شکنج طرحی دراندازد

کیست آدمیزاد میرا که جان از نیرنگ جاودانگان بدر ببرد؟

کیست آن که او به جستی چالاک زین دام گسترده برون آید؟

کرشمه‌ی لبخندی و دلجویانه ترفندی

راه تو می‌زند و به راهیت می‌کشد

که دام گسترده است و پای گریز بسته.

آنگاه آدمی آن وام مرگ‌آمیز باز می‌گزارد

و اجل صید نویافته به آغوش مرگ وامی‌سپارد.»

 

احساسم نسبت به این نمایشنامه خیلی عجیبه. چون به‌هرحال یک تراژدی‌نویس بزرگ یونانی تصمیم گرفته ماجرای نبرد میان ایرانیان و یونانیان و شکست ایران را بنویسد و البته این کار را بدون تحقیر حریف یا کوچک نشان دادن توانایی‌هایش انجام داده است. از این جهت خیلی برایم قابل‌احترام بود آیسخولوس. گرچه خطاهایی درباره‌ی تاریخ ایران می‌کند و حتی به اشتباه آیین و مذهب یونانی‌ها را به ایرانیان نسبت می‌دهد اما انگار هدفش در این نمایشنامه بیشتر از آنکه نمایش دادن حق و باطل باشد، به‌تصویر کشیدن تفاوت‌های نظام پادشاهی و دموکراسی است و از این جهت حتی نقدش بر نظام پادشاهی ایران هوشمندانه است و نکات درستی را در مورد دلایل پیروزی یونان بر ایران که ریشه در نظام دموکراتشان دارد مطرح می‌کند.

 

- پناه‌جویان

«پس بشتاب ای مرگ که جان در دستت بگذارم.

خوشا جایگاهی در این نیلگون آسمان

خوشا ابر گریزان و خوشا برف و باران

خوشا کنام کرکسی به‌ تنهایی و سرفرازی

خوشا آویختن، جست زدن در ژرفنای بی‌پایان

خوشا تن ندادن به عشقی نابوده

خوشا وارهیدن از شرم، آزادوار و آسوده.»

 

نسبت به نمایشنامه‌های قبلی کمتر دوستش داشتم. بااینکه ماجرا درباره‌ی ۵۰ دختر دانائوس بود که قرار بود به اجبار به ازدواج پسران آیگوپتوس دربیایند اما این ۵۰ دختر در قامت هم‌سرایان هیچ شخصیت متمایزی از یکدیگر نداشتند و حتی هیچ عاملیتی از سوی خودشان نشان نمی‌دادند تا برای خود تصمیم بگیرند که البته با توجه به وضعیت زنان در یونان باستان تعجبی هم ندارد. اما همین قسمت نمایشنامه که نوشته‌ام تنها جایی است که این دختران در آرزوی مرگ به‌نظر من نوعی عاملیت پیدا می‌کنند و این تنها جنبه‌ای از نمایشنامه بود که دوستش داشتم.

 

در نهایت، درود بر روان پاک آقای عبدالله کوثری برای این ترجمه‌ی درخشان و بی‌نظیر و واژه‌های شگفت‌انگیزی که به‌کار بردند. واژه‌ی «سوگسرود» همیشه به یادم خواهد ماند.
          
