مادام بوواری

مادام بوواری

مادام بوواری

گوستاو فلوبر و 1 نفر دیگر
3.8
95 نفر |
38 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

187

خواهم خواند

91

وقتی مدیر مدرسه وارد کلاس شد، ما مشغول درس خواندن بودیم. پشت سر مدیر، دانش آموز جدیدی که روپوش مدرسه برتن نداشت، همراه خدمتکاری که میز درازی آورده بود، وارد شد. کسانی که خواب بودند، بیدار شدند و همگی درس را کنار گذاشتیم و به احترام مدیر از جا برخاستیم. مدیر به ما اشاره کرد که بنشینیم و بعد رو به دبیر کرد و به آرامی گفت:- آقای «روژه»، من این دانش آموز را به شما می سپارم که درس را از کلاس هشتم شروع کند. اگر درس و اخلاقش خوب بود، به کلاس بالاتری مطابق با سن و سالش خواهد رفت.

پست‌های مرتبط به مادام بوواری

یادداشت‌های مرتبط به مادام بوواری

            کتاب جالبی بود سرشار ا ز احساسات؛ چه خانوادگی، چه نوستالژیک، چه اروتیک و چه طبقاتی
در مجموع خیلی تضادهای جالبی رو تصویر می کرد و آشفتگی های ذهن و ارتباطات اجتماعی رو خوب نشون میداد، هرچند به نظر می رسید داستان در طعن ها و همراهی هایی که با مادام بواری داشت قصد داشت تصاویری مقطع از گذاری انسانی در وضعیت اجتماعی رو نشون بده؛ سرنوشت دختری از صومعه تا روستا، از رمان تا زندگی و از روستا تا شهر، ولی برای من، و شاید شرایط اجتماعی ما، قدری کتاب ناهمگون و نامتجانس نشون میداد و البته، من از این عدم قرابت زیاد لذت نبردم!
جذاب ترین بخش کتاب کنایه هایی بود که به خود کتاب باز میگشت: مثلا نقدهای که در لفافه به رمان وارد می کرد و خیال پردازی ها که سرنوشت تباه می کرد تا نسبت های دوگانه ای با شهر که گویا خود فلوبر هم درگیرش بوده
با تصاویر انتهایی داستان می شد عجیب همدل بود و تحقق عینی سبکی از نویسندگی رو دید که در اون، هرچند با شخصیت اصلی داستان به خاطر کارهاش نمی تونی احساس قرابت کنی ولی در نهایت سخت ازش دل می کنی؛ مثل فیلم دایره زنگی و ... 
در مجموع به یکبار خوندش می ارزید
          
            از متن کتاب
«پیش از آنکه شوهر کند گمان کرده بود عشقی در دل دارد ولی چون سعادتی که می بایست نتیجه اش عشق باشد،نصیب او نشد ناگزیر بایستی اشتباه کرده باشد«اما» در جستجوی کشف این نکته برآمد که مفهوم واقعی کلمات سعادت و هوس و عشق در زندگی چیست ، کلماتی که در کتابها برای او بسیار زیبا جلوه کرده بود.»
مادام بواری داستان دختری خیال پرداز در رویای ثروت و عشقی پر شور و پر سوز و گداز به نام «اما» است که با پزشکی ساده و معمولی  ازدواج میکند اما همیشه در رویاهای خود میماند و چون خود را از هر جهت برتر از شوهر میبیند و شوهرش را فردی حقیر و ضعیف می یابد به او خیانت میکند(البته شوهرش از همه جا بی خبر است و پیوسته او را تحسین میکند) و در آخر با بدهکاری حاصل از رویای زندگی تجملاتی موجب ورشکستگی او و مرگ خود میشود. یکی از نکات مثبت این کتاب تحلیل روانشناختی شخصیت هاست که توسط نویسنده بخوبی صورت میگیرد و  اعمال آنها بخصوص حماقت های(اما ) را بی تاثیر از شرایط اجتماع نمیداند.
          
