بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شهریار

شهریار

شهریار

نیکولو ماکیاولی و 1 نفر دیگر
4.1
34 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

51

خواهم خواند

40

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

«شهریار» ماکیاولی کتابی است سترگ، با نثری پرشور، برای انسانهای همه دوره ها در شناخت ماهیت قدرت؛ اندرزنامه ای است برای دستیابی به قدرت و حفظ آن؛ بیانیه ای است در چگونگی فرمانروایی و فرمانبرداری. «شهریار» داریوش آشوری نمونه ای عالی از ترجمه است که علاوه بر دقت در انتقال معنا، سبک بیان نویسنده نیز به خواننده منتقل شده است. داریوش آشوری با نگاهی به نوع ادبی سیاست نامه نویس و نصیحت الملوک نویسی در زبان فارسی توانسته این رساله را همچون یک سیاست نامه مدرن به زبان فارسی درآورد. بی آنکه نثر او رنگ کهنگی به خود بگیرد یا در ورطه عربی نویسی نصیت الملوک ها یا سره نویسی سقوط کند. از حیث محتوا، تا پیش از شهریار، این نوع ادبی مشحون بود از پند و اندرزهایی به پادشاه، در باب فضایلی چون شفقت و شجاعت. اما سخن ماکیاولی جدید بود. ... برای این پیام جدید، آشوری بیان جدیدی خلق کرده است. در توصیف ترجمه خوب گفته اند ابداع متنی که نویسنده اگر زبان مادری اش همان زبان مترجم بود آن را می نوشت. شاید اگر آن جمهوری خواه فلورانس می خواست شهریارش را به فارسی بنویسد، حاصل کار چیزی می شد نزدیک به شهریار آشوری. چنین ترجمه ای مستلزم دانشی وسیع و تخیلی بسیار غنی است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شهریار

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شهریار

یادداشت‌های مرتبط به شهریار

            ماکیاولی، نخستین کسی بود که سعی کرد علم سیاست را بر پژوهش رفتار بشری تبیین کند نه پیش داروی های اخلاقی. او می دانست که نیرنگ و فریب جزئی جدا ناپذیر از دنیای سیاست است و در واقع دست شیادانی را که واقعیت سیاست را پنهان می کردند، رو کرد. بدنامی ماکیاولی به خاطر این گناه بود که او ساز و کار قدرت و حکمرانی را آشکار کرده بود. 
اندیشه های او زمینه نظریه رئالیسم در روابط بین الملل می شه. 

اهمیت اندیشه ماکیاولی هم همینه: از پیش داوری های اخلاقی و هنجاری قرون وسطی، به سمت واقعیت رفتارهای سیاسی می رود.
او بدون سانسور آنچه را که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن نیاز هست را نشان می دهد.

از دید او فرقی میان پاپ های روحانی و دیگر امیران ایتالیا فرقی نیست. چون هدف اصلی جنگ ها و آشوب های بزرگان ایتالیا، کسب قدرت و گسترش حوزه فرمانروایی به هر وسیله است.

شهریاری: 1.ارثی 2.نوبنیاد
حفاظت: ارثی، راحت تر از نوبنیاد(خو گرفتن مردم، عدم نیاز به آزار مردمص58).

مردم فکر می کنن با اومدن شهریار جدید وضع بهتر میشه. ولی:
اصل طبیعی: شهریار جدید باید به مردم مهار بزنه و بر سرشان سربازهای خود را بگمارد.
          
            اغلب نیکولو ماکیاولی را نه به اندیشه‌ها و کتاب‌هایش که به خاطر واژه مصطلح «ماکیاولیسم» می‌شناسیم. من هم همین‌گونه بودم و گمانم این بود که ماکیاولی قرار است در کتاب‌هایش رذالت را مدح کند و برایمان از راهکارهای هر چه ببشتر عوضی بودن بگوید اما در گفت‌وگو با دوستان متوجه شدم که ماکیاولی در کتاب‌هایش چیزی متفاوت از ماکیاولی چسبیده به عنوان ماکیاولیسم است و همان انگیزه من شد برای مطالعه آثار او و مهم‌ترین اثرش، یعنی همین شهریار.

ماکیاولی یک جنگاور و سیاس باهوش و ذکاوت است که به خدای کلیسا معتقد است و تجربیات و یافته‌هایش را با ما به اشتراک می‌گذارد، شاید برخی مواقع بعضی از راهکارها و اعتقاداتش به مذاق ما خوش نیاید اما نباید اینطور پنداشت که ماکیاولی فردی ضد اخلاق و مروج بی‌اخلاقی است.

خواندن این کتاب برای من سرآغاز خواندن باقی آثار ماکیاولی است. به شما هم پیشنهاد می‌کنم اگر به سیاست، تاریخ و حکمرانی علاقه‌مندید ماکیاولی را از دست ندهید.
          
