خرگوش گوش داد!
در حال خواندن
0
خواندهام
174
خواهم خواند
32
توضیحات
تیلور با مکعب های خانه سازی اش ساختمان فوق العاده ای ساخته بود. همین طور که داشت با افتخار ساختمانش را تماشا می کرد، یک دفعه یک دسته کلاغ به ساختمانش زدند و آن را خراب کردند. حیوانات جنگل که این صحنه را دیدند، همه شان فکر کردند می توانند حال تیلور را خوب کنند. آن ها یکی یکی آمدند و با تیلور صحبت کردند. اما تیلور حال وحوصله ی هیچ کدامشان را نداشت. هیچ کدامشان واقعاً بلد نبودند حال تیلور را خوب کنند؛تا این که خرگوش از راه رسید...
لیستهای مرتبط به خرگوش گوش داد!
نمایش همهیادداشتها
1401/5/7
11
1400/10/21
15
1401/10/22
44
1402/9/5
5
1402/7/27
12
1403/5/17
2
1402/2/21
23
1403/6/27
4
1401/10/25
41
1403/2/4
قصهای دوست داشتنی درباره همدلی! کلاغ ها به تیلور آسیب زدهاند و اسباب بازی هایش را خراب کردهاند و او غمگین است. دوستانش میخواهند به او کمک کنند. هرکس یک چیزی میگوید. یکی میگوید تیلور بیا حرف بزنیم. یکی میگوید بیا داد بزنیم. یکی میگوید بیا فکر کن چطور درستش کردهای تا دوباره درستش کنیم. اما تیلور حال و حوصله هیچکدام از این کار ها را ندارد. تیلور غمگین است. تیلور یک گوش میخواهد برای شنیده شدن. ولی خرگوش با همه فرق دارد. برایش گوش میشود. میآید بیصدا کنارش مینشیند. بغلش میکند و حرف هایش را میشنود. و تیلور میگوید کنارم بمان و بعد از مدتی برایش حرف میزند. از اینکه ناراحت است. از اینکه دلش میخواهد قایم بشود و هیچکس را نبیند. از اینکه عصبانی است و دلش میخواهد او هم به بقیه آسیب بزند و اسباب بازی های بقیه را خراب کند. و خرگوش در سکوت میشنود و کنارش میماند. تیلور گریه میکند. میخندد. و بعد که آرام میشود به خرگوش میگوید حالا بیا تا دوباره باهم درستش کنیم... گاهی آدم فقط یک گوش میخواهد برای شنیده شدن... بزرگ و کوچک هم ندارد...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
25
1403/2/30
0
1403/5/30
2
1402/10/17
3