معرفی کتاب Love in the Time of Cholera اثر گابریل گارسیا مارکز

Love in the Time of Cholera

Love in the Time of Cholera

3.6
144 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

26

خوانده‌ام

342

خواهم خواند

165

شابک
9780307389732
تعداد صفحات
374
تاریخ انتشار
1363/10/11

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
عشق در زمان وبا یکی از زیباترین رمانهاست که من از صد سال تنهایی هم خیلی بیشتر دوستش دارم.
خبرنگارها و کتابخوان ها به صد سال تنهایی چسبیده اند نمی دانم شاید هم حق با آنها باشد
در حالی که رمان دیگر مارکز عشق در زمان وبا خودش شاهکار است.
عشق در زمان وبا از درخشان ترین آثار گارسیا مارکز است رمانی جذاب و تامل برانگیز که با ترجمه بهمن فرزانه راز جاودانگی آثار نویسنده را چون ترجمه جاودان او از صدسال تنهایی بار دیگر هویدا می کند.
«عشق در زمان وبا» شاهکاری دیگر از نویسنده معاصر و چهره تابناک ادبیات آمریکای لاتین ـ گابریل گارسیا مارکز ـ است. رمانی جذاب و تأمل برانگیز که با ترجمه بهمن فرزانه از زبان ایتالیایی راز جاودانگی آثار نویسنده را چون ترجمه جاودان او از «صد سال تنهایی» بار دیگر هویدا می کند. از دیگر آثار این نویسنده می توان به «گزارش یک قتل»، «پاییز پدرسالار»، «ساعت شوم» و... اشاره کرد. گارسیا مارکز در سال 1982 برنده جایزه نوبل شد. بهمن فرزانه مترجم این کتاب سال هاست که در ایتالیا سکونت دارد. وی «عشق در زمان وبا» را از شاهکارهای گابریل گارسیا مارکز می داند و می گوید: «من این کتاب را خیلی دوست دارم. چرا که از آثار ماندگار این نویسنده است.» فرزانه این کتاب را از زبان ایتالیایی به فارسی برگردانده است و در این کار، ترجمه فارسی را با متن اسپانیایی و انگلیسی تطبیق داده است. دیگر آثار ترجمه شده بهمن فرزانه عبارتند از: «دفترچه ممنوع، درخت تلخ، هیچ یک از آنها باز نمی گردند، عذاب وجدان، عروسک فرنگی»از آلبا دسس پدس و «حریق در باغ زیتون، خاکستر، راز مرد گوشه گیر» از گراتزیا دلددا و ترجمه کتاب های تنی چند از دیگر نویسندگان ایتالیایی

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به Love in the Time of Cholera

یادداشت‌ها

          من اهل ژانر درام و رومنس نیستم، چه کتاب باشد چه فیلم؛
اما هرطور بود در اواخر نوجوانی نسخه پی دی اف این کتاب به دستم رسید و خواندمش.
روایت مارکز از عشق نمیدانم چقدر واقعی ست اما هرچه که بود، این داستان واقعی می نمود.
بهتر بگویم، نمیدانم چقدر آدم هایی که خلق کرده و دنیایی که در این کتاب ساخته، برگرفته از روایت واقعی انسان های دور و بر و گوشه و کنار زندگی اش بوده که دور از ذهن هم نیست، و نمیدانم چقدر احتمال دارد چنین اتفاقاتی مثل داستان بین آدم ها واقعا رخ دهد اما وقتی کتاب را میخوانی احساس قصه های پریان به تو دست نمی دهد و این خوب است. البته بد هم هست، چون بهرحال قصه ای بیش نیست و اگر حواسمان به این نباشد، شاید ناخودآگاه توقعمان نسبت به جریان رخ دادن عشق غیرواقعی شود.
هرچند که این داستان مثل بقیه داستان های مارکز، پر است از توصیفات و توضیحات زندگی آدم های مختلف دنیای ساخته شده در ذهن او، و نمیتوانم بگویم کاش کمش میکرد جون سبک مارکز این است. ولی ترجیح میدادم صحنه های زن و شوهری طور کمتری نوشته میشد که واقعا در روند داستان هم موثر نبودند.
        

3

          فلورنتینو آریزا سنگینی عشقی را در دلش ۵۰ سال با خود حمل می‌کند و می‌کوشد پیشرفت کند و از جایگاه مهمی در جامعه برخوردار شود تا عشق دیرین خود را از زمان نوجوانی بدست آورد. فلورنتینو آریزا هیچ وقت فرمینا دازا را فراموش نمی‌کند و تمام هدف زندگی اش را صرف رسیدن به او می‌کند. در واقع این عشق دیوانه وار تمام فکر و زندگی را از فلورنتینو آریزا گرفته اما نمی‌داند که در این راه موفق می‌شود یا نه!
کتاب خیلی قشنگی بود و داستان جالبی بود و حتما بیشتر از گابریل گارسیا مارکز خواهم خوند..ولی به نظر من فلورنتینو آریزا مشکلش عشق نبوده، بلکه گیر زیاد به یه آدم بوده که ۵۰ سال از زندگی خودشو بی دلیل صرف اون کرده.. در حالیکه میتونست زندگی خوب و مرفه و همراه با عشقی با زن دیگه ای بسازه و راحت زندگیشو بکنه..به هرحال بعضی آدما تو زندگیشون ممکنه همچین چیزی رو تجربه کرده باشن و خب جالبه که آدم با طرز فکر های مختلف راجب عشق آشنا بشه، در واقع هرکسی تعریف متفاوتی از عشق داره..
        