            «منابع در طبیعت محدود و نیاز‌های انسان نامحدود است. اقتصاد یعنی استفاده از منابع محدود به شکل بهینه برای تأمین نیاز‌های انسان سیری‌ناپذیر.» شاید رد و نشان بنیان اندیشه نیکولو ماکیاولی در این پاراگراف ساده بتوان جست. سیاست از نظر ماکیاوللی چنین ساختاری دارد یا بهتر است بگویم باید چنین ساختاری داشته باشد. گویی سیاست برای او یک حساب و کتاب است. یک هزینه -فرصت!اگر شهریار چنین بینشی نداشته باشد، شکست می‌خورد. 

«زخم را یکباره می باید زد، تا درد آن اندک اندک از یاد برود و نیکی را خرده خرده می‌باید کرد تا مزه آن دیرتر از یاد برود.» چنین گفتارهایی از ماکیاولی، او را بدل به یکی از بدفهمیده‌شده‌ترین فیلسوفان دنیا می‌کند. در ادبیات سیاسی هرکسی که برای رسیدن به اهدافش اخلاقیات را زیر پا بگذارد، اصطلاحا ماکیاولیست خوانده می‌شود. اما دقیق‌تر خواندن ماکیاولی می‌تواند به ما نشان دهد که شاید بهتر است درباره‌ی برداشت خودمان از مفاهیمی مثل قدرت، مصلحت و امنیت تجدیدنظر کنیم. 
 
ماکیاوللی در ابتدای جستار پانزدهم کتاب شهریار می‌نویسد:«برآنم که به جای خیال‌پردازی به واقعیت روی بیاورم.» پروژه ماکیاول بررسی ساختار سرد و بی‌روح واقعیت سیاست بدون هیچ آگاهی کاذب است شاید به همین علت است که نام او با مفهومی مثل خشونت سیاسی گره خورده است. 

ماکیاوللی معتقد بود یک رهبر مسیحی نمی‌تواند سیاست‌مدار خوبی باشد. او صراحتا بعضی صفات شر را لازمه جایگاه شهریار می‌داند. ماکیاول در برابر این ایده که شهریار باید انسان با اخلاق(به معنای مسیحی کلمه) باشد سرپا می‌ایستند و با آوردن مثال‌های تاریخی از  ایران، یونان، فرانسه و ایتالیا ثابت می‌کند که شهریاران بااخلاق به چه رذالتی افتاده‌اند. پس شهریار باید چه داشته باشد؟ ویرتو(ویرچو). ویرتو را هم فضیلت ترجمه کرده‌اند و هم هنر. ویرتوی هوش، جسارت، قساوت، استراتژی و تلاش.
          
کاظمی

1402/02/25

            تا به حال شده کسی به عنوان راهنمایی با ژست همه چیز دانی به شما بگه چرا فلان کار رو نکردی؟ یا بهمان کارو انجام بده تا یه فرد موفق محسوب بشی؟ 
حتما می پرسید ابن سوال چه ربطی به شهریار و ماکیاولی صفت بودن داره. الان میگم بهتون🤌
جونم براتون بگه که همه ما حداقل یک بار تو موقعیتی قرار گرفتیم که  ندونیم چطور باید کاری رو انجام بدیم یا بدتر ازون به انجام برسونیم. همه ما حداقل یک بار تجربه کردیم که میدونیم باید کاری انجام بدیم ولی نمی دونیم چطور؛ و اغلب از همه چیز دانهای اطرافمون شنیدیم که مدام تکرار میکنن باید فلان کار رو انجام بدی امااااااا روش انجام کار رو بهمون نمیگن🤦‍♀️
حالا ربطش به شهریارِ نیکولو ماکیاولی : در قدم اول من نیکولو رو یه معلم مسلط به بحث اموزش دیدم که بسیار جامع ، تجربیات خودشو مثل یک دایره المعارف در اختیار خواننده کتابش گذاشته و در واقع اگر میگه فلان کار رو بکن ، از همه جوانب همه احتمالات رو در نظر گرفته و برای تک تکش نمونه و الگو و شرح و بسط چرایی نتایج مثبت و منفی رو بیان کرده. این روش اموزشی برام قابل تامل بود.
این کتاب نه تنها یک اموزش جهت شهریار ماکیاولی صفت بودن هست بلکه روش تربیت شاگردی تحلیلگر رو هم نشون میده.که فقط ازین جهت برام تحسین برانگیز هست.
و اما بُعد ماکیاولی صفت بودن در سیاست و اداره کشور و در واقع سیاست خارجه:این کتاب  به زبان ساده طرز فکرو رفتار حاکمیت های کشورهای غیراسلامی  رو تشریح میکنه که به نظرم برای شناخت ایدئولوژی سیاسی غرب عالیه.
توصیه میکنم حتما ترجمه داریوش آشوری رو بخونید که خیلی خوب نثر کتاب رو به فارسی برگردونده و باعث شده کتاب به سبک نگارش نیکولو نزدیک باشه.