بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

هنر خوب زندگی کردن

هنر خوب زندگی کردن

هنر خوب زندگی کردن

رولف دوبلی و 3 نفر دیگر
3.8
68 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

122

خواهم خواند

76

ر کتاب هنر خوب زندگی کردن با پنجاه و دو میان بر ذهنی آشنا می شوید تا با کمک آن ها تصمیمات بهتر و هوشمندانه ای تری بگیرید .شناخت این ابزارها شاید نتواند یک زندگی خوب را برای تان تضمین کند ، اما مسیرتان را برای رسیدن به آن هموارتر می کند.« رولف دوبلی قلمی رسا ، هوشمند و متقاعد کننده دارد.»گرهارد شرودر ، صدر اعظم سابق آلمان « رولف دوبلی این استعداد را دارد که بهترین ایده های دنیا را دست چین کند .همانند کتاب هنر شفاف اندیشیدن ، در هنر خوب زندگی کردن نیز چنین کرده است .»جاناتان هایت نویسنده کتاب ذهن درست کار پر فروش ترین کتاب نیویورک تایمز«دوبلی با شیخ طبعی ظرافت و نکته بینی ، هنر و علم را در مسیر رسیدن به عقلانیت با یکدیگر همراه می کند.»جاشوا گرین استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد

لیست‌های مرتبط به هنر خوب زندگی کردن

یادداشت‌های مرتبط به هنر خوب زندگی کردن

            کتابی که می خوانید قرار نیست نکات اعجاب انگیزی بهتون یاد بده خیلی از این نکات رو بلدیم و در طی تجربه زندگی بهشون رسیدیم اما نکته کاربردی کتاب اینجاست که با آوردن نقل قول هایی این نکات مهم رو در ذهن ما ماندگار میکنه، چیزی که من از این کتاب دستگیرم شد هرچقدر سخت بگیری بیشتر سخت میگذره لازم نیست که خارق العاده باشیم فقط کافیست احمق نباشیم لازم نیست همیشه گزینه های زیاد موفقیت رو مد نظر داشته باشیم بلکه اگر راه های عدم موفقیت رو بدونیم و ازشون دوری کنیم میتونیم موفق باشیم ، پول و شهرت و جایگاه اجتماعی موفقیت محسوب نمیشن موفقیت احساس رضایت درونی ماست نسبت به خودمون و عملکردمون، نکته جالب توجه دیگه این کتاب این بود که به قول شاعر به عمل کار بر آید به سخندانی نیست برای موفق شدن باید شروع کرد، نقش قربانی در زندگی هیچ کمکی به پیشرفت ما نمیکنه پس برای خودتون دل نسوزونید خیلی چیزا را به تقدیر ربط بدین تا آسوده تر باشید محل زندگی و خانواده و ... خیلی وقتا دست ما نیست پس نجنگیم فقط بپذیریم 
در نهایت این کتاب نیاز به مرور دوره ای داره و فقط یکبار خوندن کافی نیست من کلی نکته ازش یادداشت کردم که بازم بخونم شون
          
