بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران

خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران

خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران

3.5
31 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

58

خواهم خواند

22

کتاب خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران، نویسنده سیدعلی طباطبایی ابراهیمی.

لیست‌های مرتبط به خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران

یادداشت‌های مرتبط به خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران

            ‍ خانه‌خوانی نوشته‌ی  علی طباطبایی کتابی با موضوعی متفاوت است. موضوعی که نام کتاب را برازنده خود می‌کند. در این کتاب، ما خانه ها را به شکل دیگری می بینیم و از آنها می‌خوانیم یا شاید بهتر است بگویم، خانه‌ها را می‌خوانیم.
طباطبایی که در رشته معماری تحصیل کرده است، برای پایان‌نامه خود، سراغ خانه‌های دوره‌ی گذار معماری تهران، که حدودا دهه‌های ۳۰ الی ۴۰ است می‌رود. و جستجویی متفاوت آغاز می‌کند. جستجویی فرای ساختمان و شکل و ظاهر. جستجویی در پی یافتن مفهوم «خانه» برای ساکنان خانه، مفهومی که خواه ناخواه، با معماری عجین شده است.
در یاداشت اول، که از استاد معماری دانشگاه شهید بهشتی خانم دکتر تفضلی با چرایی و چگونگی شکل گرفتن این کتاب تا حدی آشنا می‌شویم و در بخش صفر، طباطبایی ماجرای خود و پایان‌نامه‌اش و دغدغه‌هایش را که منجر به شکل گیری این جستارها شد شرح می‌دهد و ما را برای رویارویی با کتاب آماده می‌کند.
هر بخش با عنوانی جذاب، تصویری سیاه و سفید از بخشی از خانه که بخش جاری به آن می‌پردازد است و بعد متنی کوتاه، قصه‌گونه، که در محیط مذکور رخ می‌دهد. پس از آن نویسنده، جستار خود در مورد آن بخش خانه را آغاز می‌کند. 
تصاویر کتاب، جذاب اما بسیار کم است و امکان هماهنگ کردن تصویر ذهنی که از متن نویسنده در ذهن ساخته می‌شود با واقع را دشوار می‌کند. قطعا نویسنده عکس‌های بیشتری داشته که به هر دلیل در کتاب گنجانده نشده. انتظار اولیه من این بود که در انتهای کتاب، آلبومی از حداقل مکان‌هایی که نویسنده از آنها گفته ببینم، اگر شامل ساکنین هم می‌شد که چه بهتر. سیاه و سفید بودن تصاویر هم، اندکی از جذابیت کم کرده،هرچند که دلیل این مورد، احتمالا کاهش هزینه‌های چاپ و قیمت نهایی کتاب بوده. اما ای کاش نویسنده و ناشر، جایی در سایت ناشر (یا مکان آنلاین مناسب دیگری) مجموعه تصاویر بیشتر و رنگی را در اختیار خواننده مشتاق می‌گذاشت.
زبان کتاب، اگرچه از نظر ادبی جذاب و خیال‌گونه است، اما در عین حال چندان روان و ساده‌خوان نیست و همین شاید باعث شود بخشی از خواننده‌ها نتوانند با کتاب به راحتی ارتباط بگیرند. تجربه شخصی من برای خوانش این کتاب،  لزوم وجود محیط مناسب برای مطالعه و ذهن باز برای درک نوشتار بود. اطلاعات تخصصی که در متن وجود داشت هم کمی به سخت‌خوانی افزوده بود. با این همه تازگی حرف‌های کتاب، خواننده را به خواندن مشتاق می‌کند.
چاپ و صفحه بندی کتاب، طرح جلد و ... هم به جذابیت کتاب افزوده است.
 در پایان کتاب نیز پیوستی است که به نظریه‌های تخصصی که در متن جستارها به آنها اشاره شده است.
این کتاب توسط نشر اطراف چاپ و روانه بازار شده است.
          