            خوشحالم که بعد از چندین وقفه بالاخره این کتاب رو تموم کردم، خوندنش در کل برام لذت بخش بود. این کتاب حاوی بهترین مقدمه‌ای بود که تابحال خونده بودم، درباره‌ی ماجرای نوشتن این کتاب و اتفاقات عجیب و غریبی که بعدش افتاده بود. خود کتاب هم داستان غم‌انگیزی داشت، خیلی به روحانیت در فرانسه کنایه میزد و ازشون انتقاد میکرد، شخصیت پردازی خوبی داشت و پایانی غم‌انگیزتر... از دید روانشناسی هم بخوام به موضوع نگاه کنم، بنظرم اما، شخصیت اصلی کتاب، دچار اختلال دوقطبی بود. و اینکه این آدم انگار با آدم‌ها، محیط، زندگی و فرهنگی محاصره شده بود که متعلق بهشون نبود. تمام عمر یک زندگی دیگه میخواست، یک زندگی اشرافی... یک همسر دیگه میخواست، همسری که عاشق پیشه باشه و حرف های زیبا بزنه و کارهای رمانتیک انجام بده و همسری رو که قلباً دوستش داشت دور انداخت. چون شبیه به همسر رویاهاش نبود. در این فضای ناخواستنی دچار روزمرگی شد و به خیانت پی در پی رو آورد. از خیانتش دفاع نمیکنم و بهانه تراشی هم نمیکنم، فقط تو ذهنم دنبال علتش میگردم و اینا به ذهنم میرسه. همونطور که گفتم پایان بسیار غم‌انگیزی داشت، نه تنها سرنوشت اما بلکه سرنوشت بچشون خیلی ناراحت کننده بود. بنظرم به این موضوع هم اشاره داشت که ما از روی خودخواهی و بیفکری کارهایی میکنیم که ممکنه نتایج ناخوشایندش گریبان نزدیکانمون رو هم بگیره
          
            یک. جامعه‌ی فرانسه‌ی قرن نوزدهم، درگیر تغییر ارزش‌های اشرافی و فئودالی به ارزش‌های برآمده از جنبش روشنگری و انقلاب 1789 است. تجربه دوره‌ی وحشت تحت حکومت ژاکوبن‌ها، ترورها و اعدام‌ها و خون‌ریزی‌های انقلابیون، امیدها و خوش‌بینی‌های بر آمده از جنبش روشنگری را کمرنگ و تاریک کرده است. جامعه دستخوش دگرگونی، اضطراب و پوست‌اندازی است. بخشی از جامعه با آغوش باز از ارزش‌های جدید بورژوازی استقبال می‌کنند و بخشی دیگر منتقدانه به آن نگاه می‌کنند. بخشی از ادبیات فرانسه‌ی قرن نوزدهم در چنین فضایی شکل می‌گیرد.

دو. فلوبر به جنبش رمانتیسم نزدیک است. رمانتیسم فلوبر نوعی واکنش احساسی در برابر خرد محوری برآمده از سنت روشنگری است. تمایل به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش سوی گذشتهٔ تاریخی در برابر آشوب و بی‌نظمی جهان جدید. فلوبر ارزش‌های جدید بورژوازی را با بدبینی نگاه می‌کند. برای او نظم قدیم، ارزش‌های اشرافی و فئودالی همان گذشته‌ی نوستالژیک عزیز از دست رفته است.

سه. شخصیت "مادام بوواری" تجسم ارزش‌های جدید بورژاوزی و روشنگری از نگاه رمانتیک‌ها و منتقدان روشنگری و انقلاب است. زنی بدون میراث اشرافی، کتاب‌خوان، رویاپرداز و با قدرت سوژگی. زنی‌ مدرن که از تنگنای نظم و سنت قدیم فراتر می‌رود. از دید فلوبر اما این سوژگی تنها یک نتیجه در بر دارد: تباهی. و نماد و تجسم این تباهی، خیانت در تعریف نظم قدیم است، خیانت در ازدواج سنتی. گویی سوژگی زن جدید تنها یک حالت دارد و آن تباهی و خیانت است. مادام بوواری، خود "جامعه جدید" است. جامعه‌ای که نظم اخلاقی‌اش در حال تغییر است، مستقل از سنت اشرافی و مسیحیت قرون وسطایی و بر پای خرد روشنگری جدید تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند. اما از نظر فلوبر سرنوشت چنین جامعه‌ای چیست: تباهی، نابودی.

چهار. "اِما" در لحظات آشوب و دشواری، خاطرات خود را در صومعه به یاد می‌آورد. گاهی آرزو می‌کند که کاش  روزهای صومعه‌نشینی بازگردد. از نظر فلوبر آرامش در دل سنت، مذهب و نظم قدیم نهفته است. گویی او تصلب و بندهای سنتی را به آزادی، سوژگی و آشوب مدرن ترجیح می‌دهد.  