            تعریف دقیقی از اینکه خوب زیستن دقیقاً چیست ارائه نشده. نویسنده برای پاسخ به این پرسش می‌گوید نمی‌دانم! در واقع از طرفی بیان دارد که تعریف خوب زیستن مثل تعریف خداچیست می‌باشد. تنها می‌توان گفت که چه چیز نیست؟ (خداشناسی سلبی) نمی‌شود گفت که زندگی خوب دقیقا چیست ولی می‌توان با اطمینان گفت که چه چیزی نیست. اگر زندگی ما خوب نیست خودمان این را می‌فهمیم. اگر زندگی یکی از دوستانمان زندگی خوبی نیست این را هم به وضوح متوجه می‌شویم. این کتاب به بیانی یک جعبه ابزار است. حاوی ۵۲ ابزار برای کمک به ساختن یک زندگی مثبت همراه با حال خوب. رولف دوبلی به تحریر این کتاب بسنده نکرده و به آن جامه عمل پوشانده. یعنی این ابزارها را در زندگی روزمره خود به کار برده است. این ۵۲ ابزار شاید تضمین کننده یک زندگی خوب نباشند اما می‌تواند به ما فرصتی برای مبارزه بدهد. یاری دهنده‌ای برای رویارویی با چالش‌های کوچک و بزرگ زندگی. درمورد زندگی خودش که جواب داده. برای ما خواننده ها چطور؟ در واقع نویسنده نگفته که چه کار کنیم و چه کار نکنیم. او به صورت داستان مانند، الگوهایی برای ۵۲ مسئله مهم زندگی مطرح کرده است. ما در هنگام لغزش‌های زندگی نیاز داریم که جعبه‌های پر از ابزارها و راه حل‌هایی داشته باشیم که در مواقع نیاز برای مواجهۀ درست با مشکلات به آن رجوع کنیم. داشتن یک زندگی خوب و به دنبال آن رفتن مسئله تازه‌ای نیست. انسان‌ها از روزگاران قدیم هم به دنبال پاسخ این سوال بوده‌اند که اصلاً معنای داشتن یک زندگی خوب چیست؟
در میانه کتاب متن جالبی توجه من را به خود جلب کرد آن هم این بود که جمله معروفی را به شدت رد کرده بود. «هر روز را طوری زندگی کن که انگار آخرین روز است.» این جمله را تنها یک نصیحت ابلهانه به شمار آورده. او می‌گوید که بخشی از یک زندگی خوب پیش‌بینی برای آینده است. این که خطرها و چگونگی رد شدن از کنار آنها را باید از قبل شناسایی کنیم. مغز ما به صورت خودکار با هر سه لایه زمان مواجه است. گذشته، حال و آینده. مهم این است که ما بر روی کدام بخش از زمان بیشتر تمرکز کنیم. پیشنهاد یکی از ابزارها این است که برنامه ریزی‌های بلند مدت داشته باشیم اما در هنگام تدوین آنها کاملاً زمان حال را مورد توجه قرار دهیم. به بیانی دیگر به جای نگران شدن برای آینده حداکثر بهره را از تجربه‌های اکنون ببریم. مثلاً هنگام غروب به جای اینکه مدام عکاسی کنیم خودمان طعم آن لحظه را بچشیم. به جای اینکه مدام در فکر افزودن تجربه‌ها به بانک خاطره‌ها باشیم حیرت آن لحظه زندگی را درک کنیم. چون در بستر مرگ که بیفتیم حسابمان در این بانک برای همیشه مسدود خواهد شد. زندگی ما بیشتر قابل برنامه ریزی به نظر می‌رسد اما شانس و تصادف نقش بیشتری ایفا می‌کند. اگر مفهوم تقدیر را عمیق‌تر درک کنیم و آن را به فراموشی نسپاریم، یک اتفاق بد آنچنان ما را متحیر یا غمگین نخواهد کرد.