در یونان ب
            در یونان باستان شاعران پیامبران بودند. وظیفه شاعر بیان وضعیت المپیان ( بخوانید آسمانیان ) بود. حال شاعری مانند هومر آشفته بیانش میکرد و شاعری مثل هزیود سعی در به نظم کشیدنش داشت.
بعد از دوران شاعران بزرگی مثل هومر و هزیود، شعر اساطیری به قهقرا رفت و شعر تغزلی با شاعرانی مانند سولون و پیندار جای آن را گرفت. دیگر شاعران پیامبر نبودند بلکه انسان‌هایی بودند گاه حتی در تضاد با المپیان ( برای شرح این مبحث رجوع کنید به جلد یکم پایدیا ). دقیقا آیسخولوس اینجاست که اهمیت میابد. 
روزگاری که دنیای اساطیر داشت به فراموشی سپرده میشد، شاعری مانند آیسخولوس ظهور میکند و با سرودن تراژدی‌های شاهکار زمانه خود دوباره اسطوره را به متن زندگی انسان یونانی باز می‌گرداند. درباره اینکه تراژدی اسطوره‌ای چه کار کردی در یونان باستان داشت جای سخن بسیار است، اما همینقدر بدانید که اگر چه دوران انبیایی مانند هومر و هزیود به سر آمده بود، اما آیسخولوس با این کار عملا به مهم‌ترین شخصیت مرتبط با اسطوره پس از آن دو بدل شد که همین نفوذ اجتماعی او را هم بسیار بالا برد.
نکته مهم دیگر آنکه اگرچه آیسخولوس پس از دوران غزل تغزلی، دوباره اسطوره را به متن زندگی یونانی برگرداند، اما این بدان معنی نیست که از دوران تغزل پیش از خود هم گسسته باشد. او به شدت از سولون متاثر بود و به تبعیت از او شخصیت‌های داستان‌هایش را، هر چند مربوط به دنیای اسطوره‌ای بودند و کاتارسیس را برای انسان یونانی متجلی میکردند، با گوشه چشمی میتوان نماد حکمران معاصر هم دید. مثلا پلاسگوس شاه در تراژدی «لابه کنندگان» مردی سیاسی است که بی مشورت مجلس خود کاری انجام نمی‌دهد. یا زئوس در «پرومته در بند» حاکم جباری است که شبیه دکتاتور‌های آتنی است و حتی آگاممنون در تراژدی «آگاممنون» شبیه شخصیت آگاممنون در ایلیاد هومر نیست.
.
در رابطه با خود تراژدی‌های، هر کدام به صورت جداگانه میتوان صحبت کرد که نمونه‌اش را در یادداشتی که درباره دادگاه اورستس در تراژدی «الاهگان انتقام» نوشتم، ذکر کردم. اما در این یادداشت به نکته‌ای درباره تراژدی پارسیان اکتفا میکنم.
گروهی گمان میکنند آیسخولوس تراژدی پارسیان را برای تحقیر ما و یادآوری پیروزی یونانیان نوشت. اشتباه است. در این تراژدی حتی یک کلمه زشت به ایرانی‌ها نسبت داده نشده و حتی این تراژدی چند سال پس از شکست سالامیس به طرح درآمده و اصولاً از باد غرور پیروزی خالی است. 
آیسخولوس پارسیان را برای خود یونانیان نوشت. این تراژدی روایت نخوت* خشیارشا است که در نتیجه میبینم چگونه ناوگانش با همه عظمتی که داشت در هم شکسته شد و خودش با لباس پاره به دربار ایران بازگشت. این را به این جهت گفتم که گناه فیلم 300 را به گردن آیسخولوس بیچاره نیاندازیم.


*hubris این معادل را آقای زانیار ابراهیمی در کتاب «زئوس غریبه‌نواز» گذاشتند. تقریبا معادل خوبی است.

نقاشی یادداشت مربوط به چهارمین تراژدی کتاب با عنوان «پرومته در بند» اثر رائول روبنس  (1577–1640)
          
            تریلوژی اورستیا(Oresteia)؛ اثر شاعرانه و حماسی آیسخولوس که به سرنوشت آگاممنون و خاندانش پس از نبرد تروا می پردازد.
نخستین بخش آن ، آگاممنون ، بازگشت پیروزمندانه شاهنشاه از نبردی ده ساله به شهرش آرگوس و کشته شدن به دست همسر خیانت کارش کلوتایمنسترا _که به خاطر قربانی شدن یکی از دخترانش به دست آگاممنون از او کینه به دل دارد _ و معشوقه اش آیگیستوس .

نیازآوران (Choephoroe) دومین قسمت از این تریلوژی؛ جایی که اورستس پسر آگاممنون به آرگوس می آید و در آن جا با خواهر دیگرش الکترا پیمان می بندد که انتقام پدرشان را از مادر گناهکار و معشوقه اش بگیرند .و درپایان اورستس موفق به اجرای این پیمان می شود .

الاهگان انتقام (Eumenides) ،واپسین بخش از تراژدی اورستیا، سرگذشت اورستس بعد از به قتل رساندن مادر و معشوقه اش آیگیستوس و ماجرای پناه بردن او به آپولون(پسر زئوس ، ایزد پیشگویی) و سپس برای دادرسی به درگاه آتنا (دختر زئوس، الهه خردمندی و مدافع قوانین ) و الاهگان انتقامی که برای دادخواهی از خون کلوتایمنسترا از پی او به آنجا آمادند .