Zahra Golzari

1403/01/10

این کتاب ر
            این کتاب را درحالی خواندم که در آن چاردیواری آشنا، موسوم به «خانه»، نیستیم بلکه کیلومترها هم از آن دوریم. درحالی خواندم که وسط دید و بازدید و جمع‌های پرتعدادتر از خانواده همیشگی خودمان، دنبال گوشه‌ای و کنجی می‌گشتم تا بتوانم آن را با تمرکز و در حریمی ورق بزنم و دست آخر نیمه شب، پناهنده ماشین خاموش‌مان شدم و دور از «خانه»، اتاقک ماشین حالا اتاق شخصی من بود. و این‌ها، تجربه من از لمس  ساحتی به نام خانه را، که با خواندن این کتاب همراه بود، متمایز می‌کرد. 
برای من، که همیشه و هرجا با دیدن خانه‌ها و تماشای جزئیاتشان و تصور قصه آدم‌های هر خانه جیغ‌های بی پایان کشیده‌ام، این کتاب مقدمه‌ای برای رسیدن به اصل جنس بود! ؛) 
دسته‌بندی‌های ارائه شده از بخش‌های مختلف هر خانه و کارکرد آن‌ها در برساخت معنای جدیدی از بودن و فهم جهان، دستاویز بیشتری برای خیال‌پردازی‌های بی‌پایانم درباره اجزای هر خانه می‌داد و این را دوست داشتم. 
این کتاب، بی که صاحب اثرش بخواهد، همدلی دل‌گرم ‌کننده‌ای بود با لحظات جیغ و فریادهایم هنگام دیدن هر خانه از فرط اشتیاق توأم با ناتوانی ام از درک قصه‌ها و غصه‌های ساکنانش... 
این کتاب خانه را فهمیده و در  راستای کمک به فهم جدیدی از اهمیت اجزای آن در زیست روزمره گام مهمی برداشته. 
من که کامم شیرین شد :)
          