تیرماه لعنتی 99
          
            " به راستی که هیچ چیز ارزش جستجو نداشت؛ همه چیز دروغ بود! هر لبخندی خمیازه ای از ملال را پنهان می کرد و هر شادی ای لعنتی را، هر لذتی چندشش را، و از بهترین بوسه ها چیزی جز میل تحقق ناپذیر خوشی بزرگتری روی لب ها نمی ماند. "

اِما به معنی واقعی کلمه توصیف عبارت " در خود جا نشدن " است. اِما در خودش جا نمی شه، می خواد از خونه اش، از روستاش، از بچه اش، از شوهرش، از معشوقه هاش، از مذهبش بیرون بزنه، اما نمی تونه هر بار با شکست مواجه میشه. اولش فکر می کنه شوهرش راه رهایی اشه اما شارل اون قدرها هم رویایی نیست، فرزندش اون طور که دلش می خواد پسر نمیشه، معشوقه هاش فقط تا وسط راه هستند و وقتی قضیه جدی میشه رهاش می کنن. اِما دچار ملاله و برای برطرف کردن این ملال دست گردن هرچی میندازه. شایدم اشتباهش همینه که انقدر سخت تلاش می کنه تا به وسیله ی یه آدمی این ملال رو از بین ببره. اما اون قدر هم این کارش عجیب نیست. همه ی ما کمابیش برای برطرف کردن ملالمون به آدمها روی میاریم. اِما هیچ کس رو واقعا دوست نداشت فقط می خواست از طریق اونها احساس کنه اون ایده ای که توذهنشه حقیقت داره و دائما متوجه می شدکه اینطور هم نیست. اِما ادا در میاره. حتا وقتی خبر مرگ مادرش رو می شنوه دلش می خواد یه جور باشکوهی عزاداری کنه واسه همین به پدرش میگه وقتی مرد تو قبر اون خاکش کنن. حتا میخواد در عزاداری هم یه جور باشکوهی عزاداری کنه.
تمام ایده های رویایی که تو ذهن اِما هستن و داره سعی می کنه بهشون برسه ایده های رمانتیک هایی است که فلوبر میخواد مسخره بودن، تهی بودن و کلیشه ای بودنشون رو نشون بده.
حال و هوای آناکارنینا رو داشت اما دلایل آنا و اِما کاملا متفاوت بودن با هم.
فلوبر هم دیوانه ایست در توصیف کردن. صحنه ای که اِما و لئون سوار کالسکه هستن و زاویه دید داستان از راننده ی کالسکه است خیلی عجیب و خوب بود.
          
            *معرفی رمان فرانسوی « مادام بوواری * » 📖
#گوستاو_فلوبر

رمان مادام بوواری نخستین و مهمترین اثر نویسنده مشهور فرانسوی، گوستاو فلوبر است. این کتاب یکی از مهمترین کتاب‌های ادبیات داستانی است و شخصیت #اما_بوواری یکی از مهمترین شخصیت‌های زن در ادبیات تمام دوران به حساب می آید. 

داستان #مادام_بووآری درباره زنی به نام «اِما» است که بعد از آشنایی و ازدواج با پزشکی جوان انتظار یک زندگی رویایی را در سر دارد، اما با وجود آنکه همسرش عاشق اوست و مشکل خاصی ندارند، در زندگی‌اش احساس شکست می‌کند. قهرمان داستان خودش را محصور در ازدواجی نافرجام می‌بیند، در جامعه‌ای محدود، زندگی خسته‌کننده و همراه با روزمرگی را طی می‌کند و حاضر است هر کاری کند تا از این وضعیت رهایی یابد . 

پ.ن۱:داستان‌ زندگی اما بوواری، بر اساس داستان زندگی یکی از نزدیکان #فلوبر نوشته شده و بیشتر ماجراهای نقل شده واقعیت است. در این داستان مطرح کردن مسائلی غیرمعمولی در مورد ازدواج، جامعه سنتی فرانسه را در آن زمان شوک زده کرد.

پ.ن۲: نوع نگارش واقع‌گرایانهٔ فلوبر، ادبیات بسیار غنی و تحلیل‌های روان‌شناختی عمیق او از جمله خصوصیات آثار وی است که الهام‌بخش نویسندگانی چون #گی_دو_موپاسان، #امیل_زولا و #آلفونس_دوده بوده است.سبک فلوبر نیز تأثیرگرفته از سبک #بالزاک است .
 
پ.ن۳:خط داستانی و همچنین شخصیت «اما بوواری » بسیار شبیه شخصیت رمان «آناکارنینای تولستوی » است ؛ همان‌قدر سرکش، بلندپرواز و شوربخت، اما به نظر من رمان تولستوی یک سر و گردن بالاتر است .

پ.ن۴: داستان فراز و فرودهای زیادی دارد و ممکن است قسمت‌هایی از کتاب کسل‌کننده باشد و از حوصله مخاطب خارج ؛ اما ارزش یک بار خواندن را دارد.

پ.ن۵: پایان تلخ و تکان‌دهنده‌‌ی کتاب برایم مصداق این بیت از جناب #سعدی بود :
گفت چشم تنگ دنیا دوست را 
یا قناعت پر کند یا خاک گور 🍂