یادداشت عرفان حاجی پروانه

شهریار
        «منابع در طبیعت محدود و نیاز‌های انسان نامحدود است. اقتصاد یعنی استفاده از منابع محدود به شکل بهینه برای تأمین نیاز‌های انسان سیری‌ناپذیر.» شاید رد و نشان بنیان اندیشه نیکولو ماکیاولی در این پاراگراف ساده بتوان جست. سیاست از نظر ماکیاوللی چنین ساختاری دارد یا بهتر است بگویم باید چنین ساختاری داشته باشد. گویی سیاست برای او یک حساب و کتاب است. یک هزینه -فرصت!اگر شهریار چنین بینشی نداشته باشد، شکست می‌خورد. 

«زخم را یکباره می باید زد، تا درد آن اندک اندک از یاد برود و نیکی را خرده خرده می‌باید کرد تا مزه آن دیرتر از یاد برود.» چنین گفتارهایی از ماکیاولی، او را بدل به یکی از بدفهمیده‌شده‌ترین فیلسوفان دنیا می‌کند. در ادبیات سیاسی هرکسی که برای رسیدن به اهدافش اخلاقیات را زیر پا بگذارد، اصطلاحا ماکیاولیست خوانده می‌شود. اما دقیق‌تر خواندن ماکیاولی می‌تواند به ما نشان دهد که شاید بهتر است درباره‌ی برداشت خودمان از مفاهیمی مثل قدرت، مصلحت و امنیت تجدیدنظر کنیم. 
 
ماکیاوللی در ابتدای جستار پانزدهم کتاب شهریار می‌نویسد:«برآنم که به جای خیال‌پردازی به واقعیت روی بیاورم.» پروژه ماکیاول بررسی ساختار سرد و بی‌روح واقعیت سیاست بدون هیچ آگاهی کاذب است شاید به همین علت است که نام او با مفهومی مثل خشونت سیاسی گره خورده است. 

ماکیاوللی معتقد بود یک رهبر مسیحی نمی‌تواند سیاست‌مدار خوبی باشد. او صراحتا بعضی صفات شر را لازمه جایگاه شهریار می‌داند. ماکیاول در برابر این ایده که شهریار باید انسان با اخلاق(به معنای مسیحی کلمه) باشد سرپا می‌ایستند و با آوردن مثال‌های تاریخی از  ایران، یونان، فرانسه و ایتالیا ثابت می‌کند که شهریاران بااخلاق به چه رذالتی افتاده‌اند. پس شهریار باید چه داشته باشد؟ ویرتو(ویرچو). ویرتو را هم فضیلت ترجمه کرده‌اند و هم هنر. ویرتوی هوش، جسارت، قساوت، استراتژی و تلاش.
      
3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.