            «چگونه باید خانه را فهمید؟ فهم خانه مستلزم فهم «زندگی در خانه» است.» به بیان زهره تفضلی، استادیار دانشکده‌ی معماری دانشگاه شهید بهشتی، معنای واژه‌ی «خانه» با معنای خانه در عبارت «خانه‌ی من» بسیار متفاوت است. «در تجربه‌ی زندگی و در امتداد سالیان سکونت، خانه طوری خود را بر ساکنانش آشکار می‌کند که برای هیچ چشم دیگری دیدنی نیست. زندگی در خانه و با خانه یعنی تاثیر و تاثر مدام.»
کتاب خانه‌خوانی، که بر مبنای یک پایان‌نامه‌ی دوره‌ی کارشناسی ارشد شکل گرفته، معنای در‌خانه‌بودن را در قاب روایت می‌نشاند. علی طباطبایی تجربه و خاطرات ساکنان خانه‌های آجربهمنی و سیمانی برهه‌ی گذار، حدود دهه‌های سی و چهل، را، با طرح پرسش‌هایی درباره‌ی معنای «خوب» بودن خانه‌ها از ساکنان هر خانه، بررسی کرده است؛ خانه‌های معمولی اما خوب.
محقق با فضای خانه‌ها آشنا بوده است. در چندتایشان زندگی کرده است. خانه‌ها رفقایی بودند که بارها حس غریب جدایی از آن‌ها را تجربه کرده است.
با پیدا کردن چند نمونه از این خانه‌ها و رفتن سراغ ساکنان بلندمدتشان؛ کسانی که حضور فضاهای خانه در خاطره‌شان پررنگ است، نگارش متن آغاز شده است. 
این خاطره‌ی پررنگ از کجا می‌آید؟ آیا این خاطره، فارغ از ساختمان خانه، در هر جایی پدید می‌آید و صرفا به ماجراهای شخصی زندگی ساکنان و زمانه‌ی آن‌ها مربوط است یا در و دیوار و سقف و پله‌ای که معمار طراحی کرده و ساخته هم در ایجاد این خاطره‌ی زنده سهیم‌اند؟ می‌‌شود نسبت عمیق‌تری بین خاطرات و جای اتفاق افتادن آن‌ها یافت؟
علی طباطبایی برای پیدا کردن ساکنانی که از تجربیاتشان حرف بزنند، زنگ درهای زیادی را زده است؛ مصاحبه با شانزده نفر و حضور در بیست‌ویک خانه. خیلی از این خانه‌ها به دفتر کار، انبار، کافه و رستوران یا حتی لوکیشن فیلم‌برداری تبدیل شده بودند. خیلی‌هایشان نه فرم چندان ویژه‌ای داشتند و نه عناصر خاص نوستالژیکی در آن‌ها بود. معیار انتخاب فقط همین «خوب بودن» از نگاه ساکنان و امکان مصاحبه بود و هدف این مجموعه توصیف و تفسیر کیفیت این مطلوبیت برای آن‌ها. در آخر محقق دوازده متن نوشته که هر کدام بر یکی از کیفیت‌های «در خانه بودن» متمرکز است. 
منظور از خانه‌ی «خوب» چیست؟ علی طباطبایی با وجود آشنایی با خانه‌های مهم تاریخ معماری، آثاری زیبا و هنرمندانه از معماران بزرگ، در طول تحصیل حرف چندان روشن و واضحی درباره‌ی چرایی و چگونگی خوبی و مطلوبیت خانه برای ساکنان و از زاویه دید آن‌ها نشنیده است. 
خانه‌ی خوب و هنرمندانه از نظر او چیزی دارد که همان نقشی است که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند. متفکرانی آن را وجه بوطیقایی خانه می‌نامند. او موقع نوشتن درباره‌ی خانه دوست دارد بداهه‌نوازی محمدرضا لطفی در کاخ نیاوران را گوش کند. شاید چون می‌داند وقتی بعد از سال‌ها دوری از خانه به ایران برگشته این قطعه را زده.
«ساختمان خانه همچون بدن ما بر خاطرات‌مان از زندگی اثر می‌گذارد.» «میان خانه و زندگی پدیدآمده در آن نسبتی هست.» «گاه بالکنی به آن اضافه می‌شود، گاه آشپزخانه‌ای فرومی‌ریزد، و گاه حیاطی از بین می‌رود و یاد پابرهنه دویدن بر موزاییک‌های داغ و آفتاب‌دیده‌ فقط در خاطره باقی می‌ماند.»
«همه‌ی ماجراهای زندگی جایی اتفاق می‌افتند» «و هر فضا جای مجموعه‌ی مشخصی از خاطرات می‌شود و تفاوت جاها جنس خاطره‌ها را تغییر می‌دهد. فکر می‌کنید اینکه اتاقی در زیرزمین باشد یا در طبقه‌ی بالا چه تاثیری بر خاطره‌های آن‌جا خواهد گذاشت؟»
می‌شود خانه جایی تمام شود؟ یا خانه هم باید مثل تخیل ساکنانش بی‌انتها باشد؟ در بعضی از خانه‌هایی که محقق دیده است، چنین تجربه‌ای روی پشت‌بام یا در بهارخواب ممکن بوده است؛ فضاهایی که با اتصال‌شان به جاهای دیگر خانه، حضوری موثر در اتفاق‌های روزمره داشتند. وقتی ساکنان، بی‌دغدغه و با لباس راحت، بر بام می‌ایستادند و شهر را تماشا می‌کردند، انگار به جای آن‌که خانه در شهر باشد، شهر در خانه بوده است. گاهی باید چیزی بزرگی جهان را پیش چشم‌مان بگذارد مثل حضور زیر آسمان پرستاره‌ی شب. 
«تجربه‌ی سال‌ها زندگی در خانه به عناصرش معنا می‌دهد و دیوارها، سقف‌ها، پنجره‌ها و تمام اجزای دیگر ساختمان با نام‌هایی مرتبط با فضا در روایت زندگی ساکنان حاضر می‌شوند. یکی دیوار اتاق نشیمن خوانده می‌شود و خاطرات و اتفاق‌های آنجا را پیش چشم می‌آورد و دیگری پله‌ی طبقه‌ی بالا. اما همه‌ی این‌ها نهایتا در یک واژه -خانه- جمع می‌شوند.» «نقش‌های پرپیچ‌وتاب و رنگ‌های گرم فرش‌ها که مثل آتشی در خانه‌های بسیاری از ما حاضرند و گرمای همیشگی پختن غذا، گاهی خاطره‌ای دور از اولین ساعات و روزهای زندگی در آغوش مادر را زنده می‌کند.»
در متن می‌خوانیم بخشی از دلبستگی به خانه زاییده‌ی پیوندی است که کالبد خانه با خواست‌ها و خیال‌های ما دارد: مثلا جاهای کوچک و خلوت؛ گوشه‌هایی از اتاق خواب که پشتی یا صندلی‌ای برای نشستن دارند و اوقاتی از روز نور کم‌رمقی روی‌شان می‌افتد. گاهی چنین فضاهایی در خانه سفر فرد به لایه‌های درونش را آسان می‌کنند. این گوشه‌های تنهایی، مثل سایه‌سار درخت انجیر معابدی که بودا در آن نشست، درد درونی را پیش چشم می‌آورند. با کوچکی مطبوع‌شان کیفیتی التیام‌بخش پیدا می‌کنند و دروازه‌ای به درون می‌گشایند.
«تجربه‌ی زندگی در هر خانه‌ای بالاخره روزی تمام می‌شود. یا چون ساکنانش از آن‌‌جا می‌روند یا چون سرنوشت بیشتر خانه‌های این شهر است که بعد از چند سال تخریب شوند و جایشان را به ساختمانی دیگر بدهند. خانه‌های آجربهمنی و سیمانی برهه‌ی گذار هم چنین روزهایی را از سر گذرانده‌اند.» کتاب خانه‌خوانی تلاشی است برای بازنمایی تصویری از کیفیت زندگی در این خانه‌ها. 
منتشر شده در نشریه‌ی جهان کتاب.
          
