بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

3.3
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

11

کتاب در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی، محقق احسان دهقانی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 26

زمانی که درباره اسرائیل صحبت می‌کردیم، مواضعشان خیلی با ما همراه بود. کاملاً مشخص بود که موضوع را پیگیری می‌کنند و از فلسطین، اسرائیل و نزاع بینشان آگاه‌اند و آن را درک می‌کنند. روز آخر که برنامه‌های رسمی همایش‌ها و کارگروه‌ها تمام شده بود، در حال خارج شدن از در اصلی دانشگاه بودیم که به سمت مراسم اختتامیه حرکت کنیم. فردی گوشه‌ای ایستاده بود و کارت‌پستال طبیعت پخش می‌کرد. فکر می‌کنم بولیویایی بود، تعدادی از دی‌وی‌دی‌هایی که خانم رجایی‌فر داده بود، باقی مانده بود. به آن آقا گفتم تعدادی دی‌وی‌دی داریم، حالا که اینجا هستی، این‌ها را هم پخش می‌کنی؟» گفت: «درباره چیست؟» گفتم: «درباره فلسطین» گفت: «آره، پخش می‌کنم.» پرسیدم: «فلسطین را می‌شناسی؟» گفت: «معلوم است که می‌شناسم! خداوند دختری به من داد که همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به غزه و جنگ ۲۲ روزه و بمباران غزه به دنیا آمد. من اسم دخترم را گذاشتم غزه.» از سؤالم شرمنده شدم! باورم نمی‌شد که یکی نام فرزندش را متأثر از جنگی در فلسطین، سرزمینی دیگر، «غزه» گذاشته است. تا این اندازه نگاهشان به فلسطین و اسرائیل روشن بود. پرچم فلسطین را بعضی‌ها با خودشان داشتند و این‌طور نبود که فقط ما پرچم فلسطین را برده باشیم. زمانی که با مردم درباره اسرائیل صحبت می‌کردیم،می‌گفتند: «اسرائیل انگشت‌های دست آمریکاست»؛یعنی بازیگر آمریکاست. کاملاً همان حرف‌هایی را می‌گفتند که خود ما در ایران می‌زنیم.درک درستی از مناسبات جهانی داشتند.

لیست‌های مرتبط به در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

پست‌های مرتبط به در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

یادداشت‌های مرتبط به در میان سرخپوست ها: خاطرات سفر دانشجویان عدالت خواه به بولیوی

            کلمه¬ئ همایش همیشه برای من مساوی بوده با تصویر عده¬ای آدم که به یک مناسبت خاص برای بررسی یک موضوع خاص دور هم جمع شده¬اند. اجتماعی که همیشه یک عده فرمالیته سخنرانی می¬کنند و بقیه افراد حاضر در جلسه از یک گوش گرفته و از یک گوش در می¬کنند. اگر روزی بشنوم که همایشی یک خروجی مفید داشته متعجب می¬شوم. تفاوتی هم بین همایش¬های محلی و استانی و ملی نمی¬بینم. همایش¬ هرچقدر کلان¬تر حرف¬ها  هراندازه دهان¬پرکن¬تر نتیجه بی¬حاصل¬تر. گویا همایش¬ها فقط برای این برگزار می¬شوند تا ردیف¬های بودجه را پر کنند. گاهی حتی نسبت به همایش¬های بین¬المللی هم همین احساس را دارم. خصوصاً اگر شرکت‌کنندگان وزرا و سفرایی باشند که به صورت فرمالیته در آن جلسات شرکت می¬کنند بدون اینکه آورده¬ای داشته باشند. شاید بخشی از اهداف شرکت در چنین اجلاس¬هایی معرفی فرهنگ و هنر ایرانی اسلامی باشد اما از ظاهر امر این¬طور به نظر می¬رسد که در این زمینه هم موفق نبودیم. ما در زمینه¬ئ دیپلماسی فرهنگی به شدت ضعیف عمل کردیم. با اینکه اسم ایران بنا به دلایل سیاسی گاهی در صدر اخبار قرار می¬گیرد اما مردم دنیا با ایران و ایرانی آشنا نیستند. گاه به خاطر تلفظ اسم ایران،  کشور ما را با عراق اشتباه می¬گیرند و گاهی حتی اسم این کشور را هم نشنیده¬اند یا اگر هم شنیده¬اند در اغلب موارد اسم ایران برایشان مساوی با تروریسم و بمب هسته¬ای است. دلایل این امر تبلیغات قوی دشمن و عملکرد ضعیف ما در معرفی خودمان است. اگر هم تلاشی برای شناساندن خودمان می¬کنیم هدفمان اروپا و آمریکاست. مردمانی با فرهنگی کاملاً متفاوت که در معرض تبلیغات قوی به سختی ما را باور می¬کنند. 
اما مردمی در گوشه¬ای از دنیا زندگی می¬کنند که ظاهراً فرهنگ و مذهبی کاملاً متفاوت با ما دارند اما در ریشه¬های تربیتی و فرهنگی¬شان اشتراکات زیادی با ما دارند. مردم آمریکای جنوبی. مردمی که فطرتاً علاقه به مذهب دارند اما مدل زندگی سوسیالیسم و لیبرالیسم را نمی¬پسندند. شاید به نظر برسد که چه نیازی به صدور فرهنگ به کشورهایی که از نظر تکنولوژی و... عقب¬تر از کشور ما هستند؟ اما دانشجویان جنبش عدالتخواه شبیه امثال ما فکر نمی¬کنند. آن¬ها با شرکت در یک اجلاس هم ظرفیت¬های فرهنگی کشور مقصد را شناسایی کردند و هم تا حدود زیادی در معرفی فرهنگ اسلامی موفق بودند. خاطرات سفر این دانشجویان در کتاب «در میان سرخپوست‌ها» ثبت شده است.