بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سایه ی سنگین خانم الف

سایه ی سنگین خانم الف

سایه ی سنگین خانم الف

پائولو جوردانو و 2 نفر دیگر
3.9
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

13

«هر عشقی، در درازمدت، نیازمند کسی است که ببیندش و تصدیقش کند و بر آن صحه بگذارد، اگرنه ممکن است اصلا عشق نباشد. بدون نگاه او ما در خطر بودیم.» چه می شود اگر بزرگ ترین شاهد یک عشق بمیرد؟ در این کتاب، جوردانو عشق و مرگ را از منظر کسی که زنده مانده رو در روی هم می گذارد: یک سو خاطرات بازمانده است و سوی دیگر غیبتی ویرانگر؛ غیبت خانم الف. کسی که در بارداری پرخطر نورا همراهش بود و شاهد اولین گام های کودکش و پاسبان با درایت عشق نوپای او و همسرش. حالا بیماری او را دور کرده است و غیبت و از دست دادنش چون لرزه ای ویرانگر، آواری از گرفتاری به بار آورده است.«تعمقی تاثیر برانگیز بر زندگی و فقدان و بیش از همه عشق»«یو. اس. ویکلی اثر مرثیه سرایانه ی جوردانو تجلیلی لطیف و سوگوارانه از کسی است که خانواده ای را بی آنکه حتی خود به آن تعلق داشته باشد، کنار هم نگه میدارد.»وال استریت ژورنال « این داستان حزن انگیز با تلفیق شعور و احساس به زندگی های روزمره می نگرد. قدرت جوردانو در خلق لحن شورانگیز، گفت وگوهای ساده و شخصیت های واقعی و خلق پیامی قوی در این کتاب کوچک شگرف است. تنها نقصی که به آن روا می دارم این است که بیشتر نیست.»اس. لوئیس پست

یادداشت‌های مرتبط به سایه ی سنگین خانم الف

            کتاب "سایه سنگین خانم الف" روایتی را از یک دلبستگی بازگو می‌کند. دلبستگی زن و شوهر به خدمتکارشون و دلبستگی خدمتکار به دنیا. در صفحه های اول کتاب نورا شخصیت بابِت(خدمتکارشون) رو اینجوری توصیف میکنه: بابت باعث جسارت ما میشه. آدمها در جسارت بخشیدن به یکدیگر بخیل‌اند و جوری به خود میقبولانند که انگار تو از آنها کمتری..
بابِت ناگهانی از نورا و شوهرش که راوی داستانه و اسمشو نمیدونیم درخواست استعفا میکنه و دلیلش رو نمیگه که با پیگیری های نورا می‌فهمن که بابت سرطان ریه گرفته. جلوتر وقتی که درگیر درمان سرطان بابت میشن، شوهر نورا با خودش فکر میکنه و میگه: من و نورا در آینده زندگی میکنیم، در انتظار مداوم چیزی هستیم که از بار اکنون برهاندمان. اگر بهترین سال‌های عمر ما واقعا همین باشد، از بهره ای که از آن می‌بریم راضی نیستم...
در قسمت های پایانی بابت خوابی میبینه که در اون شوهرش رِناتو اومده و میخواد با خودش ببردش و بابت اونو پس میزنه و میگه نه! با وجود اینکه قبل ها سنگ قبری کنار شوهرش خریده بود و سالها از نبود شوهرش می‌گذشت و تنها بود بازم نمیتونست از دنیا دل بِکنه و تموم تلاششو برای بهبودی کرد ولی نشد..
وجود بابت تو زندگی نورا و شوهرش در واقع درس های بزرگی رو برای این خانواده گذاشت و در آخر دردی عمیق و فراموش نشدنی باقی گذاشت..
داستان کوتاه و تأمل برانگیزی بود. و بعد از دوری طولانی از کتاب و کتابخونی، کتاب خوبی برای مطالعه بود :)