            خانه خوانی
سخت خوان و بد قلق ،اما دوست داشتنیست.
از آنهایی که نسخه الکترونیکش را میخوانید و بعد دلتان میخواهد چاپیش را هم داشتید.
کتاب پر از روایت های رهاست! روایت هایی که تمام نمی شوند و تو را در راهرو و پاگرد و بالکن و ... خانه در هوا رها میکند.
شما پایان نامه ی ارشد یک معمار دست به قلم را میخوانید.و شاید همین کتاب را سخت خوان میکند. و برای انهایی که عادت به روایت های شسته رفته ی سر و ته دار دارند.کتاب حتی آزار دهنده هم شود.
اما من همین معلقی ناگهانی در فضا را هم دوست داشتم.
اصلش را بخواهید کتاب در زمانی بسیار درست به دستم رسید در زمانی که روحم با فضای  خانه جدید در چالش بود.
عناوین فصول هنرمندانه انتخاب شده. و به موضوع خوب پرداخته شده بود.من هم مثل بسیاری بارها به معماری خانه ها چه مدرن چه سنتی و... فکر کرده بودم. بارها با اشتیاق مستند هایی درباره خانه ها دیده بودم.اصلش خانه برایم جای مهم و قابل تاملی بود.و این کتاب موفق شد گره هایی را که ذهن تجربه زده ی میکروسکوپ زده ام قادر به حلش نبود را بگشاید.

از متن کتاب:
این کتاب نه مطالعه تاریخی  بر زمینه و زمانه معماری خانه در برهه گذار است و نه نقدی زیبا شناختی بر خانه ها بلکه صرفا تلاشیست برای فهم تاثیر خانه بر کیفیت تجربه ی زیسته ی ساکنانش
          