          
            بین کتاب‌هایی که در تلاشند تا فلسفه، هنر، اخلاق و ادیان را عینی و ملموس کنند و کتاب‌هایی که آن‌ها را با برچسب روان‌شناسیِ زرد و یا کتاب‌های موفقیت می‌شناسیم چندین تفاوت وجود دارد. کتاب‌های دستۀ اول معمولاً بیش از یک ایده دارند، بر خلاف عمومِ کتاب‌های دستۀ دوم که اگر نیک بنگریمشان ایده‌هایشان یا اندک‌اند یا بی‌بضاعت، این کتاب‌ها سرشارند از کلی‌گویی و ابهام‌گویی (البته کتاب‌هایی را که یک ایده را با مثال‌ها مختلف می‌شکافند کنار بگذارید). ایده یا ایده‌های کتاب‌های دستۀ اول را می‌توان سنجید، برای آن می‌توان معیار یا معیارهایی مطرح کرد و هم ایده و هم معیار را در ترازوی نقد قرار داد. به‌خلافِ دستۀ دوم، این کتاب‌ها معمولاً حساب‌شده جلو می‌آیند و تنها بیان و لحن‌شان متفاوت است با کتاب‌های رسمی فلسفی، هنری و اخلاقی، و از این جهت به کتاب‌های دستۀ دوم شباهت دارند. این‌ها را نوشتم تا بگویم کتاب هنر خوب زیستن، از رولف دوبلی، بدون شک از دستۀ اول است (البته واضح و مبرهن است). اما تلاشم بر اینست که بگویم چه در سر دارد. شمایی کلی از این 52 نکته و برخی از آن‌ها را می‌آورم و در آخر نکته‌ای را که دربارۀ این کتاب‌های وارداتی باید لحاظ کرد، به اعتقاد خودم، می‌گویم.
کتاب به پرسشی عمیق و ساده می‌پردازد، پرسشی که، به احتمال زیاد، خیلی از ماها را درگیر کرده، می‌کند یا خواهد کرد: معنای داشتنِ «یک زندگی خوب» چیست؟ پرسش از چطور زندگی‌کردن خردمندانه و جسورانه است، پرسش از اینکه برای زندگی خوب باید چه کرد، چه چیزهایی آن را تشکیل می‌دهند، تقدیر کجاست، پول کجاست و نکته‌هایی از این قبیل. این پرسشِ ساده شاید برای برخی چنان عمیق و سخت باشد که نه‌تنها سال‌ها در پی پاسخ‌اش باشند بلکه حتی به پاسخی هم نرسند. در این میان خیلی‌ها مأیوس می‌شوند، زیرا دنبال یک اصل و یک باور و یک قانون‌اند، اما به نتیجه نمی‌رسند، چنین چیزی با احتمال نزدیک به قطعیت سراب است. دلیل‌اش هم تقریباً روشن است: نه‌فقط دوران مدرن بلکه دنیا پیچیده است. هنگامی که با چیزی پیچیده روبرو هستیم روشن است که نمی‌توان با یک آچار یا انبردست با آن کلنجار رفت، تک‌دارویی افیون است، ما نیازمند به یک جعبه‌ابزارِ ذهنی هستیم، «مجموعه‌ای از ابزارهایی که امکان فهمِ بهتری از جهان به ما می‌دهد»، و بهبودِ عملیِ زندگی‌مان را نیز به دنبال دارد. رولف دوبلی کتابِ حاضر را همین جعبه‌ابزار می‌داند، چیزهایی که با تجربه به آن رسیده است، جعبه‌ابزاری با 52 ابزار.
نویسندگانی همانند دوبلی که در پی ملموس کردن آموزه‌هایی انتزاعی‌اند ابزاری قدرتمند دارند: نویسندگی‌شان. نویسندگی دوبلی به تمامه در این کتاب و کتاب‌های دیگرش روشن است. از تیترهایی که برایتان جذاب است، توضیح زیر تیترها و هر قسمت که معمولاً چهار یا پنج صفحه است، گاهی با مثال شروع می‌کند، با همان مثال پیش می‌رود. گاهی با فعالیتی ذهنی یا تمرینی مشخص مخاطب را درگیر می‌کند. همۀ این‌ها حکایت از نویسندگیِ خوب دوبلی دارد. زیرِ هر عنوان در آن چند صفحه با پرسشی شروع می‌کند و با مثال‌آوری از زندگی، تجربه، عقل و منطق و استدلال نتیجه‌هایی خُرد می‌گیرد. برای نمونه در فصل بانک خاطره، با زیرعنوانِ «تجربه بر خاطره پیروز است» به ما می‌گوید «هر چقدر بیشتر با یک خاطره زندگی کنیم ارزشِ آن بیشتر می‌شود»، بنابراین «به‌جای نبش قبر کردن خاطرات گذشته آگاهانه نسبت به لحظه‌های اکنونتان هوشیار باشید و با تمام وجود درکشان کنید». به زمان حال توجه کنید، به‌جای توجه به آینده تمام تجربه‌تان را معطوف به اکنون کنید. آنچه این کتاب را خواندنی می‌کند مثال‌‌آوری‌ها و درگیرکردنِ مخاطب با نویسندگیِ خاص به همراه محتوای حساب‌شده‌اش است.
نوشته‌ام را با یک تردید به پایان می‌برم: انگار از میان آنچه از این کتاب‌ها داریم جای حکمت، ادبیات و سنت فلسفی، اخلاقی و دینی‌مان خالی است، انگار صرفاً مترجمیم، حداقل بخش اندکی از مسأله‌های دیگران مسألۀ ما نیست. این را بگذارید کنار روح چنین نوشته‌هایی که وقتی به بنیادشان می‌نگریم در شالوده متفاوتند.