16

          یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب | صفحۀ پنجم
مردی که نامه‌های عاشقانۀ رایگان می‌نوشت

<img src="http://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/marquez2.jpg" width= alt="description"/>

شهرستان ادب: در یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب، هربار به سراغ یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان رفته‌ایم و صفحه‌ای از آن را با یکدیگر خوانده‌ایم. این‌بار به سراغ «عشق در روزگار وبا» رفته‌ایم از گابریل گارسیا مارکز. چندسطری از این رمان را با هم می‌خوانیم:

گابریل گارسیا مارکز به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن بیستم به حساب می‌آید و رمان «صد سال تنهایی» او را احیاکنندۀ رمان در عصر حاضر می‌دانند.
مارکز که سرآمد ادبیات غنی آمریکای لاتین محسوب می‌شود، اگر نه مبدع سبک رئالیسم جادویی باشد، به‌طور‌حتم به کمال‌رسانندۀ این سبک خاص و پرمخاطب است. سبکی که پس از مدت‌ها رونق را به جریان رمان‌نویسی معاصر برگرداند و توانست آثار خوب و قابل توجهی را به گنجینۀ رمان معاصر اضافه کند.
گابریل گارسیا مارکز که در سال 1982 موفق به کسب جایزۀ نوبل ادبیات شد، علاوه بر رمان‌نویسی در زمینه‌هایی چون داستان کوتاه، زندگینامه‌نویسی و مستندنگاری نیز دارای آثار متعددی است. از میان کارهای او می‌توان به کتاب‌های «صدسال تنهایی»، «پاییز پدرسالار»، «عشق در روزگار وبا»، «ژنرال در هزارتوی خود»، «کسی به سرهنگ، نامه نمی‌نویسد»، «گزارش یک آدم‌ربایی» و «زنده‌ام که روایت کنم» اشاره کرد.
اقبال مخاطبان فارسی‌زبان به آثار مارکز به حدی است که از هرکدام از آثارش ترجمه‌های متعددی در بازار کتاب موجود است و چاپ‌های پیاپی این ترجمه‌ها نشان‌دهندۀ اقبال روزافزون به آثار اوست. در ادامه نیز قسمتی از رمان «عشق در روزگار وبا» که پیش از این با اسامی «عشق در زمان وبا» (به ترجمۀ مرحوم بهمن فرزانه) و «عشق سال‌های وبا» (به ترجمه کیومرث پارسای) در اختیار مخاطبان قرار گرفته بود، آورده شده است.
«عشق در روزگار وبا» به ترجمۀ آقای کاوه میرعباسی تازه‌ترین ترجمه از این اثر پرآوازۀ مارکز است و از جهتی یکی از کامل‌ترین آن‌ها محسوب می‌شود؛ چرا که میرعباسی آن را از زبان اصلی برگردان کرده است و وفاداری بسیار خوبی نسبت به متن اصلی داشته است. همچنین تا پیش از این، میرعباسی کتاب‌های «خاطرات دلبرکان غمگین من»، «زنده‌ام که روایت کنم» و «صد سال تنهایی» را از مارکز ترجمه کرده بود که تمامی آن‌ها با استقبال گستردۀ مخاطبان روبرو شد.
در ادامه، قسمتی از رمان «عشق در روزگار وبا» را میخوانیم:


«مشکل فلورنتینو آریثا در مدتی که کارمند دبیرخانۀ «مؤسسه رودپیمایی کارائیپ» بود، علتی نداشت جز اینکه نمی‌توانست از شرّ لحن شاعرانه و سوزناکش خلاص شود؛ چون که یک لحظه هم از فکر فرمینا داثا بیرون نمی‌آمد و هرگز یاد نگرفت بدون آنکه حواسش پیش او باشد، بنویسد. سپس، هنگامی که به سِمَت‌های دیگر منصوب شد، آنقدر عشق در وجودش زیادی بود که نمی‌دانست باهاش چه کند، و ناچار به دلدادگانی پیشکش می‌کرد که دست به قلم نبودند و نزدیک «دروازۀ عریضه‌نویسها» برایشان نامه‌های عاشقانۀ رایگان می‌نوشت. کارش که تمام می‌شد به آنجا می‌رفت. سرداریاش را با طمأنینه درمی‌آورد و روی پشتی صندلی آویزان می‌کرد، دست‌هایش را در نیم‌ آستین‌ها فرو می‌برد تا پیراهنش کثیف نشود، دکمه‌های جلیقه‌اش را می‌گشود تا فکرش آزادتر باشد، گاهی تا دیر وقت شب با نامه‌های دیوانه‌کننده‌اش به بنده‌های درماندۀ خدا روحیه می‌بخشید. هر از گاهی به زنی بینوا برمی‌خورد که با پسرش مشکل داشت یا کهنه‌سربازی که پافشاری می‌کرد حقوق بازنشستگی دریافت کند، کسی که مالش را دزدیده بودند و می‌خواست به عدلیه عارض شود، اما هرقدر به خودش زحمت می‌داد موفق به جلب رضایت‌شان نمی‌شد، چون فقط نامه‌های عاشقآن‌هاش مردم را متقاعد می‌کرد. از مشتری‌های جدید هم چیزی نمی‌پرسید؛ زیرا کافی بود به سفیدی چشم‌شان نگاهی بیندازد تا از حال و روزشان باخبر شود و برگ‌های پی‌درپی را با شرح شوریدگی‌شان سیاه می‌کرد. شیوۀ مؤثری داشت که در همۀ موارد جواب می‌داد؛ تمام مدتی که می‌نوشت، شش‌دانگ حواسش پیش فرمینا داثا بود و به چیز دیگری نمی‌اندیشید. در پایان ماه اول، ناگزیر شد به افراد نوبت بدهد و آن‌ها را در فهرست انتظار بگذارد تا از هجوم هم‌زمان دلدادگان بی‌قرار در امان بماند.
خوشایندترین خاطره‌اش از این دوران، مربوط می‌شد به دختری نوسال و خجول، که کم و بیش بچه به نظر می‌آمد و هول‌زده و لرزان ازش خواست پاسخ نامۀ مقاومت‌ناپذیری را بنویسد که تازه به دستش رسیده بود و فلورنتینو آریثا فوراً شناختش؛ چون خودش عصر روز قبل نوشته بودش. با سبکی متفاوت و متناسب با سن و سال و وضعیت عاطفی دخترک و با خطی که بشود باور کرد مال اوست، نامه را نگاشت؛ زیرا بلد بود دست‌خط‌های مختلف را تقلید کند و به مقتضای هر موقعیت و شخصیت هرکس تغییرشان بدهد. این دفعه، مجسم کرد فرمینا داثا چه پاسخی بهش می‌داد. اگر به قدر آن طفلکِ بی‌پناه، دلبسته و خاطرخواهش بود. دو روز بعد، صد البته، ناگزیر شد جوابِ نامه را هم از طرف نامزد دختر نوسال بنویسد؛ با دست‌خط، سبک و نوع دلباختگی که در نامۀ نخست بهش نسبت داده بود و به این ترتیب، سرانجام درگیر مکاتبه‌ای پر تب و تاب شد با خودش. هنوز یک ماه نگذشته جفت‌شان، جداگانه به سراغش رفتند و ازش سپاس‌گزاری کردند بابت اینکه در نامه، پسره از دختره خواستگاری کرده بود و خودش در نامۀ دختره با سرسپردگی بهش پاسخ مثبت داده بود؛ قصد داشتند با هم عروسی کنند.»  
گفتنی است رمان «عشق در روزگار وبا» در 470 صفحه و قیمت 38500 تومان توسط انتشارات «کتاب‌سرای نیک» در اختیار علاقمندان حوزۀ ادبیات قرار گرفته است.
        

0

maryamtp

maryamtp

1403/6/1

        ایده اصلی کتاب قشنگ و جدید بود اما توضیحات الکی ، شاخ و برگ های اضافه و روابط متعدد واقعا خسته کننده بود. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          من هم‌چنان باید بگم نثر و نگارش مارکز رو دوست دارم که سراغ کتاب‌هاش میرم. البته کمی هم در برابر پرداختنش به جزییات خسته میشم اما در نهایت از فضاسازی داستان‌هایش در دوران و سرزمینی بسیار ناشناخته برای من، در مجموع، لذت می‌برم. گرچه که شاید به دنبال داستانی قوی‌تر بودم. از آن‌جایی هم که به دلیلی نتونستم صد سال تنهایی رو کامل بخونم، یک کتاب دیگه در این زمان از این نویسنده به خودم بدهکار بودم.
 
«پس از آن، هنگامی که آهنگ هق‌هق فرمینا را، که بالش را به دندان گرفته بود و می‌گریست، شنید، دچار حیرت شد، چرا که
خوب می‌دانست زنی مانند او با هر مصیبتی، گریه سر نمی‌دهد. فرمینا تنها هنگامی هق‌هق کنان می‌گریست که خشم جام درونش را لبالب کرده باشد؛ به ویژه در هنگامی که احساس مقصر بودن وجود زنانه‌ی او را در میان می‌گرفت، به گریه پناه می‌برد و هر اندازه که می‌گریست،
آتش خشمش نیز بیشتر می‌شد و این شعله‌ور شدن لحظه به لحظه‌ی خشمش نیز، از این احساس گناه درونی بود که چرا نمی‌تواند از سستی
خود در برابر سیلاب گریه‌ها جلوگیری کند.»
        

0