زهرا مجد

1401/10/07

            ابتدا که خانه خوانی به عنوان یکی از کتاب های حلقه مبنا معرفی شد، چندان برای خواندنش مشتاق نبودم؛ تصورم این بود که با یک متن خشک یا یک متن بیش از حد توصیفی از فضاهای خانه روبرو خواهم شد! بالاخره نوبت به خواندن خانه خوانی رسید و پیشگفتار را که خواندم، متوجه شدم موضوع کتاب ارتباطات است: ارتباط ما با خانه. کلمه پدیدارشناسی که به گوشم خورد، کتاب برایم جذاب شد. حالا فهمیدم که نویسنده در پی توصیف معنای خانه از سوی کسانی است که تجربه زیسته خاص و مشترکی در خانه های دهه سی و چهل تهران داشته اند. می‌دانستم که از دل پدیدارشناسی، خلق روایت های بسیار جذاب امکان پذیر است و در پایان مطالعه پیشگفتار همان سوال همیشگی به سراغم آمد که چرا چنین موضوع جالبی تا به حال به ذهن من نرسیده بود؟!
اما فصل های اصلی کتاب که شروع شد، کمی توی ذوقم خورد. توقع روایت بیشتری از زبان ساکنان خانه ها داشتم. اگر قرار است معنای خانه از خلال تجربه زیسته آنها فهم شود، چرا تنها به بیان یکی دو پاراگراف از زبان ساکنان برای هر بخش بسنده شود؟
فصل دوم را که تمام کردم، فهمیدم نویسنده تنها از ادبیات علمی و نظری پدیدارشناسی استفاده کرده و خبری از گفتگوهای عمیق پدیدارشناسانه با ساکنان خانه ها در کار نبوده است! حتی گفتگوها و مصاحبه های مردم نگارانه هم انجام نشده است. شاید اگر در کنار نویسنده یک متخصص مردم نگاری حضور داشت، معناهای عمیق تر و روایت های جذاب تری از دل گفتگو با ساکنان خانه ها بیرون کشیده می شد.
در هر فصل، نویسنده ابتدا به روایات کوتاهی از تجربه ساکنان خانه ها پرداخته و بعد تبیین های شخصی خود را بیان کرده است. اما در برخی موارد، ارتباط یافته هایی که از گفتگو با ساکنان خانه ها برآمده، با تبیین های بعدی نویسنده مشخص نیست. 

۱. قالب از ما هست شد: این فصل می‌خواهد بگوید همانطور که تن من متناظر با من است، خانه من هم متناظر با من است... اتفاق های خانه هم اتفاق های من هستند. به نظر من، برای چنین تبیینی، یافته ها و روایت های بیان شده کافی نیستند. مثلا نویسنده میتوانست به روایتی اشاره کند که یکی از ساکنان گفته باشد وقتی حوض خانه مان را برداشتند انگار بخشی از من گم شد! اما هیچ روایت اینچنینی که نشان داده باشد خانه من متناظر با من است از زبان ساکنان خانه ها بیان نشده است.
۲. جای بالاتر: در ابتدای این فصل، نویسنده به یادآوری خاطرات گذشته از طریق حضور در خانه ای که خاطرات در آن شکل گرفته است، می‌پردازد؛ با این عبارت کلیدی که "انگار پله ها برایش سفری در زمان اند و نه در مکان". روایتی که برای این بخش ذکر شده، کاملا متناسب است. تجربه زیسته فردی که پاگرد پله ها را کتابخانه کرده تا مجبور شود از آن بالا برود و حس کند عزیزانش هنوز هم در کنارش هستند. 
در ادامه فصل، نویسنده به طور خاص به معنای طبقه بالا می‌پردازد و طبقه بالا را امکانی برای بودنی متفاوت توصیف می‌کند. تبیین های نویسنده بیانگر آن است که یک معنای طبقه بالا، آزادی است. برای این تبیین، این جمله از تجربه زیسته یک کودک از حضورش در طبقه بالای خانه شان متناسب به نظر میرسد: "از مامان و بابا دور بودیم و راحت بازی میکردیم. همه اش نگاهمان نمیکردند که بفهمند داریم چه میکنیم". معنای دیگر طبقه بالا، در اعتماد به نفس ناشی از دید و تسلط به اطراف توصیف شده است و روایت مرتبط با آن، باز هم از زبان کودک در متن حضور دارد: "راحت کوچه را میبینم و میفهمم کی به کوچه آمده و لازم نیست بچه ها بیایند و در بزنند تا بروم پیش شان". یک معنای دیگر طبقه بالا برای نویسنده، صعود و موفقیت است و این در حالی است که بخشی از روایت ساکنان خانه ها که چنین تبیینی از دل آن برآمده باشد، مشاهده نمی‌شود. 
در مجموع هر جا تبیین ها از دل روایات ساکنان بدست آمده و ارتباط مستحکمی با آن روایت ها دارد، برای من جذاب است و هرجا چنین پیوند و ارتباطی بین این دو بخش مشاهده نمی شود، ناخوشایند است...