          
            سایه‌های تاریک ذهن|
مهم‌ترین گزاره در زندگی‌تان را تصور کنید؛ هر گزاره‌ای؛ مادی یا معنوی. این گزاره مربوط به ثروت باشد یا قدرت؛ شهرت باشد یا حکمت؛ معنویت باشد یا عقلانیت. هر چیزی. حالا فرض کنید برای شما اثبات می‌شود این گزاره از اساس پوچ است. احتمالا تصور سختی است یا شاید در مقابل آن مقاومت کنید.
حقیقت این است که همه آن چه تصور می‌کنیم، برساخته ذهن ماست و اصلا شاید حقیقتی آن طور که می‌خواهیم تصور کنیم، در واقع امر موجود نباشد. اگر حقیقتی هم هست، همان فقدان حقیقت است که در گوشه‌ای از ذهن خاک می‌خورد و من اسم آن گوشه را می‌گذارم سایه تاریک ذهن.
رولف دوبی تلاش می کند با این ۵۲ کلید یا ابزار پروژکترش را متمرکز کند بر همان سایه تاریک ذهن. ابتدای هر فصل به خوبی نشان می‌دهد تصور درباره هر گزاره‌ای برساخته ذهن ماست و در میانه و انتهای آن تلاش می‌کند آن سایه‌های تاریک را نمایان سازد. ذهن برای دوبلی همچون کره جغرافی متحرکی است که با چرخشی آهسته قسمت‌های تاریکش را زیر نور خورشید می‌گیرد. 
          
Haniyeh

1403/01/18

            "نمیتوانید دقیقا بگویید زندگی خوب چیست، اما میتوانید با خیال راحت تعیین کنید که چه چیزی نیست. اگر یک زندگی خوب را در پیش نگرفته باشید، متوجه خواهید شد."
(بخشی از پس گفتار کتاب)

شاید دیدن این جملات باعث بشه شما از خوندن کتاب دلسرد بشید و بگید پس این کتاب قرار نیست یه تعریف درست و حسابی از یه زندگی خوب به من بده. اما بذارید بهتون بگم که هدف داشتن یه تعریف از زندگی خوب نیست، بلکه درک اون و روشهای رسیدن به اون هست. نقل قولی در کتاب هست که میگه:« میتوانید اسم یک پرنده را به تمام زبانهای دنیا یاد بگیرید، اما وقتی که موفق به انجام این کار شدید، هنوز هم چیزی درباره آن پرنده نمیدانید... پس بیایید به آن پرنده نگاه کنیم و ببینیم که چه کار میکند، این چیزی است که اهمیت دارد.»
رولف دوبلی، نویسنده کتاب، جعبه ابزار ذهنی رو به ما معرفی میکنه. یک جعبه ذهنی که ۵۲ ابزار در اون جا داده و به گفته خودش بیشتر از این هم میتونید پیدا کنید.
اون در کتابش از میثاق، توهم تمرکز، دایره شایستگی، دایره شان، پیشگیری، تفریق ذهنی، فرقه بارپرستی، مسئله منشی، قانون استرجن، موفقیت درونی و... صحبت میکنه و میگه که از سه منبع روانشناسی مدرن، رواقی گری و فلسفه سرمایه‌گذاری برای نوشتنشون کمک گرفته.
وقتی اسم کتابو دیدم به خودم گفتم احتمالا یکی دیگه از این کتابای الکی با روانشناسی زرد نوشتن که جملات قشنگش تونسته نظر بقیه رو جلب کنه. بعد هم که دیدم جناب فردوسی‌پور ترجمه کردن بیشتر مطمئن شدم که دلیل شهرت کتاب به مقدار زیادی به خاطر ترجمه ایشون هست. اما اینطور نبود، بنظرم فاصله زیادی داشت. دلم میخواد اگر فرصت کنم، دوباره بخونمش و این بار نوت بردارم تا نکاتی که گفته شده از ذهنم نره و اگر هم رفت بتونم سریع به سراغشون برم. من این کتاب رو به عنوان هدیه تولد به یکی از دوستانم هم دادم و بنظرم این کتاب میتونه یه هدیه ارزشمند به عزیزانتون باشه، چرا که میشه ازش یاد گرفت.
نکته: اگر دوست داشتید کتاب رو صوتی گوش بدید. نسخه صوتی توسط خود آقای فردوسی‌پور خوانده شده و خوانش زیبا و گیرایی دارن که باعث شدن من به کتابهای صوتی علاقه‌مند بشم. خوشحالم که اولین تجربه من از کتابهای صوتی با خوانش تاثیرگذار ایشون و این کتاب شروع شد.

پ.ن: اگر روزی کتاب های بهتری خوندم و متوجه شدم این کتاب واقعا روانشناسی زرد بوده، بهتون توی آپدیت این ریویو میگم. فعلا بنظرم نبوده. چیزهای تکراری داشت ولی چیزهای جدید هم داشت.